شهید شو 🌷
💔 قسمت چهل و ششم #بےتوهرگز ❤️ 🌀گمانی فوق هر گمان اصلا نفهمیدم زینب چطور بزرگ شد ... علی کار خودش
💔
قسمت چهل و هشتم:
#بےتوهرگز ❤️
🌀کیش و مات
دست هاش شل و من رو ول کرد ... چرخیدم سمتش ... صورتش بهم ریخته بود ...
- چرا اینطوری شدی؟😳 ...
سریع به خودش اومد ... خندید و با همون شیطنت، پارچ و لیوان رو از دستم گرفت ...
- ای بابا ... از کی تا حالا بزرگ تر واسه کوچیک تر شربت میاره؟😉 ...
شما بشین بانوی من، که من برات شربت بیارم خستگیت در بره ...
از صبح تا حالا زحمت کشیدی 😇...
رفت سمت گاز ...
- راستی اگه کاری مونده بگو انجام بدم ... برنامه نهار چیه؟... بقیه اش با من 😌...
دیگه صد در صد مطمئن شدم یه خبری هست ... هنوز نمی تونست مثل پدرش با زیرکی، موضوع حرف رو عوض کنه ... شایدم من خیلی پیر و دنیا دیده شده بودم ...
- خیلی جای بدیه؟ ...
- کجا؟ ...
- سومین کشوری که بهت پیشنهاد بورسیه داده ...
- نه ... شایدم ... نمی دونم ...
دستش رو گرفتم و چرخوندمش سمت خودم ...
- توی چشم های من نگاه کن و درست جوابم رو بده ...
این جواب های بریده بریده، جواب من نیست😕 ...
چشم هاش دو دو زد ... انگار منتظر یه تکان کوچیک بود که اشکش سرازیر بشه ...
اصلا نمی فهمیدم چه خبره 😯...
- زینب؟ ... چرا اینطوری شدی؟ ... من که ...
پرید وسط حرفم ... دونه های درشت اشک از چشمش سرازیر شد ...
- به اون آقای محترمی که اومده سراغت بگو ...
همون حرفی که بار اول گفتم ... تا برنگردی من هیچ جا نمیرم ...
نه سومیش، نه چهارمیش ... نه اولیش ...
تا برنگردی من هیچ جا نمیرم😭😭😭 ...
اینو گفت و دستش رو از توی دستم کشید بیرون ... اون رفت توی اتاق ... من، کیش و مات ... وسط آشپزخونه ...
قسمت چهل و نهم:
#بےتوهرگز ❤️
🌀خداحافظ زینب
تازه می فهمیدم چرا علی گفت ... من تنها کسی هستم که می تونه زینب رو به رفتن راضی کنه ...
اشک توی چشم هام حلقه زد ... پارچ رو برداشتم و گذاشتم توی یخچال ...
دیگه نتونستم خودم رو کنترل کنم ...
- بی انصاف ... خودت از پس دخترت برنیومدی ... من رو انداختی جلو؟ ...
چطور راضیش کنم وقتی خودم دلم نمی خواد بره؟☹️ ...
برای اذان از اتاق اومد بیرون که وضو بگیره ... دنبالش راه افتادم سمت دستشویی ...
پشت در ایستادم تا اومد بیرون... زل زدم توی چشم هاش ... با حالت ملتمسانه ای بهم نگاه کرد ...
التماس می کرد حرفت رو نگو ... چشم هام رو بستم و یه نفس عمیق کشیدم ...
- یادته 9 سالت بود تب کردی؟ ...
سرش رو انداخت پایین ... منتظر جوابش نشدم ...
- پدرت چه شرطی گذاشت؟ ... هر چی من میگم، میگی چشم☝️ ...
التماس چشم هاش بیشتر شد ... گریه اش گرفته بود ...
- خوب پس نگو ... هیچی نگو ... حرفی نگو که عمل کردنش سخت باشه ...
پرده اشک جلوی دیدم رو گرفته بود ...
- برو زینب جان ... حرف پدرت رو گوش کن ... علی گفت باید بری😔 ...
و صورتم رو چرخوندم ... قطرات اشک از چشمم فرو ریخت
خب ...
نمی خواستم زینب اشکم رو ببینه ...
تمام مقدمات سفر رو مامور دانشگاه از طریق سفارت انجام داد ... براش یه خونه مبله گرفتن ...
حتی گفتن اگر راضی نبودید بگید براتون عوضش می کنیم ... هزینه زندگی و رفت و آمدش رو هم دانشگاه تقبل کرده بود ...
پای پرواز ... به زحمت جلوی خودم رو گرفتم ... نمی خواستم دلش بلرزه ...
با بلند شدن پرواز، اشک های من بی وقفه سرازیر شد ... تمام چادر و مقنعه ام خیس شده بود ...
بچه ها، حریف آرام کردن من نمی شدن .
#ادامه_دارد...
💕 @aah3noghte💕
💔
چند نکته #مهم در مورد اقدام انگلستان در توقیف کشتی نفتی❌❌
🔹🔸 توقیف محموله نفتی ایران در آبهای ناحیه جبل الطارق توسط انگلستان حاوی نکات قابل تاملی است:
#انگلیس میخواهد #اروپا را در تقابل با ایران به آمریکا نزدیک کند و با اجماعسازی، فضای موجود را که به نفع ایران است، تغییر دهد.
اقدام انگلستان نوعی پاسخ مثبت به کشورهایی هم چون #سعودی است.😏
انگلستان تلاش میکند اقتدار نظامی ایران را بشکند یا لااقل وانمود کند تمام قد در خدمت محور ارتجاعی منطقه هست.
مداخله کمتر در خاورمیانه، سیاست مورد قبول همه طیفهای آمریکا است و به هیچ وجه مطلوب انگلستان نیست.
بدون آمریکا، انگلستان ابزار و توان لازم برای مواجهه با ایران را ندارد.
از این جهت گرچه گفته میشود با هماهنگی آمریکا، انگلستان این اقدام را انجام داده است اما میتواند موضوع این باشد که انگلستان تلاش دارد #آمریکا را تهییج و تشجیع میکند.
این اقدام، ایجاد فشار برای اکتفا کردن ایران به #اینستکس و پیگیری نکردن خروج مرحلهای ایران از برجام است.
به طور تلویحی این اقدام نشان میدهد فشار آمریکا و اروپا برای #تحمیل_مذاکره به ایران جواب نداده است.✌️
از لحاظ #عملیاتی این کار نشان دهنده ضعف محور خبیث آمریکا_ انگلستان است. چرا که جرات ندارند در مجاورت آبهای ایران، اقدامی انجام دهند.
#اندڪےبصیرت
💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 #معرفےشھداےدفترحزب_جمهورےاسلامی #گذرے_ڪوتاھ_بر_زندگی_شھدا شهیدی که خانواده اش عضو #منافقین بودن
💔
#معرفےشھداےدفترحزب_جمهورےاسلامی
#گذرے_ڪوتاھ_بر_زندگی_شھدا
۸ـ #شهیدمحمدصادق_اسلامی:
در سال 1311 در تهران متولد شد👶
کار و تحصیل را با هم دنبال کرد و در سال1330 به همراه حاج صادق امانی، #گروه_شیعیان را بنیاد نهاد.
پس از اعدام انقلابی حسنعلی منصور، 2 سال در زندان ماند
و در سال 1355 با شهید اندرزگو، یک #گروه_ضربت علیه رژیم شاه را سامان داد.
با شهادت اندرزگو، مجدداً زندانی شد و بعد از آزادی برای نخستین بار در یک سخنرانی در حرم حضرت عبد العظیم از بنیانگذار جمهوری اسلامی به عنوان امام خمینی یاد کرد.
وی از رهبران راهپیماییهای بزرگ و از مسوولین کمیته استقبال و حفاظت اقامتگاه امام بود.
در دولت شهید رجایی به عنوان #معاون_هماهنگی و پارلمانی #وزارت_بازرگانی برگزیده شد
و عاقبت در هفتم تیر 1360 به شهادت رسید...❣
#خون_عشاق_سر_وقت_خودش_خواهدریخت
#شھیدترور
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
#اختصاصے_ڪانال_آھ...
💔
ای آنکه دوست دارمت، اما ندارمت
بر سینه مےفشارمت، اما ندارمت
ای آسمان من که سراسر ستاره ای
تا صبح مےشمارمت، اما ندارمت
در عالم خیال خودم چون چراغ اشک
بر دیده مےگذارمت، اما ندارمت
مےخواهم ای شکوفه ترین مثل چتر گل
بر سر نگاه دارمت، اما ندارمت
#شھیدگمنام
#مادران_انتظار
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔
👌حمایت آیت الله جاودان از اجتماع پنجشنبه ۲۰تیرماه #دختران_انقلاب در #ورزشگاه_شیرودی
.
آیت الله جاودان :
.
👌 یک میلیون خانم در این اجتماع شرکت کنند
.
#دختران_انقلاب
#صدای_دختران_انقلاب
#پنجشنبه_۲۰تیر_همه_میآییم
#هوای_شهر_را_تازه_میکنیم
💕 @aah3noghte💕
هدایت شده از KHAMENEI.IR
⭐️ سخننگاشت| نماز روزهای یکشنبه ماه ذیقعده
🔻 حضرت آیتالله خامنهای: «روزهای یکشنبهی ماه ذیقعده ایّام توبه و انابه است و عملی دارد که مرحوم عارف بزرگوار حاج میرزا جواد آقای ملکی در المراقبات نقل میکند از رسول مکرّم اسلام که خطاب به اصحاب خود فرمود: کدامِ از شماها مایلید توبه کنید؟ همه گفتند ما میخواهیم توبه کنیم -ظاهراً ماه ذیقعده بوده است- طبق این نقل و این روایت حضرت فرمودند که در روزهای یکشنبهی این ماه این نماز را -یک نمازی با یک خصوصیّتی در مراقبات ایشان ذکر میکنند- انجام بدهید. غرض، ایّام در ماه ذیقعده که اوّل ماههای حرام است در این سه ماه متوالی، ایّام و لیالی مبارک و متبرّکی است، پر از برکات است؛ باید از اینها استفاده کرد.» ۱۳۹۴/۶/۱۸
🔺 پایگاه اطلاعرسانی KHAMENEI.IR در آستانه نخستین یکشنبهی ماه ذیقعده، این سخننگاشت را منتشر میکند.
🖨 نسخه چاپ👇
http://farsi.khamenei.ir/photo-album?id=37236
شهید شو 🌷
💔 🌷 #بسم_رب_المھدی 🌷 #و_آنڪہ_دیرتر_آمد #پارت_دهم... مرد دستی به سرم کشید و گفت : به وقتش می
💔
🌷 #بسم_رب_المھدی 🌷
#و_آنڪہ_دیرتر_آمد
#پارت_یازدهم...
بر خلاف انتظارم، مهربان گفت:
"آب که نداریم باید تیمم کنیم".
تیمم کردیم و قامت بستیم.
احمد بلند میخواند و من تکرار میکردم اسم الله را آن طور که باید صدا می کردیم زیرا می دانستیم می شنود .😇
خورشید در حال غروب بود و نورش دیگر آزاردهنده نبود.
تا شب از آن جوان حرف میزدیم ، از #جوانی و #مهربانی و #زیبایی اش و وقتی که حرف هایمان تمام میشد دوباره به اول بر می گشتیم.
اصلا شب و حیوانات و گرگ درنده را فراموش کرده بودیم و در قید گرسنگی و تشنگی نبودیم.
با آن که آن شب ماه بدر نبود اما میتونستیم راحت یک دیگر و دور و برمان را ببینیم .
احمد دستش را دور زانو اش حلقه کرد بود و تکان میخورد .
وقتی چشمم به پشت احمد افتاد خشکم زد.😰😱
اشباحی سیاه پشت او بودند که چشمانشان برق میزد .
از جا پریدم و گفتم :
" گرگ !"😰😱
احمد هم بلند شد و کنارم ایستاد . داد زدم "فرار کن" .
احمد گفت :
"کجا میخواهی بروی اطرافت را نگاه کن".
راست میگفت گرگ ها محاصره ی مان کرده بودند.😑
فقط میلرزیدم و خودم را به احمد فشار میدادم که ناگهان یکی از گرگ ها به سمت ما حمله ور شد...😣
#ادامه_دارد...
#نذر_ظهورش_صلوات
💕 @aah3noghte💕
#انتشارحتماباذکرلینک
💔
#ایھاالارباب
از ازل، در طَلَبَت چشم ترم گفت #حسین
هرکجا بال زدم، بال و پرم گفت #حسین
مادرم داد به من درس #محبت اما...
من حسینی شدم از بس پدرم گفت #حسین
#صلےاللهعلیکیااباعبدالله
#السلامعلیکدلتنگم💔
#آھ_ڪربلا
💕 @aah3noghte💕
💔
#دلشڪستھ...
فرق #تُ با همه همین است...
#رفتن را همه بلدن...
حتی رودی که بی اختیار از ماندن
از روی کوهی به سمت دریا می ریزد
اما
ماندن کار هر کس نیست
و تو ای شهید❤️
بر سر "قالو بلی" ات ماندی
و از سر گذشتی...
#شھیدجوادمحمدی
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 قسمت چهل و هشتم: #بےتوهرگز ❤️ 🌀کیش و مات دست هاش شل و من رو ول کرد ... چرخیدم سمتش ... صورتش
💔
قسمت پنجاه:
#بےتوهرگز ❤️
👈از این قسمت به بعد راوی داستان زینب ، دختر شهید است!
🌀 سرزمین غریب
نماینده دانشگاه برای استقبالم به فرودگاه اومد ...
وقتی چشمش بهم افتاد، تحیر و تعجب... نگاهش رو پر کرد ... چند لحظه موند ...😳 نمی دونست چطور باید باهام برخورد کنه...
سوار ماشین که شدیم ... این تحیر رو به زبان آورد ...
- شما اولین دانشجوی جهان سومی بودید که دانشگاه برای به دست آوردن شما اینقدر زحمت کشید ...😏
زیرچشمی نیم نگاهی بهم انداخت ...
- و اولین دانشجویی که از طرف دانشگاه ما ... با چنین حجابی وارد خاک انگلستان شده ...😒
نمی دونستم باید این حرف رو پای افتخار و تمجید بگذارم ... یا از شنیدن کلمه #اولین_دانشجوی_مسلمان_محجبه، شرمنده باشم که بقیه اینطوری نیومدن ...
ولی یه چیزی رو می دونستم ... به شدت از شنیدن کلمه جهان سوم عصبانی بودم 😡...
هزار تا جواب مودبانه در جواب این اهانتش توی نظرم می چرخید ... اما سکوت کردم ...
باید پیش از هر حرفی همه چیز رو می سنجیدم ... و من هیچی در مورد اون شخص نمی دونستم ...
من رو به خونه ای که گرفته بودن برد ...
یه خونه دوبلکس ... بزرگ و دلباز ... با یه باغچه کوچیک جلوی در و حیاط پشتی... ترکیبی از سبک مدرن و معماری خانه های سنتی انگلیسی ... تمام وسایلش شیک و مرتب👌 ...
فضای دانشگاه و تمام شرایط هم عالی بود ... همه چیز رو طوری مرتب کرده بودن که هرگز ... حتی فکر برگشتن به ذهنم خطور نکنه ... اما به شدت اشتباه می کردن☝️ ...
هنوز نیومده دلم برای ایران تنگ شده بود 😢... برای مادرم ... خواهر و برادرهام ...
من تا همون جا رو هم فقط به حرمت حرف پدرم اومده بودم ... قبل از رفتن ... توی فرودگاه از مادرم قول گرفتم هر خبری از بابا شد بلافاصله بهم خبر بده ...
خودم اینجا بودم ... دلم جا مونده بود ... با یه علامت سوال بزرگ ...
- بابا ... چرا من رو فرستادی اینجا⁉️
قسمت پنجاه و یک:
#بےتوهرگز ❤️
🌀 اتاق عمل
دوره تخصصی زبان تموم شد ... و آغاز دوره تحصیل و کار در بیمارستان بود ...
اگر دقت می کردی ... مشخص بود به همه سفارش کرده بودن تا هوای من رو داشته باشن ...
تا حدی که نماینده دانشگاه، شخصا یه دانشجوی تازه وارد رو به رئیس بیمارستان و رئیس تیم جراحی عمومی معرفی کرد ...
جالب ترین بخش، ریز اطلاعات شخصی من بود ...
همه چیز، حتی علاقه رنگی من ... این همه تطبیق شرایط و محیط با سلیقه و روحیات من غیرقابل باور و فراتر از تصادف و شانس بود 😐...
از چینش و انتخاب وسائل منزل ... تا ترکیب رنگی محیط و ... گاهی ترس کوچیکی دلم رو پر می کرد ... 😨
حالا اطلاعات علمی و سابقه کاری ... چیزی بود که با خبر بودنش جای تعجب زیادی نداشت ...
هر چی جلوتر می رفتم ... حدس هام از شک به یقین نزدیک تر می شد ... فقط یه چیز از ذهنم می گذشت ...
- چرا بابا؟ ... چرا؟ ...
توی دانشگاه و بخش ... مرتب از سوی اساتید و دانشجوها تشویق می شدم ... و همچنان با قدرت پیش می رفتم و برای کسب علم و تجربه تلاش می کردم 💪...
بالاخره زمان حضور رسمی من، در اولین عمل فرارسید ... اون هم کنار یکی از بهترین جراح های بیمارستان ...
همه چیز فوق العاده به نظر می رسید ... تا اینکه وارد رختکن اتاق عمل شدم ... رختکن جدا بود ... اما ...
#ادامه_دارد...
💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 #معرفےشھداےدفترحزب_جمهورےاسلامی #گذرے_ڪوتاھ_بر_زندگی_شھدا ۸ـ #شهیدمحمدصادق_اسلامی: در سال 131
💔
#معرفےشھداےدفترحزب_جمهورےاسلامی
#گذرے_ڪوتاھ_بر_زندگی_شھدا
۹ـ #شھیدعلی_اکبر_اژهای:
در سال 1331 در اصفهان به دنیا آمد👶.
پدرش آیتالله اژهای از مجتهدین عالیقدر اصفهانی بود.
وی در حوزه و دبیرستان تحصیلاتش را ادامه داد و لیسانس روانشناسی و فلسفه از دانشگاه اصفهان دریافت کرد.🎓
یکی از شاگردان خصوصی شهید بهشتی بود و بعدها در کانون علمی تربیتی #جهان_اسلام و مسجد امام علی(ع) اصفهان به فعالت پرداخت.
«فرصت در غروب» و «نقد گزارشی بر شناخت» از دستاوردهای همین فعالیتهاست.👌
وی به اتفاق علیاکبر پرورش، شهید هاشمینژاد و شهید محمد منتظری به لیبی سفر کرد و با معمر قزافی و چهرههای انقلاب لیبی آشنا شد.
از آثار علیاکبر اژهای:
«ایمان از دیدگاه قرآن»،
«صبر از دیدگاه قرآن»،
«انسان از دیدگاه قرآن»،
«دومین رمضان»،
«شب قدر»،
«فقه از دیدگاه اسلام»،
«توحید برای جوانان»،
«روانشناسی و فلسفه» و ... را میتوان نام برد.
وی در انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی به جمع شهدای انقلاب پیوست.❣
#خون_عشاق_سر_وقت_خودش_خواهدریخت
#شھیدترور
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
#اختصاصے_ڪانال_آھ...
💔
فیلم گاندو فقط نمایش کوچکی از فعالیت پاسداران نخبه گمنام پنج قرارگاه امنیتی در سطح کشور است.☝️
سپاه با تشکیل شش قرارگاه حاکمیتی امنیتی که شامل قرارگاه صرفاً امنیتی ثارالله در تهران ،
صرفاً امنیتی ابوالفضل العباس (ع) در خوزستان ،
امنیتی ـ رزمی حمزه سیدالشهداء در آذربایجان ،
امنیتی ـ اجتماعی رضوی در خراسان رضوی
امنیتی ـ رزمی قدس در سیستان بلوچستان و
قرار گاه مدینه در هرمزگان ؛ کمکهای بسیار زیادی در حوزه ی امنیت و اطلاعات درون و برون مرزی انجام داده است که روزی نه ما اطلاعی از آن فعالیت ها پیدا میکنیم و نه روزی به واسطه این فعالیت های گمنامانه، ما احساس خطر میکنیم.🍃
سریال گاندو نمایش بسیار زیبایی از کسانی است که #صادقانه و بدون هیچ #ترسی از نهاد و مسئول ارشدی😏
و بازی با جان خود که درک عمیق اراده و باور دینی از فعالیت خود دارند به نمایش گذاشته است، تا به خوبی بدانیم ثانیه ثانیه های امنیت و .... خود را مدیون چه آدم های گمنامی هستیم
و بدانیم عامل آشوب های اقتصادی و بحران های کشور چه خیانت کارانی هستند...😒
امید است گام دوم انقلاب با وجود #جوانان_متدین و #حزب_اللهی و #نخبه، منجر به حذف خیانتکارانی شود که فکر میکنند صاحبان انقلابن و فرزندان آنان خود را ژن های برتر میدانن، شود.😏ان شا الله
و امید است مردم در انتخابات های پیش رو چه نماینده و چه ریاست جمهوری دو سال آینده #آگاهانه انتخاب کنن تا دولتی سرتا پا خیانت و جاسوس به وجود نیآید..
#اندڪےبصیرت
#آھ...
💕 @aah3noghte💕
💔
#یاایھاالرئوف
به شوقت آسمان را دوست دارم
لباس خادمان را دوست دارم
چه حسّی دارد آقاجان حریمت
کبوترهایتان را دوست دارم❤️
#صلے_الله_علیڪ_یاعلےبن_موسےالرضا
#دهه_ڪرامت
#آھ...
💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 🌷 #بسم_رب_المھدی 🌷 #و_آنڪہ_دیرتر_آمد #پارت_یازدهم... بر خلاف انتظارم، مهربان گ
💔
🌷 #بسم_رب_المھدی 🌷
#و_آنڪہ_دیرتر_آمد
#پارت_دوازدهم...
چشمانم را بستم و منتظر پنجه هایش بودم😩 که دیدم احمد میگوید : "نــ..نگاه کن". 😳
نگاهم را به آن سمت برگرداندم . گرگ ها به سمت ما حمله میکردند و انگار دستی از غیب پوزه هایشان را به عقب می برد 😐.
با احمد نشسته بودیم با کیف نگاه میکردیم.😃
گفتم :
"مگر میشو در یک قدمی گرگ باشی و ... چه ماجرایی"!😁
گرگ ها با حسرت پوزه بر خاک می مالیدند و می رفتند.
احمد گفت:
"حالا دیگر مطمئن شدم که آن مرد از سرزمینی دیگر آمده است".☝️
گفتم :
"نکند روح یکی از پیامبران است که برای نجات ما از بهشت آمده است"🤔.
گفت :
"نمی دانم هر چقدر که فکر میکنم گیج تر میشوم . فردا از او می پرسم".
با لبخند گفتم :
"چقدر احساس خوبی دارم وقتی که انقدر خدا را به خودم نزدیک میبینم."😇
هر دو رو به آسمان پر ستاره دراز کشیدیم.
احمد گفت :
"اگه خدا همیشه انقدر به ما نزدیک باشه و بدونیم که اعمالمون رو میبینه دیگه گناه نمی کنیم."😕
یه شهاب از آسمون افتاد ، دلم گرفت. گفتم : "میدونی احمد من تا حالا حتی یه نماز درُستم نخوندم اونوقت خدا با فرستادن این مرد من رو نجات داد."😔
احمد گفت :
"من هم اگر اصرار پدرم نبود نماز نمی خواندم". 😔
ناگهان نیمخیز شد و گفت :
"می آیی نماز بخوانیم؟"😉
هیچ پیشنهادی در آن موقع آتقدر خوشحالم نمیکرد . بعد از نماز بدون هیچ ترسی خوابیدم .
صبح احساس کردم کسی پایم را قلقلک میدهد . فکر کردم مادرم است .😅 گفتم :
"مادر نکن... خوابم می آید...." که ناگهان مادر تشت آبی را روی سینه ام گذاشت و فشار داد😬 .
ناگهان از خواب بیدار شدم و صورت احمد را مقابلم دیدم .😳
احمد با نگرانی گفت :
"تکان نخور عقرب روی پایت است".😨😱 در خواب پایم از شیار بیرون زده بود .
#ادامه_دارد...
#نذر_ظهورش_صلوات
💕 @aah3noghte💕
#انتشارحتماباذکرلینک
💔
#مناجات یک دکترای پلاسما
خود را بزرگـتر از آن مےدانم
ڪہ محبت خویش را
از ڪسی دریغ ڪنم
حتی اگـر
آن کس
محبت مـرا درڪ نکـند....
#شھیدمصطفی_چمران
#چمران_جبهه_ها
#عارفی_در_جبهه
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
دنیا نیاز داشت به یک سر پناه امن..
این گونه بود...
کرب و بلا آفریده شد
#صلےاللهعلیڪیااباعبدالله
#السلامعلیڪدلتنگم💔
#آھ_ڪربلا
💕 @aah3noghte💕
💔
#دلشڪستھ_ادمین...
بعضی مردان جنگ را دیده ای؟
چهره هایی عبوس...
اخم هایی گره زده...
و صورت هایی عصبانی که بر نگاه کردنشان، کفاره باید داد...
با من بیا...
چهره دیگر مردان جهاد را نشانت خواهم داد
که باورش شاید سخت باشد
خیلی خیلی سخت...
مردان خدا ....
اَشّداءُ علی الڪُفّار
و ....رُحماء بینهم هستند
همان قدر که بر دشمنِ دین خدا سخت مےگیرد و مےتازد
برای دوست، لطافت دارد...
#مردان_خدا....
همه چیز برایشان، هول محور #رضایت_خدا مےچرخد و از #اهلبیت علیهم السلام، #الگوگیری شده است
پس نباید انتظار داشته باشی یک مبارز فی سبیل الله
همچون "ایکس مَن" یا دیگر شخصیت های جنگجوی هالیوود و سینمای غرب
فقط در حال جنگ و پیکار باشد
و از عاطفه، بےنصیب...
جواد، واقعاً مرد خدا بود
و خودش هم همیشه مےگفت: #مردان_خدا_گمنامند...
گمنام روی زمین
مشهور در میان آسمانےها❤️
#شھیدجوادمحمدی
#گمنامےبجوئیم
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
#انتشارحتماباذکرلینک
#ڪپےپیگردالهےدارد‼️
💔
ماييم و دلی خون شده از درد و دگر هيچ...
دردی كه مرا جان به لب آورد و ....
دگر هيچ
#آھ...
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕