💔
سلام سردار دلم
حساب شب بیدارےها از دستم خارج شده
اما سوزِ سرمایِ فراق تو... سرد نمی شود
سردار قلبم
هر بار که مےخوانَمَت به هزار زبان
به هزاران واژه
مےبینم باز، کلمه کلمه متبلور مےشوی
و جوشش داری در قلب های بےقرار...
کاش چونان پروانه، واله و شیدا بودن، را از شما مےآموختم
آنقدر عاشق مےشدم
که عاقبت خداوند جلّ عظمته مرا در عشق خود مےسوزاند...
#آھ...
خدا مےداند که حسرت بر بیچارگی خود خوردنِ من را پایانی نیست
جز آنکه این زندگی، جوری طیّ شود و
به انتها برسد که بتوانم حس کنم
خدا و شهدا رضایت دارند...
چه سخت است حال عاشقی
که نمےداند
محبوبش هم او را دوست دارد یا نه
سردار!
بیا و برایمان، پا در میانی کن...
دردمندیم و دوای ما نگاه دلبر است
حال عشاق از دعایش از همیشه بهتر است
#سردار_دلها
#شهید_سپهبد_قاسم_سلیمانی
#دلشڪستھ_ادمین 💔
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
#انتشارحتماباذکرلینک
🌺خاطره ای خواندنی از استاد پناهیان🌺
اومد پیشم حالش خیلی عجیب بود
فهمیدم با بقیه فرق میکنه
گفت: حاج آقا یک سؤال دارم که خیلی جوابش برام مهمه
گفتم: چشم اگه جوابشو بدونم خوشحال میشم بتونم کمکتون کنم
گفت: #من_رفتنی_ام!
گفتم: یعنی چی؟
گفت: دارم میمیرم
گفتم: دکتر دیگه ای، خارج از کشور؟
گفت: نه همه اتفاق نظر دارن، گفتن خارج هم کاری نمیشه کرد.
گفتم: خدا کریمه، ان شاء الله که بهت سلامتی میده
با تعجب نگاه کرد و گفت: اگه من بمیرم خدا کریم نیست؟
فهمیدم آدم فهمیده ای ست
گفتم: راست میگی، حالا سوالت چیه؟
گفت: من از وقتی فهمیدم دارم میمیرم خیلی ناراحت شدم از خونه بیرون نمیومدم
کارم شده بود در اتاق موندن و غصه خوردن.
تا اینکه یک روز به خودم گفتم تا کی #منتظر_مرگ باشم؟
خلاصه یک روز صبح از خونه زدم بیرون مثل همه شروع به کار کردم.
اما با مردم فرق داشتم، چون من قرار بود برم و انگار این حال منو کسی نداشت.
خیلی مهربون شدم، دیگه رفتارای غلط مردم خیلی اذیتم نمیکرد.
با خودم میگفتم بگذار دلشون خوش باشه که سر من کلاه گذاشتن.
آخه من #رفتنی ام و اونا انگار نه.
سرتونو درد نیارم من کار میکردم اما حرص نداشتم.بین مردم بودم اما بهشون ظلم نمیکردم و دوستشون داشتم.
ماشین عروس که می دیدم از ته دل شاد میشدم و دعا می کردم.
گدا که می دیدم از ته دل غصه میخوردم و بدون اینکه حساب کتاب کنم کمک میکردم.
مثل پیر مردا برا همه جوونا آرزوی خوشبختی میکردم.
الغرض اینکه این ماجرا منو آدم خوبی کرد و ناز و خوردنی شدم.
حالا سؤالم اینه که من به خاطر #مرگ خوب شدم
و آیا خدا این خوب شدن رو قبول میکنه؟
گفتم: بله، اونجور که یاد گرفتم و به نظرم میرسه
آدما تا دم رفتن خوب شدنشون واسه خدا عزیزه.
آرام آرام آرام خداحافظی کرد و تشکر، داشت میرفت
گفتم: راستی نگفتی چقدر وقت داری؟
گفت: معلوم نیست بین یک روز تا چند هزار روز!!
یک چرتکه انداختم دیدم منم تقریبا همین قدرا وقت دارم.
با تعجب گفتم: مگه بیماریت چیه؟
گفت: بیمار نیستم!!
گفتم: پس چی؟
گفت: فهمیدم #مردنیم،
رفتم دکتر گفتم: می تونید کاری کنید که نمیرم گفتن: نه!
گفتم: خارج چی؟و باز گفتند : نه!
خلاصه حاجی ما رفتنی هستیم کی اش فرقی داره مگه؟
باز خندید و رفت و دل منو با خودش برد...!
.
#یاد_مرگ
#استاد_پناهیان..
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشهداء
💕@aah3noghte💕
💔
یه روز یه ترکه میره سبزی فروشی تا کاهو بخره
عوض اینکه کاهوهای خوب را سوا کند ، همه کاهو های نامرغوب را سوا میکنه و میخره
ازش می پرسند چرا اینکار را کردی میگه: صاحب سبزی فروشی پیرمرد فقیری هست
مردم همه ی کاهوهای خوب را میبرند و این کاهوها روی دست او میمانند
و من بخاطر اینکه کمکی به او بکنم اینها را میخرم، اینها را هم میشود خورد این ترکه کسی نبود جز عارف بزرگ آقا سید علی قاضی تبریزی(ره)
..........................................................................................
یه روز یه ترکـــه میره جبهه، بعد از یه مدت فرمانده میشه
یه روز بهش میگن داداشت شهید شده افتاده سمت عراقی ها اجازه بده بریم بیاریمش
جواب میده کدوم داداشم؟ اینجا همه داداش من هستن
اون ترکـــه تا زنده بود جنگید و به داداش های شهیدش ملحق شد; اون ترکـــه کسی نبود جز مهدی باکری
..........................................................................................
به یه ترکه گفتند کتابی بنویس
ترکه برای تالیف آن کتاب حدود چهل سال تحقیق و مطالعه کرد
و بیش از ده هزار کتاب را تمام خواند و به حدود صد هزار کتاب، مراجعه مکرر داشت
او برای یافتن منابع و کاوش در کتاب خانه های هند، ترکیه، ایران، عراق و ..
سفرهای متعدد انجام داد و بالاخره یک کتاب یازده جلدی نوشت
این ترکه کسی نبود جزعلامه امینی و اون کتاب نفیس"الغدیر"بود
تعریف کردن جوک حواسمون باشه چه کسانی رو به سخره میگیریم
..........................................................................................
یه لره میشه شهید بهنام محمدی. اولین نوجوان 13 ساله شهید راه وطن
یه لره هم میشه دکتر ملک حسینی تنها پزشک پیوند کبد در آسیا
یه لره میشه سردار بی بی مریم بختیاری فرمانده سپاه بختیاری
یه لره میشه بانو قدم خیر رهبر مبارزان عشایر در مقابل انگلیس
یه لره میشه آیت الله العظمی بروجردی مرجع بزرگ شیعیان
یه لره میشه پرفسور کرم زاده استاد جهانی ریاضی
یه لره میشه سردار اسعد بختیاری فاتح تهران
یه لره میشه مهرداد اوستا نویسنده و شاعر
یه لره میشه اریوبرزن فرمانده ارتش داریوش
یه لره میشه دکتر عبدالحسین زرین کوب
یه لره میشه پرفسور جعفر شهیدی
یه لره میشه قیصر امین پور
یه لره میشه کریم خان زند
یه لره میشه باباطاهر
یه لره میشه علی مردان خان که به ارتش رضا خان میگه
هر عقابی بخواهد از آسمان این کشور عبور کند باید پرهایش را باج بدهد
و،،،،
..........................................................................................
یه روزی یه ترکه، یه عربه، یه قزوینیه، یه آبادانیه، یه اصفهانیه، یه شمالیه، یه شیرازیه، بوشهریه و ...
مثل مرد جلوی دشمن وایستادن تا کسی نگاه چپ به خاک و ناموسمون نکنه
لره...........شهید محمد بروجردی بود
ترکه.......... شهید مهدی باکری بود
عربه......... شهید علی هاشمی بود
قزوینیه...... شهید عباس بابایی بود
آبادانیه...... شهید طاهری بود
اصفهانیه.... شهید ابراهیم همت بود
شمالیه...... شهید شیرودی بود
شیرازیه...... شهید عباس دوران بود و کلی شهید دیگر از تمام قومها.🍀🌺🌹☘
ویک کرمانی میشود سید شهدای مدافع حرم وشهدای انقلاب به اسم سرباز ولایت حاج قاسم سلیمانی🍀🌺🌹☘
اگر دوست داشتید کپی کنید تا مانع گذاشتن جوکهای قومیتی که از نظر غالب مراجع معظم ارسال و نشر از این دست جوک ها مشکل شرعی دارند بشویم.
جلوی عملیات ( یگان ۸۲۰۰ ) صهیونیستها را بگیریم .
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 بسم الله الرحمن الرحیم 🌹 #فدائی_رهبر 🌹 #قسمت_3 -سـَ ... سَـ... سلام.😰 -علیک سلام! گفتم راه بیف
بسم الله الرحمن الرحیم
🌹 #فدائی_رهبر 🌹
#قسمت_4
-دروغ میگم؟!🤔😕
انگار چشم های او که از پشت عینک اش دو برابر شده بود آنقدر ها هم ترسناک نیست.😥
-یاعلی !بزن دنده یک😊
ماشین به راه می افتد دست و پاهایش می لرزد😰
همه صفحه های کتاب و جزوه و تمام حرف های آقای میرزایی در ذهنش مرور می شود😇
هنوز از زنگ صدای سرهنگ تنش رعشه دارد😰😶
-بپیچ دست راست
گوش هایش را حسابی تیز می کند اگر فقط یک کلمه را نشنود تمام زحماتش هدر می رود😥
-حالا آروم برو دست راست پشت چراغ قرمز چهار راه بیست🚗🚦
حدود یک دقیقه زمان خوبی است تا او نفسی تازه کند و شاید هم بتواند کمی ذهن آشفته و در هم و بر همش را مرتب کند
-برو سبزه !برو سبزه👮😠
فریاد سرهنگ در بین هیاهوی بوق ماشین ها🚗🚙 پشت سر به سختی شنیده می شود
-گفتم برو😠
پاهای سعید شل می شود تمام بدنش بی حرکت می ماند و چشم هایش به نقطه ای از چهار راه خیره 👀
انگار گوش هایش هم دیگر نمی شنود حتی صدای فریاد های سرهنگ را🗣
دیگر از نگاه او نمی ترسد نگران امتحان هم نیست صدای بوق ماشین ها هم آزارش نمی دهد🙍♂
دو تا دانش آموز ترک موتور نشسته 🏍
و مدام علی را صدا می زنند🗣
-علی اقا ! علی آقا! بیاین سوار شین خطرناکه😰😰
ادامه دارد.....
#ادامه_دارد..........
📚 #نای_سوخته
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
نویسنده :هانیه ناصری
انتشارات: تهران انتشارات تقدیر۱۳۹۵
شهید شو 🌷
بسم الله الرحمن الرحیم 🌹 #فدائی_رهبر 🌹 #قسمت_4 -دروغ میگم؟!🤔😕 انگار چشم های او که از پشت عینک اش
بسم الله الرحمن الرحیم
🌹 #فدائی_رهبر 🌹
#قسمت_5
طنین صدای گرم علی در سرش می پیچید و از لبخند زیبای او لبخند می زند😊
-چیکار می کنین؟ برادر من! ناسلامتی نیمه شعبانه ، حرمت داره🙁
چشم های سعید همچنان به گوشه ی چهار راه خیره مانده.👀
با صدای نیمه بلندی می گوید:
-اره؛ نیمه شعبانه😥
سرهنگ مان و مبهوت حرص میخورد😓😖
-جوون!نیمه شعبان چیه ؟ الان وسط محرمیم ، عجب کله شقیه ها🙁😒
گوشش بدهکار نیست بزن کنار ببینم.. گفتم بزن کنار ! ردّی!😠
عرق سردی روی پیشانی سعید می نشیند . از برق چاقوی تیز در دست مرد🔪 دست هایش یخ می کند.😰
چرا کسی کمک نمی کند؟! چندبار می خواهد جلو برود اما پاهایش شل شده است 🙍♂😓
سرهنگ سعی میکند ماشین را به گوشه ی چهار راه بکشاند🚗
. اما سعیدفرمان را محکم چسبیده و به حرف های سرهنگ هیچ اعتنایی نمی کند. اصلا انگار توی این دنیا نیست.
-زدنش!زدنش ! یا امام غریب !لامصبا زدنش😭
-چی می گی بچه جون🙄😧 خوابت برده😒
-چرا کسی کمک نمیکنه😓😭 الان میمیره، نمی بینی چقدر خون ازش رفته، زمین رو ببین؛ همه جا پر از خون شده😭💔
ادامه دارد....
#ادامه_دارد..........
📚 #نای_سوخته
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
نویسنده: هانیه ناصری
انتشارات: تهران انتشارات تقدیر۱۳۹۵
💔
به رسم قدردانی از
تمام برادری هایی که برایم داشتی
به رسم آنکه دلم را تکان دادی
و با شهادتت فهمیدم
شهادت، بال نمےخواهد فقط
باید خودت بخواهی شهید شوی
فقط باید خودت را لایق شهادت کنی
به رسم تشکر از تمام الگو شدن هایت
#تولدت_مبارک
#دهه_هفتادی_بزرگ...
#شهید_محمدرضا_دهقان
#دلشڪستھ_ادمین 💔
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
#انتشارحتماباذکرلینک
💔
از شهیدی که امام زمان عج در تشییع او شرکت کردند چه مےدانید؟...
پست بعد را بخوانید👇
#شهید_عبدالحمید_حسینی
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 از شهیدی که امام زمان عج در تشییع او شرکت کردند چه مےدانید؟... پست بعد را بخوانید👇 #شهید_عبدالح
💔
#شهید_عبدالحمید_حسینی
این شهید بعد از شهادت در حالی که تابلویی به دست دارد ، محل دفن خود را به خانواده اش در عالم خواب نشان می دهد ، روی تابلویی که در دست شهید قرار دارد ، نوشته شده:
فدایی امام زمان (عج)
داستان دفن ایشان هم شنیدنی است
امام زمان عج آمدند
عبدالحميد حدود سه سال محافظ من بود. وي که عضو رسمي سپاه شيراز بود، در نزديکي مسجد الجواد(ع) در منطقه هفت تنان شيراز ساکن بود.
ايشان حالات معنوي خاصي داشت و به خصوص با امام زمان (عج) خيلي مأنوس بود. به خاطر دارم وقتي براي مرخصي از جبهه به شهر آمده بود، سخناني در مسجد درباره توجه و عنايات خاص امام زمان (عج) به جبهه ها و رزمندگان براي مردم بيان کرد که همه را مجذوب خود نمود.
از جمله می گفت: "من اين را مطمئن هستم آقا می آيند و رزمندگان تشنه ما را به هنگام شهادت سيراب می کنند."
ايشان در آخرين مرحله اي که با من تماس داشتند در وصيت شفاهي به من نام 9 نفر از جمله اينجانب، پدرش، آقاي (سردار) مينايي و شش نفر ديگر را که اسامي شان را به خاطر ندارم ذکر کرد و به مادرش هم گفته بود در ساعت 9 شب مرا دفن کنيد و فقط اين 9 نفر به هنگام تدفين دور قبر من باشند.
وقتي با عده اي که براي مراسم دفن آمده بودند نماز شهيد را خوانديم همه به جز اين 9 نفر طبق وصيت نامه از قبر فاصله گرفتند و از دور، شاهد دفن ايشان شدند.
من ابتدا به داخل قبر رفتم و لحظاتي در آن خوابيدم و براي ايشان دعا کردم. سپس برخاستم و در قبر ايستادم تا از پدر ايشان و چند نفر ديگر که جسد شهيد را به داخل قبر سرازير می کردند جسد را تحويل بگيرم و درون قبر قرار دهم.
وقتي پيکر شهيد به من سپرده شد خدا شاهد است هيچ احساس وزني از اين جسد نکردم. پيکر شهيد خيلي سبک بود و گويي در حالت بی وزني قرار دارد.
در همين لحظه که غرق در اين واقعه عجيب بودم ناگهان صداي فرياد آقاي عابدي (که بعدها به شهادت رسيد) را شنيدم که با صداي بلند نام امام زمان (عج) را صدا میکرد.
ايشان بعد به من گفت: "در همان لحظه که پيکر شهيد را به دست شما دادند من به چشم خود ديدم آقايي نوراني (که علائم خاصي را از ايشان ذکر میکرد) وارد قبر شد و جسد را تحويل گرفت و داخل قبر گذاشت. لذا من بي اختيار نام امام زمان (عج) را فرياد زدم."
در آن لحظه به خود من هم حالت معنوي عجيبي دست داد که پس ازآن و تا هم اکنون هرگز نظير آن جذبه معنوي را در خود احساس نکرده ام.
وقتي متوجه اين حضور نوراني و مقدس شدم همان طور که در قبر ايستاده بودم به افرادي که بالا و اطراف قبر ايستاده بودند گفتم همه با هم دعاي فرج امام زمان (عج) را بخوانند. سپس صورت شهيد را درقبر باز کردم و بر روي خاک لحد قرار دادم.
چهره شهيد خيلي نوراني بود و به خوبي محل اصابت ترکش به گلوي او پيدا بود.
آن طور که شنيده ام عده اي که پي به اين مسأله برده و می برند بر سر مزار اين شهيد در دارالرحمه شيراز می روند و براي برآورده شدن حاجات خويش به اين شهيد متوسل می شوند.
راوی: آیتالله سيد علي اصغر دستغيب
📚لحظه های آسمانی کرامات شهیدان
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
خوش اخلاق بودن،
خواندن نماز اول وقت،
خواندن نماز شب،
احترام به والدین وبزرگترها
از ویژگی های شهید بود.
محمد حسین همیشه می گفت:
" ولی فقیه را تنها نگذارید و همیشه پشتوانش باشید."
وقتی خبر شهادت محمد حسین را به من دادند، برایم دشوار نبود و گفتم به آرزویش که شهادت بود رسید.
نقل از مادر #شهید_محمدحسین_حمزه
#شهید_مدافع_حرم
#سالروزشهادت
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
#jihad
#martyr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔
#کلیپ 🎬
💫 یک و بیست دقیقه بامداد💫
رمز پیروزی این است:
#یافاطمهالزهراء "س"✌️
حمایت از؛
#کار_فرهنگی_تمیز
کاری از nasrtv.com
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
🕊 سر به سر طومار زلفت
شرح احوال من است
مو به مو فهمیده ام
این مصرع پیچیده را..💕💕
#رفیق_شهیدم
#شهید_جواد_محمدی
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشهداء
💞@aah3noghte💞
💔
#قرار_عاشقی
وقتی شهید حججی میآمد مشهد یکراست میرفت حرم
دوستش بهش میگفت: این همه ساعت توی حرم چیکار میکنی ؟پس ناهار چی؟شام چی؟استراحت چی؟
گفت: وقتی برگشتم حسرت این روزا رو میخورم.روزایی که پیش امام رضا بودم و خوب گدایی نکردم.
و این حال امروز ماست روزهایی که کنار ضریح بودیم و خوب گدایی نکردیم
#اللهم_صل_علی_علی_بن_موسی_الرضا_المرتضی
#امام_رضآی_دلم
#دلتنگ_حرم
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
هر شب ای دل،،
گفتگوی زلف جانان می کنی..
خود پریشانی و
ما را هم پریشان می کنی...
تصویر شهید عبدالصالح زارع
#شهید_عبدالصالح_زارع
#شهید_مدافع_حرم
#سالروزولادت
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
#jihad
#martyr
💔
#نجوای_عاشقانه_منو_خدا 💞
خدايا، خسته و دلشکستهام😔
مظلوم از ظلم
پژمرده از جهل اجتماع
ناتوان در مقابل طوفان حوادث
نااميد در برابر مبهم و مجهول،
تنها، بيکس و فقير در کوير سوزان زندگي، محبوس در زندان آهنين حيات. دل غمزده و دردمندم، آرزوي آزادي ميکند و روح پژمردهام خواهش پرواز دارد.»🙏🙏🙏
#اللهمالرزقناتوفیقشهادتفیسبیلک
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔
منطقهـ محروم یعنے
چشماے من ڪهـ
محروم از دیدن صحن و سراٺه ارباب...
#اللهمارزقنازیارتالحسینعلیهالسلام
#صلےاللهعلیڪیااباعبدالله
#السلامعلیڪدلتنگم💔
#آھ_ڪربلا
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشهداء
💞 @aah3noghte💞
#پیشنهاددانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔
بی تو ای #سلیمانی
#دل ماند و پریشانی
#ماه روسپیدم
#سردار شهیدم
#سردار_دلها
#شهید_سپهبد_قاسم_سلیمانی
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
بسم الله الرحمن الرحیم 🌹 #فدائی_رهبر 🌹 #قسمت_5 طنین صدای گرم علی در سرش می پیچید و از لبخند زیبای
بسم الله الرحمن الرحیم
🌹 #فدائی_رهبر 🌹
#قسمت_5
طنین صدای گرم علی در سرش می پیچید و از لبخند زیبای او لبخند می زند😊
-چیکار می کنین؟ برادر من! ناسلامتی نیمه شعبانه ، حرمت داره🙁
چشم های سعید همچنان به گوشه ی چهار راه خیره مانده.👀
با صدای نیمه بلندی می گوید:
-اره؛ نیمه شعبانه😥
سرهنگ مان و مبهوت حرص میخورد😓😖
-جوون!نیمه شعبان چیه ؟ الان وسط محرمیم ، عجب کله شقیه ها🙁😒
گوشش بدهکار نیست بزن کنار ببینم.. گفتم بزن کنار ! ردّی!😠
عرق سردی روی پیشانی سعید می نشیند . از برق چاقوی تیز در دست مرد🔪 دست هایش یخ می کند.😰
چرا کسی کمک نمی کند؟! چندبار می خواهد جلو برود اما پاهایش شل شده است 🙍♂😓
سرهنگ سعی میکند ماشین را به گوشه ی چهار راه بکشاند🚗
. اما سعیدفرمان را محکم چسبیده و به حرف های سرهنگ هیچ اعتنایی نمی کند. اصلا انگار توی این دنیا نیست.
-زدنش!زدنش ! یا امام غریب !لامصبا زدنش😭
-چی می گی بچه جون🙄😧 خوابت برده😒
-چرا کسی کمک نمیکنه😓😭 الان میمیره، نمی بینی چقدر خون ازش رفته، زمین رو ببین؛ همه جا پر از خون شده😭💔
ادامه دارد....
#نای_سوخته
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
نویسنده: هانیه ناصری
انتشارات: تهران انتشارات تقدیر۱۳۹۵
شهید شو 🌷
بسم الله الرحمن الرحیم 🌹 #فدائی_رهبر 🌹 #قسمت_5 طنین صدای گرم علی در سرش می پیچید و از لبخند زیبای
بسم الله الرحمن الرحیم
#فدائی_رهبر
#قسمت_6
سیاهی چشمان سعید از شدت هیجان می لرزد 😣
و سفیدی آن مثل زمینی که می گوید سرخ و پر از خون می شود و صورتش خیس عرق. 😓😥
با دست هایش شانه های سرهنگ را محکم می گیرد و بلند بلند فریاد می زند . 😱😥
سرهنگ بهت زده به صورت سعید زُل می زند.😳
دیگر از چشم های سرهنگ نمی ترسد و از زنگ صدایش هم حساب نمی برد.😣
صبح یک روز خنک 🌥پاییزی سال۹۳، تهرانپارس،
چهارراه سیدالشهداء.
همه چیزی آرام بود جز دل سعید که تنها علت ناآرامی اش امتحان بود؛😓
ولی حالا...😧
_مگه چی گفت؟😳
مگه حرف بدی زد؟😑
بد کرد از ناموس مردم دفاع کرد؟😒
حقش این بود؟ 😡
سرهنگ دست های سعید را که مثل دو قالب یخ شده است در دست می گیرد. 🤕
از سرمای دست های او، حرارت عصبانیت سرهنگ هم کم می شود.🙁😞
سعی می کند معنی کارهای او را بفهمد. 😕
دستش را آرام روی شانه ی پسر می گذارد.
شانه اش گرم میشود و بغضش آرام آرام سر باز می کند.😞😭
کلماتش در لا به لای هِق هِق گریه به سختی شنیده می شود.😓😭
_اقا...! اقا...!😶
#ادامه_دارد
📚 #نای_سوخته
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
نویسنده:هانیه ناصری
ناشر:انتشارات تقدیر1395
💔
دلنوشت.....دلنوشتــــه
اينجا خبري نيست جز اينکه داره يادمون ميره مزار شهید باکري کجاست داره يادمون ميره وصيت شهیدان خرازي و همت چي بود اسمهاتون اگه سر کوچه ها نبود و براي آدرس پستي نميخواستيم شايد يادمون ميرفت داره يادمون ميره چرا بعضي ها ميخواستند موقع عمليات نوشته سربندشون يا زهرا باشه؟
اينجا خبري نيست جز اينکه........................................ .....؟
اگه بخوام بنويسم حالا حالاها بايد بنويسم ولي چه کنم که ديگه طاقت نوشتن اين جور چيزارو ندارم خيلي دلم ميخواست نامه اي که مينويسم شاد و روحيه بخش باشه خيلي دلم ميخواست بهتون بگم که امانتهايي که بهمون سپردين صحيح و سالمند ولي چه کنم که نه خيلي اهل دروغ گفتن هستم و نه ميشه به شهدا دروغ گفت راستي اگه خواستي جواب نامه رو بدي باهاش چند ماسک هم بفرست اينجا هواش خيلي سمي و غبار آلوده.
ولي هنوز اميدواريم به اينکه گرچه رفتند ولي قافله راهش برجاست
ولی هنوز اميدواريم به اينکه نيست جز در گرو رفتن ما ماندن ما .
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕