💔
میدونین چیه؟
یه سواله میخواستم چند روزه بپرسم ازتون....
دقیقا بعد از شبهای قدر...😔
دلم نمیاد دلتون بسوزه
اما میگم شاید اگه دلتون بلرزه
حاجتتون روا بشه
شهید شو 🌷
💔 میدونین چیه؟ یه سواله میخواستم چند روزه بپرسم ازتون.... دقیقا بعد از شبهای قدر...😔 دلم نمیاد
💔
این
ماه
مبارک
#شھادتتون
امضا شد⁉️
#نسئل_الله_منازل_شھداء
#آھ_اے_شھادت...
💕 @aah3noghte💕
💔
#دلشڪستھ_ادمین...
تو عالم رویا از یه شھید پرسیدن:
چطور " توفیق شهادت " پیدا کردی؟!
گفته بود:
"از آنچه دلم میخواست
گذشتم"....
〰〰
حکایت #شھیدجواد هم مثل بقیه شهداست
و شاید سخت تر...
مثلا یه دختر شیطون و شیرین زبون داشته باشی
هی دور و برت #بابا... #بابا کنه
هی #دلت بخواد بمونی،
بزرگ شدنش رو ببینی
اما بدونی
الان #وظیفه ت اینه که #بگذری...
...
ادعای #شھیدشدن داریم😔
وگرنه پای عمل خیلےهامان مےلنگـد...
#شھیدجوادمحمدی
#شھید_روزه_دار
نازدانه #فاطمه ...
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_شھداء
💕 @aah3noghte💕
#انتشارحتماباذکرلینک
💔
به این خبر دقت کنین‼️
کره شمالی ۵ عضو تیم مذاکرات برجامیاش،
موسوم به مذاکرات هانوی را به دلیل #شکست و #عدم_تحقق_وعدههای_داده_شده اعدام کرد.♨️
دست راست رهبر کره شمالی هم به اردوگاه کار اجباری فرستاده شده😏
مترجم مذاکرات نیز مجازات شده است.
پ.ن:
همتایان ایرانی این افراد،
👈۷۵۰ سکه بهار آزادی جایزه گرفتند،
👈قهرمانان دیپلماسی نامیده شدند،
👈کارشان را بزرگتر از فتح خرمشهر دانستند😏
👈هماکنون نیز از عالم و آدم طلبکارند و
دریغ از ذرهای شرافت،
پاسخگویی
و مسئولیتپذیری.
#اندڪےبصیرت
💔
❇️ فکر کن یک نامه از امام زمان به ما رسیده باشه...
🔸 چه حالی میشیم... 😔
🔹 این نامه خیلی وقته برای من و شما ارسال شده اما برگشت خورده...
💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
#او_را.... 101 دیوارهای صورتی اتاقش،به همراه پرده ی سفید ویاسی و سرویس خواب سفیدش حسابی من رو به وج
#او_را .... 102
دستم رو زدم زیر چونم و سعی کردم با یادآوری نوشته های سجاد، دلم رو آروم کنم. اما فایده ای نداشت...!
میدونستم با وجود اینهمه تمرین،بازم یه جای کارم لنگ میزنه و حتی شاید میدونستم کجاش!اما نمیخواستم به این راحتی تسلیم همه ی عقاید سجاد بشم!
با صدای زهرا به خودم اومدم.
-ترنم چرا نمیخوری؟نکنه از این غذا خوشت نمیاد؟!
-نه!نه!ببخشید.حواسم نبود.میخورم.ممنون.
حال و هوای خونه ی زهرا،برام خیلی آشنا بود...
من حتی تو خونه ی خودم هم این آرامش و راحتی رو نداشتم و این دومین جایی بود که احساس میکردم میشه توش زندگی کرد !با این فکر،غم عجیبی به دلم هجوم آورد.
غم کسی که هیچوقت نفهمیدم چرا اینقدر ناگهانی من رو گذاشت و برای همیشه رفت!
این بار مامان زهرا با همون لبخندی که از ابتدای ورودم شاهدش بودم،من رو از عالم خودم بیرون کشید.
-ترنم جان، بازم برات غذا بکشم؟
-نه. ممنونم. دستتون درد نکنه. خیلی خوشمزه بود!
-نوش جونت گلم!البته دستپخت زهرا خانوم بود.
با ناباوری زهرا رو نگاه کردم!
-واقعا؟خیلی عالی بود !دیگه کم کم داره بهت حسودیم میشه ها زهرا!!
زهرا با شیرینی خندید
-نوش جونت!چه کنیم دیگه. بالاخره حاصل چنین مادری،چنین دختریه دیگه!😉
نگاهم به روی مامانش برگشت.واقعا همینطور بود.احساس میکردم منشاء تک تک اخلاق و رفتارهای زهرا،تو وجود مامانشه. جوری باهام رفتار میکرد که انگار سالهاست من رو میشناسه !اهل حسادت نبودم ولی واقعا داشت به زهرا حسودیم میشد! تو همین فکر بودم که انگار نتیجه گیری هام از نوشته های سجاد،خورد پس کلَم!
« حسادت،یک رنج بده!رنج بد رنجیه که هیچ فایده ای نداره،بلکه ممکنه به روح و جسمت هم آسیب بزنه.
برو سراغ رنج های خوب،تا رنج بد به سراغت نیاد! »
شاید رنج خوب من قبول شرایط غیرقابل تغییرم،به همین وضعی که هست،بود.
و تلاش برای تغییر شرایط قابل تغییرم...!
زهرا با نگاه به ساعت،مثل فنر از جا پرید.
-وای بدو ترنم!دیرمون شد!!
"محدثه افشاری"
@aah3noghte
@RomaneAramesh
#انتشارحتماباذکرلینک‼️
شهید شو 🌷
💔 #گذرے_ڪوتاھ_بر_زندگے_شھدا #شھیدمحمدرضا_دهقان_امیری قسمت شانزدهم محمد رضا یک تسبیح سبز رنگ داش
💔
#گذرے_ڪوتاھ_بر_زندگے_شھدا
قسمت هفدهم
همیشه یک جمله داشتم و هر موقع این صحبت را میکرد به او میگفتم
"نیتت را خالص کن" و او همیشه در جواب به من میگفت
«باشه! نیتم را خالص میکنم» ولی این دفعه یک مدل دیگر جوابم را داد و گفت:
«مامان به خدا نیتم خالص شده! حتی یک ناخالصی هم در آن وجود ندارد»😇
وقتی این جمله را گفت بدون هیچ مقدمهای به او گفتم که پس شهید میشی.❤️
بعد گفت:
"جان من"! گفتم "آره محمدرضا حتما شهید میشی"
تا این را گفتم یک صدای قهقهه خنده از آن طرف بلند شد و بلند بلند داد میزد و میگفت
"مامان راضیام ازت."
بهش گفتم "حالا خودت را اینقدر لوس نکن"
محمدرضا گفت:
«مامان یک چیز بگم دعایم میکنی دعا کن که پیکرم بدون سر برگردد»
وقتی این را گفت من داد زدم سرش و گفتم اصلا محمدرضا اینجوری برایت دعا نمیکنم شهید شوی.
گفت: نه! پس همان دعا کن که شهید شوم"
بعد از این تلفن آنقدر منقلب شدم که حتی با محمدرضا خداحافظی نکردم و این حرف محمدرضا من را خیلی به هم ریخت.
همان شب هم با داییاش تماس گرفته بود و صحبت کرده بود و گفته بود:
دایی دعا کن که شهید شوم بعد داییاش در جواب گفته بود
"تو همین که سوریه رفتی باعث افتخار ما هستی"
محمدرضا گفته بود به نظر شما کار من اینقدر مهم استکه باعث افتخار خانواده شدهام؟ که داییاش در جواب میگوید آره! و این کلمه محمدرضا را خیلی تحت تاثیر قرار داده بود.
#ادامه_دارد...
راوی: مادر #شھیدمحمدرضا_دهقان_امیری
#نسئل_الله_منازل_شھداء
#آھ_اے_شھادت...
💕 @aah3noghte💕