eitaa logo
شهید شو 🌷
4.1هزار دنبال‌کننده
18.8هزار عکس
3.6هزار ویدیو
69 فایل
مطالبی کمتر روایت شده از شهدا🌷 #به‌قلم‌ادمین✎ وقت شما بااهمیته فلذا👈پست محدود👉 اونقدراینجاازشهدامیگیم تاخریدنےبشیم اصل‌مطالب،سنجاق‌شدھ😉 کپی بلامانعه!فقط بدون تغییر درعکسها☝ تبادل: @the_commander73 📱 @Shahiidsho_pv زیلینک https://zil.ink/Shahiidsho
مشاهده در ایتا
دانلود
شهید شو 🌷
✨ بسم الله النور #مردی_در_آینه قسمت 9⃣ تابوت چوبی صدا و لبش به لرزه افتاد ... دندون هاش رو
✨ بسم الله النور قسمت 0⃣1⃣ مکان یاب اشک های اون به هق هق های عمیق تبدیل شده بود ... حتی نمی تونست از روی زمین بلند بشه ... اوبران با عصبانیت، من رو کنار کشید ... - می فهمی چی کار کردی؟ ... می فهمی الان کجای شهر ایستادیم یا اینکه هنوز مستی؟ ... فکر کردی پدر و مادرش خبر دار بشن باهاش چی کار کردی راحت ولت می کنن؟ ... اول زنده زنده پوستت رو می کنن ... بعد هم استخوان هات رو می اندازن جلوی سگ هاشون ... اونقدر سرش رو جلو آورده بود و با غیض حرف می زد ... که حس می کردم هر لحظه است که آب دهنش پرت بشه روی سر و صورتم ... - فکر کردی مادر و پدر فوقِ های کلاس این بچه ... اگه یه سر سوزن تخیل کنن ممکنه اسم بچه شون وسط بیاد ... اصلا میزارن بیاد اداره پلیس تا حتی دوستانه بخوایم بهش نگاه کنیم؟ ... چه برسه به سوال و بازجویی ... پس خفه شو و بزار کارم رو بکنم ... کمک کردم از جاش بلند شه و بشینه لب جدول ... چند دقیقه بعد، گریه اش فقط اشک بود ... اشک هایی که آرام و یکی در میون شده بود ... و من سکوت کرده بودم ... می دونستم هر لحظه که بتونه دیگه خودش حرف می زنه ... آماده حرف زدن شده بود ... که سر و کله معاون مدرسه پیدا شد ... تا چشمش به اون افتاد ... رنگش پرید و چشم هاش شروع به دو دو زدن کرد ... واقعا صحنه جالبی برای دیدن بود... صحنه ای که لبخند پوزخند گونه من رو به خنده عمیق و بلندی تبدیل کرد ... حالتی که با ملحق شدن معاون به ما، حتی یه لحظه هم برای حمله به اون صبر نکرد ... - واو (wow) ... چه جالب ... توی این دبیرستان به این بزرگی ... چقدر زود ما رو پیدا کردید آقای بولتر ... انگار به قلاده سگ، مکان یاب بسته باشی ... توی یه چشم بهم زدن ... درست زمانی که می خواستم با دانش آموز شما صحبت کنم ... زیادی جالب نیست؟ ... به زحمت سعی کرد لبخند بزنه ... - ازم خواسته بودید افرادی رو که با کریس تادئو ارتباط داشتن رو لیست کنم ... اطلاعات تماس شون رو هم به ترتیب اولویت نوشتم ... لیست رو داد دست اوبران ... به من نزدیک شد ... خیلی محکم توی چشم هام زل زد و صداش رو آورد پایین تر ... - بهتره خدا رو شکر کنید که من زودتر خبردار شدم ... و به جای آقای پرویاس* من اینجام ... و الا ... نه تنها شانس حرف زدن با ا ین دانش آموز رو از دست می دادی ... که باید تاوان حرف زدن باهاش رو هم، بدون حضور وکیل دبیرستان پس می دادی ... *مدیر دبیرستان ⏪ ادامه دارد... ... 💞 @aah3noghte💞 نویسنده: شهید مدافع حرم سید طه ایمانی ارسال داستان فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
💔 شهید سیدعلی عالمی (ابوسجاد) هنگام شهادت لبخندی مستانه به دنیای فانی زد سیدعلی عالمی(ابوسجاد) سید علی حسینی عالمی، ملقب به «ابوسجاد» یکی از فرماندهان لشکر فاطمیون که متشکل از رزمندگان افغانستانی مدافع حرم حضرت زینب(س) است در درگیری با نیروهای تروریستی و تکفیری و در دفاع از حریم آل الله به تاریخ دهم آبان ماه 1394 به درجه والای شهادت رسید. او به همراه اعضای خانواده‌اش به صورت داوطلبانه برای مقابله با نیروهای تروریستی به سوریه رفته بود. پیش از وی، سید قاسم حسینی خواهر زاده او و سید محمد‌حسن حسینی عالمی و سید ابراهیم عالمی ، از اعضای خانواده او در درگیری‌ها و برای دفاع از حرم حضرت زینب(س) به شهادت رسیده بودند و او شهید ِ چهارم خانواده‌اش است. ویژگی مثال‌زدنی ابوسجاد اهتمام ویژه‌ او در رساندن پیکر پاک شهدا به خانواده‌هایشان بود. در اکثر عملیات‌ها، او می رفت و پیکر پاک شهدا را برای تحویل به خانواده‌هایشان به عقب می آورد. ماجرای شهادت او هم به همین طریق رخ داده بود. ابوسجاد رفته بود که پیکر شهدا را به عقب منتقل کند که مورد هدف تک تیر انداز دشمن قرار می گیرد و به دوستان شهیدش می پیوندد. عکس فوق اولین عکس او بعد از شهادت است و تبسم زیبای او نشانی بر حقانیت مسیری است که آرمانگرایان بزرگ عصر ما انتخاب کرده‌اند. ... 💞 @aah3noghte💞
💔 خنـده کن تا بِشَوی سوژه‌ی نقاشی من من فقــط شیوهٔ‌ لبخند کشیدن بلدم ... ... 💞 @aah3noghte💞
💔 تو بزن نقاره زن! اسیر اهنگ توام به امام رضا بگو: "بدجوری دلتنگ توام" ... 💕 @aah3noghte💕
💔 نمےڪـَنَم دل از این عرصه کنار آشیانه می سازم در آستان به خون خفتگان برون ز عالم اسباب، خانه می سازم ... 💞 @aah3noghte💞
💔 خدا ی من : این روزها بیشتر حواست به من باشد... میگویند بزرگترین شکست ، از دست دادن ایمان است ... حواست باشد که من شکست نخورم ... من هنوز هم تو را به نام قاضی الحاجات می خوانم ، حتی اگر همه التماس هایم را نادیده بگیری... هنوز هم تو را ارحم ارحمین می دانم ، حتی اگر سخت بگیری ... هنوز هم ... تو همان خدایی ... اما من ... مگذار که از دست بروم ... من امیدم به توست ... برای دلم امن یجیب بخوان ... امن یجیب بخوان تا آرام شود این دل مضطربم ... خدایا ... حال دلم را تکان بده آمین ... 💕 @aah3noghte💕
💔 اے دل بیا بہ رسم قدیمے سلام ڪن صبح سٺ مثل باد و نسیمے سلام ڪن برخیز نوڪرانہ وبا عشق خدمٺ ارباب مهربان وصمیمے سلام ڪن 💔 ... 💞 @aah3noghte💞
💔 مهربان بودی و در سفره ی من برکت عشق دل من داشت به لبخند تو عادت می کرد کاش این دل, دل تاریکتر از تنهایی با تو تا آن طرف آیینه حرکت می کرد.... ... 💞 @aah3noghte💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔 راز انگشتر عقیق حاج قاسم سلیمانی از زبان خودشان، انگشتری که سردار ۶ سال برای آن صبر کرد... ... 💕 @aah3noghte💕
💔 فضاحت رونمائی از لباس فضایی را داشته باشید... ... 💞 @aah3noghte💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید شو 🌷
✨ بسم الله النور #مردی_در_آینه قسمت 0⃣1⃣ مکان یاب اشک های اون به هق هق های عمیق تبدیل شده ب
✨ بسم الله النور قسمت 1⃣1⃣ امتیاز به اون دختر نگاهی کرد و با لبخند گفت ... - نگران نباش لوسی ... هر چی می دونی بهشون بگو ... مطمئن باش آقای مدیر از هیچی خبردار نمیشه ... دهن من قرصه ... این رو گفت و از ما جدا شد ... با رفتن آقای بولتر، معاون دبیرستان ... ظرف یک روز، دومین نظریه من هم تایید شد ... حالا می دونستم برای پیدا کردن سر این کلاف، باید از کدوم طرف حرکت کنم ... - بازم آب می خوای یا دیگه می تونی حرف بزنی؟ ... چشم هاش غصه دار بود ... اما با وجود اینکه ترس و نگرانی توی وجودش موج می زد ... برای حرف زدن تصمیم قطعی گرفته بود ... - در مورد کریس چی می خواید بدونید؟ ... - می دونم سابقا عضو یه گروه گنگ بوده ... می دونم رویه اش رو عوض کرده و توی دو ترم گذشته حسابی سعی کرده نمراتش رو بکشه بالا ... و برای ورود به دانشگاه تلاش کنه... می دونم تو بهش علاقه مند بودی ... که احتمال قوی همه چیز یه طرفه بوده ... و الان دیگه می دونم چرا هیچ کس در مورد کریس حرفی نمی زنه ... غیر از اینها هر چی که می دونی ... اما قبل از هر چیز دیگه ای می خوام یه چیز دیگه رو بدونم ... دفتر دبیرستان از کجا به این سرعت فهمید ما کجاییم ... و داریم با هم حرف می زنیم؟ ... و این رو هم می دونستم که حرف زدن تحت چنین شرایطی... و با این همه ترس و نگرانی ... برای یه بچه 16 ساله چقدر سخته ... - به خاطر امتیاز کالج و دانشگاهه ... غیر از گرفتن امتیاز درسی باید امتیاز، تاییده و معرفی نامه از طرف دبیرستان بگیری ... یعنی از طرف مدیر ... اگه آقای پرویاس تایید نکنه ... معلم ها امتیاز کافی رو بهت نمیدن و شانست برای ورود به یه دانشگاه خوب از بین میره ... مخصوصا معرفی نامه و بورسیه کالج ... نمی دونم جاهای دیگه هم اینطوری هست یا نه ... یا اصلا این کار قانونی هست یا نه ... ولی دبیرستان ما اینطوریه ... یه عده از بچه ها واسه گرفتن امتیاز بیشتر ... خبرچینی می کنن ... و بعدش اتفاقات زیادی ممکنه بیوفته ... حتی اگر بگن توی دستشویی ها هم دوربین گذاشته ... من تعجب نمی کنم ... حالا حالت تدافعی مدیر، نسبت به مدرسه اش ... و ترس لوسی از حرف زدن با ما کاملا قابل درک بود ... هر چند تمام شجاعتش رو جمع کرده بود ... اما نمی خواستم بیشتر از این، توی چنین شرایطی قرارش بدم ... - آخرین سوال ... دختری رو با رژ بنفش تیره می شناسی؟... ⏪ ادامه دارد... ... 💞 @aah3noghte💞 نویسنده : شهید مدافع حرم سید طه ایمانی ارسال داستان فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
شهید شو 🌷
✨ بسم الله النور #مردی_در_آینه قسمت 1⃣1⃣ امتیاز به اون دختر نگاهی کرد و با لبخند گفت ... - نگر
✨ بسم الله النور قسمت 2⃣1⃣ واحدهای مشترک چند لحظه سکوت کرد ... - لالا ... فامیلش رو بلد نیستم ... اما چند بار دیدم پایین راه پله های غربی منتظرش بود ... بقیه دوست های قدیمش رو نمی شناسم ... خیلی آروم دستم رو گذاشتم روی شونه اش ... - می دونم تو دختری نیستی که به گنگ ها نزدیک بشی ... از کمکت واقعا متشکرم ... امیدوارم اگه چیز بیشتری به نظرت رسید بازم بهمون کمک کنی ... و مطمئنم می دونی کجا پیدام کنی ... دست کردم توی جیبم و کارتم رو بهش دادم ... هنوز چند قدمی از هم دور نشده بودیم که برگشت سمت ما ... - آقای ساندرز ... دبیر ریاضی مون ... کلاس ریاضی و شیمی من و کریس با هم بود ... یعنی من از روی برگه انتخاب واحد اون انتخاب کردم ... آقای ساندرز با بچه ها ارتباط خیلی خوبی داره ... علی الخصوص به کریس خیلی نزدیک بود ... زمانی که هم سن و سال اینها بودم ... محبوب ترین درسم، ریاضی و کامپیوتر بود ... کدنویسی هام حرف نداشت ... با شنیدن اسم دبیر ریاضی ... برای یک لحظه برگشتم به گذشته ... شاید درخشان ترین سال های عمرم ... لیست رو از دست اوبران گرفتم ... - فکر می کنم باید اسم مدیر رو توی لیست مظنونین اصلی قرار بدیم ... حرف هاش رو می شنیدم اما ذهنم جای دیگه بود ... - کجایی توماس؟ ... شنیدی چی گفتم؟ ... - اسم ساندرز توی لیست نیست ... لیست رو از دستم گرفت ... - یعنی ارتباط مقتول با دبیر ریاضیش مخفیانه بوده؟ ... ناحودآگاه نگاهم توی حیاط چرخید ... - بعید می دونم ... وقتی یه دانش آموز خبر داشته ... قطعا اونها هم می دونستن ... اونم با این مراقبت شدید ... - شاید به نظرشون موضوع خاصی نبوده که بخوان بهش توجه کنن ... شاید ... شاید هم نه ... به هر حال اینم یه سوال دیگه بود... سوالی که می تونست هیچ ربطی به قتل نداشته باشه ... اما قطعا دنیل ساندرز، سوژه ای بود که باید باهاش حرف می زدیم ... ⏪ ادامه دارد... ... 💞 @aah3noghte💞 نویسنده :شهید مدافع حرم سید طه ایمانی ارسال داستان فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. قسمت اول رمان👇 https://eitaa.com/aah3noghte/12555
💔 باید بنویسند به "فرهنگ عمید" : معنی حجاب= جنگ، جانباز، شهید... من عاشق چادرم، خدا میداند "تا کور شود هرآنکه نتواند دید" ... 💞 @aah3noghte💞
💔 امام صادق ؏ فرمودند: تسبیحات فاطمه زهرا (س) در هر روز پس از هر نماز، نزد من محبوب تر از در هر روز است. 📚کافى، ج 3، ص 343 بریم نماز... ... 💞 @aah3noghte💞
💔 جوونا سعی کنید توی جوونی عاشق بشید.. توی جوونی عاشق امام زمان شد اومد جمکران شهادتشو خواست ظهر عاشورا شهادتو بهش دادن... شده یه بار بخاطر امام زمان بری جمکران؟؟ و هیچی ازش نخوای بگی فقط دلم برای تو تنگ شده؟؟ فرمانده ی گردانی به خودم گفت خواب امام زمانو دیدم. آقا بهم گفت لیست گردانو بهم بده آلیست رو بهشون دادم ایشون با خودکار قرمز زیر بعضی اسم ها رو خط کشید حاج حسین! هر اسمی رو که اون شب توی خواب امام زمان زیرشون خط کشیدن شهید شدن... بچه ها الان امام زمان داره برای ظهور یارگیری میکنن.. 📸منطقه عملیاتی کربلای۵، شهیدی از لشکر ۲۷ محمد رسول الله ... 💞 @aah3noghte💞
💔 🌺لبخند زیبای شهید در لحظه خاکسپاری 🕊امروز سالروز شهادت شهید محمدرضا حقیقی است که در سالروز پیروزی انقلاب به شهادت رسید و در لحظه خاکسپاری خندید 💐این شهید عزیز پس از چند روز نگهداری در سردخانه به اهواز منتقل شد تا در بهشت آباد این شهر به خاک سپرده شود، نکته عجیبی که درباره این شهید زبانزد است لبخند زیبایی است که چند روز پس از شهادت و به هنگام تدفین بر لبان این عزیز نقش بست. 💎شهید محمدرضا حقیقی در هفتمین سالگرد انقلاب اسلامی ، در منطقه عملیاتی «والفجر۸»به شهادت رسید ... 💕 @aah3noghte💕
💔 این نعمت بزرگ الهی ( انقلاب اسلامی ) را ارزان از دست ندهید . (ره)  خیلی حرفه توش، . امیدوارم با حوادث روزگار راه و اشتباه نریم و یادمون نره که ، مقدمه ی امام زمانمون هست. ... 💞 @aah3noghte💞