eitaa logo
شهید شو 🌷
4.1هزار دنبال‌کننده
18.8هزار عکس
3.6هزار ویدیو
69 فایل
مطالبی کمتر روایت شده از شهدا🌷 #به‌قلم‌ادمین✎ وقت شما بااهمیته فلذا👈پست محدود👉 اونقدراینجاازشهدامیگیم تاخریدنےبشیم اصل‌مطالب،سنجاق‌شدھ😉 کپی بلامانعه!فقط بدون تغییر درعکسها☝ تبادل: @the_commander73 📱 @Shahiidsho_pv زیلینک https://zil.ink/Shahiidsho
مشاهده در ایتا
دانلود
💔 عبدالله گنجی : ⭕️ چند روز پیش در آمریکا فردی که محکوم به قتل یک خانواده سه نفره بود با حکم دیوان عالی این کشور اعدام شد. بعد اینجا دو نفر که۱۲نفر از جمله چند زن و کودک را شهید و ۴۰نفر را مجروح کرده اند و حکم اعدام گرفته اند از سوی شبکه ملکه زندانی سیاسی معرفی می شوند. ... 💞 @aah3noghte💞
💔 بخشی از شهید: چه زیباست سیاهی چادر شما، نمی‌دانم این چه حسی بود که چادر شما به من می‌داد اما می‌دانم که با دیدن آن امید، قوت قلب و آبرو می‌گرفتم. باور کنید شما نعمت است، قدر این نعمت را بدانید که به برکت (س) بدست آمده . امیدوارم که هرگز رنگ سیاه چادر شما کم رنگ و پریده نشود و خدا نکند که روزی حجاب شما کم رنگ و کم اهمیت شود که اگر خدای ناخواسته این چنین شود اصلا دوست ندارم به ملاقات من سر مزارم بیایید.❗️ ... 💞 @aah3noghte💞
💔 سلطان طوس است و عشقِ آقا جواد الائمه داده علی اکبرش را یک ماه قبل از محرم.. ... 💞 @aah3noghte💞
💔 بارها به همکارانش گفته بود: هواپیمایم را بزنند ، بیرون نمی‌پرم اگر هواپیما بال نداشته باشد خودم بال در آورده و بر سر دشمن فرود می‌آیم و هرگز تن به اسارت نخواهم داد ... 💞 @aah3noghte💞
*سلام دوستان تولد داریم چه تولدی* 😍 شهادت هنر است و شهید هنرمند واقعی🌹 *تولدت مبارک قهرمان*💖 *شهید وحید زمانی نیا*🥰 تولد: ۱۳۷۱/۴/۳۰ شهادت: ۱۳ دی ۹۸ محل تولد: تهران محل شهادت: بغداد مزار: در حرم حضرت عبدالعظیم (ع)امروز تولد شهید وحید زمانی نیا محافظ قهرمان سردار دلها شهید حاج قاسم سلیمانی هست❤ 🌼بسم الله القاصم‌الجبارین🌼 سلام شهید من✋ می دانم که جواب سلامم را می دهی... آسمان نشین مهربان من،تولدت مبارک...❤ هوای تو کرده دلم... لازم نیست حرفهایم را طولانی و بلند بنویسم تا تو بخوانی...🚆👌 سکوت و چند کلمه کافیست برای دلتنگی ام...😥 تنها تو میدانی که در دل پر دردم چه میگذرد... حرف هایم را با تو به هر شکلی که باشد می زنم... گاهی آرام...  گاهی با چشمان ابری ام...😭 و گاهی با درد دل بی قرارم... و می دانی که چقدر دوستت دارم...😍 دلتنگی هایم برای تو را هم دوست دارم.... آن لحظه که به یاد تو هستم را دوست دارم.... تمام این لحظات را دوست دارم.... چون میدانم که تمام وجودم به یاد توست.... همین... *شادی روح شهید عزیزمون‌صلوات ... 💞 @aah3noghte💞
💔 در نیروی انتظامی خدمت می کردم و همان جا بازنشست شدم. کارم شیفتی بود. برای همین، بسیاری از، زحمت ها و در واقع سنگینی بار پرورش بچه ها به دوش مادرشان بود. شهروز فرزند دوممان بود. از همان کوچکی او را برای شرکت در با خودم به مسجد محله مان می بردم. همان جا در کلاس قرآن ثبت نامش کردم و قرآن خواندن واحکام را یاد گرفت. درواقع در مسجد تربیت شد.! رفت و امدش به مسجد و انس به نماز جماعت و قرآن تا آخر هم ادامه داشت. دیپلمش را گرفت و رفت سربازی، بعد از سربازی یک روز آمد و از من مشورت خواست. گفت:می خواهم شغل انتخاب کنم و نظر شما برایم مهم است. پرسیدم به چه کاری علاقه دارد؟ گفت: دوست دارم پاسدار شوم. گفتم :به آنچه علاقه داری بپرداز. ما از تو راضی هستیم و مطمانم به خاطر ویژگی های خوبی که داری درکارت موفق خواهی شد. وارد سپاه شد و چند سال پیمانی خدمت کرد. بعد وارد دانشگاه افسری شد و بعد از اتمام تحصیل،استخدام و وارد سپاه قدس شد. ✍پدر بزرگوار ... 💞 @aah3noghte💞
💔 آفتابِ وجود تو، چشمانشان را می‌زد .... همانها که پلکهایشان را محکم بهم فشردند؛ تا پرتو تو، کابوس تاریک شان را نشکند! ... 💕 @aah3noghte💕
💔 اگر 💚 میخواهید زمانه خود باشید شهادت را به اهل مےدهند یکی مثل این ... 💞 @aah3noghte💞
💔 💞 بار خدایا ! ❤️ 🌿از تو آمرزش میطلبم برای هر گناهی که در آن معاونت کردم علیه یکی از بندگانت، یا دیگری را به سوی آن راهنمایی کردم🍃 🍃و یا غیر خود را به سوی آن دلالت نمودم، یا با تعمّد در آن اصرار ورزیدم، یا از روی نادانی در آن مقیم شدم🌿 پس بر محمد و آل محمد درود فرست و این گونه گناهم را بیامرز ای بهترین آمرزندگان!🤲 ... 💕 @aah3noghte💕
💔 این جوان کیست که سیمای پیمبر دارد بنویسیـد رضــا هـم علـی‌اکبــــر دارد... ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 این جوان کیست که سیمای پیمبر دارد بنویسیـد رضــا هـم علـی‌اکبــــر دارد... #شهادت_جوادالائمه_ت
🖤🏴 لب تشنه بود، تشنه ی يك جرعه آب بود مردی كه دردهای دلش، بي حساب بود پا می كشيد گوشه ی حجره به روے خاك پروانه وار غرق تب و التهاب بود ◼️شهادت امام جواد (ع) تسلیت باد ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 #سردار_بی_مرز خاطرات شهید(حاج قاسم سلیمانی) #قسمت_هشتم بندر عباس یک جلسه بود برای ثبت نام و اعز
💔 خاطرات شهید(حاج قاسم سلیمانی) حاج قاسم تعریف می کرد: حاج احمد کاظمی همیشه می گفت، ما هیچ وقت لطف و عنایت اهل بیت، خصوصاً آقا امام رضا (ع) بی نیاز نیستیم... حاج احمد می خواست هواپیمای✈️ سوخو را رونمایی کند. کجا ؟ تهران، نه ،مشهد امام رضا (ع) اول به ذهنم همه ی سختی های مشهد آمد ، اما وقتی خلبان بر فراز آسمان، هواپیما را چند دور، بلاگردان امام رضا (ع) دور حرم چرخاند، تازه لبخند واقعی برصورت ها نشست! ✨بابی انت و امی و نفسی و اهلی و مالی ...؛ یعنی دارایی هایم فدای آن هایی که تمام دارایی شان راخرج ما کردند. ساکن عرش بودند و در فرش هدایت ما را برعهده گرفتند در حقشان کوتاهی کردیم، ندیده گرفتند و باز محبت کردند. دستورات خدا را برایمان فرمودند، ما به فرمان ابلیس زندگی گذراندیم و باز از دعایشان محروممان نکردند. ادب امر امام را هرکس نگه داشت‌شد؛ حاج قاسم.☝️ ادب و امر امام، طاعت از کلامشان است نه تنها به دل و گفتار، که عمل هم باید باشد. نمازمان، حجابمان، حلال و حراممان، کلاممان...خدا ببخشدمان! ... 📚حاج قاسم ... ... 💞 @aah3noghte💞
💔 افشاگری "علی‌اکبر رائفی‌پور" درباره "سعید حجاریان": ‏جناب آقای با واسطه از یک فرد موثق شنیده ام خانواده شما جدید الاسلام هستند و حضرتعالی تبار یهودی دارید بنده نیز مؤیداتی بر این فرضیه یافته ام! در صورت «صحت» بفرمایید چه کسی از شما اول به مذهب حقه تشیع گروید؟ در چه سالی؟ پر واضح است تبار یهودی داشتن هیچ ایرادی ندارد. ... 💞 @aah3noghte💞
💔 یک شهروند آمریکایی توئیت زده: ژنرال سلیمانی برای ما از ژنرال قاآنی بهتر بود. چراکه با سلیمانی درخاورمیانه میجنگیدیم نه داخل ایالت متحده. نمیدونم چرا اینا فکر میکنن کار سردار قاآنی هست. خب هوا گرمه ناو هاتون آتیش میگیرن!🙄 ... 💞 @aah3noghte💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔 🎥شعر خوانی سید در وصف علیه السلام 🔹باحضورت ستاره ها گفتند/ نور در خانه امام رضاست(علیه السلام) 👌 ... 💞 @aah3noghte💞
💔 - جوانی خود را چگونه گذراندید؟ +وَ أَبْلَیْتُ شَبَابِی فِی سَکْرَةِ التَّبَاعُدِ مِنْکَ _به دوریت سر کردم ..... ... 💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
#فنجانےچاےباخدا #قسمت_63 روز بعد به محضِ دیدنِ دنیا، چشم به در دوخته منتظرِ حسام ماندم. امروز گره
صدایی صاف کرد... (والا.. دانیال یکی از نخبه هایِ کامپیوتر تو دانشگاه بود و سازمان مجاهدین خلق از مدتها قبل به واسطه ی پدرتون اونو زیر نظر داشت تا بتونه با دادنِ وعده و امکانات جذبش کنه و واسه انجام ماموریت به داعش بفرسته. پس بعد از یه مدت کوتاه، سازمان وارد عمل میشه و با نشون دادنِ درِ باغ سبز از دانیال میخواد  تا به اونها ملحق شه اما دانیال با شناخت و تنفری که به دلیل زندگی با پدرتون از این سازمان داشت، درخواستشونو رد میکنه. ولی از اونجایی که سازمان نه تو کارش نیست و وقتی چیزی رو میخواد باید بدست بیاره، میره سراغِ اهرام فشار.  همون موقع بچه های ما متوجه میشن که  نقشه یِ سازمان واسه فشار رویِ دانیال و اجبارش به قبولِ این مسئولیت،  تهدیدِ خوونوادشه. پس من مامورِ نزدیکی و رفاقت با برادرتون شدم. اونقدر رفیق که هم ازم تاثیر گرفت، هم یه چیزایی از پیشنهاد و تهدید سازمان بهم گفت.) باورم نمیشد..  جاپای پدر و سازمانش در تمام بدبختی هایمان بود. مبهوت از اتفاقاتی که تا آن لحظه فقط چند خطش را شنیده بودم، خواستارِ بیشتر دانستن، در سکوتی پرهیاهو چشم به حسام دوختم. حسامی که حالا او را فرشته ی نجاتی میدیدم که زندگیم را مدیونش بودم و خدایی که در اوجِ بی خداییم، هوایم را داشت. حسام آرام و متین به حرفهایش ادامه میداد (به وسطه ی نزدیکی به دانیال متوجه شدم که تمایلات مذهبی اش زیاده، هر چند که رو نمیکنه اما زمینه شو داره. پس بیشتر و بیشتر روش کار کردم.) تصویر نمازهایِ پر مایه یِ دانیالِ آن روزها و خنده هایی که میدانستم قشنگتر از سابق است، در خاطراتم مرورشد. خاطراتی که منوط به روزهایِ مانده به بی قراریم برایِ وحشی شدنش بود. حالا که فکر میکنم، میبینم  جنسِ خنده ها و نمازهایش شبیه حسام این روزها بود. حواسم را به گفته هایش دادم (از طرفی خبرچینی که تو داعش داشتیم، تو یکی از بمبارونهایِ سوریه، کشته شد و عملا کسی وجود نداشت تا چیتِ حاویِ اطلاعاتی رو که رابطمون جمع آوری کرده بود، بهمون برسونه.) لحظه به لحظه کنجاوتر میشدم (چه اطلاعاتی؟) لبخند بر لب مکثی کرد (یه لیست از اسماییِ افراد کلیدی که سعی داشتن واسه اهداف داعش تو ایران فعالیت کنن و یه سری اطلاعات دیگه که جز اسرار نظامی محسوب میشه.) تعجب کردم، یعنی ایران تا این حد هشیار بود؟ (شما تویِ داعش رابط دارین؟؟ شوخی میکنید دیگه!) تبسم لبهایش، مخصوصِ خودش بود (نه.. کاملا جدی گفتم..) پدرم حق داشت.. ایرانی ها این توانایی را داشتند تا ترسناکتر از بزرگترین ابرقدرتها باشند. ترسی که در نظر او، اسمی از سپاه پاسداران بود (شما دقیقا چه کاره ایید؟ نکنه پاسدارین..؟) تبسم عمیق اش مهر تاییدی شد بر حدسم. سپاه، کابوسِ اعظمِ پدرم و سازمان کفتار زده اش.. نام ژنرالِ معروف شده از فرط خطرشان را در ذهنم مرور کردم. مردی که اخبار هر روزه ی بی باکی اش، تیتری بود بر هم کیشی اش با مرگ و سر نترسی که غربیها امیدِ به باد دادنش را داشتند. این ژنرال و سربازانِ پاسدارنامش، از سَرِ پیمانی رفاقتی که با مرگ داشتند، هراسی بی حد به جانِ منادیان قدرت انداخته بودند... و حسامی که حسِ خوبش، مشتی بود محض نمونه، از خروارِ آن ژنرال شجاع و لشگریانش. بی صبرانه ادامه ماجرا را جویا شدم. (تهدیدات سازمان رویِ دانیال زیاد شده بود و این جریان حسابی کلافه اش میکرد. پس ما وارد عمل شدیم . باهاش حرف زدیم؛ تمام جریان رو براش تعریف کردیم. از تهدید خوونوادش توسط سازمان منافقین تا نقشه ی داعش که هنوز اجرایی نشده بود و اون متوجه شد که ما از همه چیز باخبریم اما بهش اطمینان دادیم که امنیت خوونوادشو تامین میکنیم.)  به میان حرفش پریدم. کمی عصبی بودم (لابد به این شرط که به درخواست شما وارد داعش بشه و اون اطلاعاتی رو که رابطتون جمع آوری کرده به دستتون برسونه.. درسته؟  پس شما معامله کردین.. جونِ خوونوادش در قباله اون اطلاعات!) در سکوت به جملات تندم گوش داد (نه.. اینطور نیست.. امنیت دانیال یکی از دغدغه های ما بود و هست. ما فقط کل جریانو از جمله دسترسی به اون چیت، که حاوی اطلاعات بود رو، براش توضیح دادیم و اون به دلیلِ تنفر عجیبی که از پدرتون، سازمان و وابستگانش داشت، پیشنهادمونو رو هوا زد. بعد از اون، من بارها و بارها باهاش حرف زدمو خواستم که منصرفش کنم، چندین و چندبار بهش گفتم که حتی اگر اینکارو انجام نده، باز هم امنیت خوونوادش تامینه. اما اون میگفت که میخواد انتقام بگیره. انتقام تمام بدبختی ها وسختی هایی که مادر و خواهرش  از جانب افکارِ سازمانیِ پدرش متحمل شدن. افکاری که حالا پایِ داعش رو به زندگیش باز کرده بود. پس عملیات شروع شد. ↩️ ... : زهرا اسعد بلند دوست ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
#فنجانےچاےباخدا #قسمت_64 صدایی صاف کرد... (والا.. دانیال یکی از نخبه هایِ کامپیوتر تو دانشگاه بود و
دانیال نقشِ یه نابغه ی ساده رو به خودش گرفت و صوفی با عنوانِ دختری زیبا و مهربون که از قضا مبلغِ داعش برایِ جذبِ نیرو تو آلمانه، وارد بازی شد. بی خبر از اینکه خودشون دارن رو دست میخورن. بعد از یه مدت دانیال ژستِ یه مردِ عاشقو به خودش گرفت که تحت تاثیر صوفی، داره روز به روز به تفکراتِ داعشی نزدیک میشه.. از شکل و ظاهر گرفته تا افکارو اعتقادات..  طوری که حتی شما هم این تغییر رو به عینه احساس کرده بودین) ریشهایِ بلند و سرِ تراشیده برادرم در ذهنم تداعی شد با اخلاقی که دیگر قابل تحمل نبود و کتکی که برایِ اولین بار از دستش خورد. حرفهای حسام درست ودقیق بود (ما مدام شما رو زیر نظر داشتیم، تعقیبهایِ هر روزتون میتونست دردسر ساز بشه هم واسه امنیت خودتونو دانیال، هم واسه ماموریتی که ما داشتیم.  یادمه اون شبی که از دانیال کتک خوردین، برادرتون اونقدر گریه کرد که فکر کردم، دیگه حاضر نمیشه به ماموریتش ادامه بده. اما اینطور نشد و اون برخلاف تصورم، سختتر از این حرفا بود. و بالاخر بعد از یه مدت و فریبِ صوفی، با اون به سوریه رفت. حالا دیگه زمانِ اجرایِ عملیات اصلی...) سوالهایِ مختلفی در ذهنم پرواز میکرد و من سعی داشتم جوابی برایِ یک یک آنها بیابم. (اعتماد به پسری از جنسِ پدریِ سازمانی، کمی سخت به نظر میرسید. احتمال برملا کردنِ نام و هویتِ رابط توسط دانیال زیاد هم دور از ذهن نبود.) حسام شوخ طبعانه سری تکان داد (دانیال میدونه که انقدر زیاد بهش اعتماد دارین؟) دوست نداشتم برداشت بدی از سوالم شود، پس به دنبال جملاتی مناسب محض توضیح گشتم که حسام با لبخندی مهربان به فریادم رسید (نیاز به هول شدن نیست.. مزاح کردم.. خب در هر صورت دانیال به هویت واقعی رابط پی نمیبرد.. نه تنها دانیال که جز چند نفر، اونم در سمتهایِ بالای فرماندهی، هیچکس از هویت اصلی رابطمون با خبر نیست) مگر میشد؟ (پس چجوری قرار بود اون چیت رو از رابط بگیره و بهتون برسونه؟) دستی به محاسنش کشید (قرار نبود به طور مستقیم چیت رو از رابط تحویل بگیره. ما آدرس مکان خاصی رو بهش میدادیم و دانیال چیت رو از اونجا برمیداشت و از طریق یکی از نیروهامون تو سوریه به ما میرسوند. خب حالا اگه سوالی ندارین من ادامه ی ماجرا رو براتون توضیح بودم.) با تکان سر او را دعوت به گفتن کردم (حالا وارد فاز جدیدی شده بودیم. دانیال با ورود به داعش علاوه بر رسوندن چیت به ما، گلهایِ دیگه ایی هم کاشت. از جمله لو دادنِ چند تا از اسرارهای نظامی و استراتژیکشون تو سوریه و شمال عراق، که کمک زیادی به بچه های مدافع حرم کرد و از طرفی نیروهایِ داعش رو حساس به اینکه یه خبرایی هست و کسی از داخل خودشون داره به ما گِرا میده. حالا ما میخواستیم تا دانیال برگرده و اون کله شقی میکرد.  تا اینکه اتفاق مهم افتاده و دانیال یه آمار دقیق و بی عیب از عملیاتی به ما داد که نیروهایِ تکفیریِ داعش قصد داشتن تو سوریه انجام بدن. اما با اطلاعاتی که از طریق دانیال به دست بچه هایِ ما رسید، اون عملیات تبدیل شد به یه شکست بزرگ و میدون مرگ برایِ  اون حرومزاده هایِ تکفیری..) باورم نمیشد که تمامِ آتشها را برادرِ خوش خنده ی من به پا کرده باشد. لبخند غرورآمیزش عمیق شد (شکستی که اصلا فکرشم نمیکردن.. آخه بعید بود با اون همه سربازو تجهیزات، حتی تلفات داشته باشن، چه برسه به قیمه قیمه شدن.. با اون شکست بزرگ که نتیجه ی لو رفتنشون بود، داعش به شدت بهم ریخت، طوری که برایِ شناسایی اون خبرچین به جون همدیگه افتاده بودن. حالا دیگه موندن دانیال تو شرایط اصلا به صلاح نبود و باید از اونجا خارج میشد. پس به کمک نیروهامون تو سوریه، فراریش دادیم. با ناپدید شدنش، انگشت اتهام رفت به سمت دانیال و افرادی که اونو وارد نیرو کرده بودن، مثل صوفی که یه جورایی معشوقه و همسر سابق برادرتون محسوب میشد. ↩️ ... : زهرا اسعد بلند دوست ... 💞 @aah3noghte💞
💔 نسل ما.. به دست ساواک، شکنجه نشد انقلاب نکرد هشت سال نجنگید دفاع مقدسی در کارنامه اش نبود اما... الآن در حوالی دارد با مرگ، دست و پنجه نرم میکند... ما میجنگیم تا نمیریم ما میجنگیم به شوق شهادت🥀 می شود با همین ماسک زدن، نمُرد ماند مبارزه کرد و شهید شد برای هموار کردن دولت مهدی فاطمه علیه السلام یا در رکاب حضرتش شهد شهادت نوشید هم نسلی! هم سنگری! نمیری هاااا... ، منتظر من و توست... 💔 😷 ... 💞 @aah3noghte💞
💔 بسیجیان خمینی را برای حل سختترین مشڪلات عالم آفریده اند💪 ... 💞 @aah3noghte💞
💔 🌷به طبیبش چه حواله کنی ای آب حیات از همان جا که رسد درد همان جاست دوا🌷 ... 💕 @aah3noghte💕
💔 مثل روز برایم روشن بودکه پاره تنم شهید می شود😢 هرگاه به ماموریت می‌رفت منتظر چنین خبری بودم زیرا از کودکی بزرگترین آرزویش شهادت بود️ هنگام و عبادت از خداوند و عموی شهیدش، طلب شهادت میکرد ویاد دارم که به من گفت که همسرم از خدا شهادت من را بخواه که با این آرزو در سینه خود از دنیا نروم ❗️که به خاطر قلب و نیت پاکش دعایش مستجاب شد و شربت شهادت رو نوشید. اگربخواهم ایشان را وصف کنم سخت است و شاید در هزاران کتاب نگنجد که بخواهم خصوصیات ایشان را در چند سطر بازگو کنم، فقط می‌توان بگویم؛ بهترین و بزرگترین مرد دنیا بود👌 غیور ، سرشار از محبت و از خودگذشتگی خداراشاکرم که 20 سال بنده اش را به من امانت داد❤️ ... 💞 @aah3noghte💞
💔 ما به یـاد آورے خاطـره ها محتاجیـم ورنه آنان به مـن و تو، چه نیازے دارند؟ ... 💞 @aah3noghte💞
💔 💞 بار خدایا ! 🍃 از تو آمرزش میطلبم برای هر گناهی که به امانت خویش در آن خیانت کردم، یا با انجام دادن آن از ارزش نفس خود کاستم، یا با آن بر بدنم صدمه وارد کردم، یا شهواتم را بر آن برگزیدم، یا لذت هایم را در آن مقدم داشتم، یا برای دیگری در آن تلاش نمودم، یا آنکس را که از من پیروی می نمود اغوا نمودم و به سوی آن کشاندم،😔 🍃یا علیه کسی که مرا از آن منع میکرد لشکر کشی کردم تا بر او چیره شوم، یا با قهر بر کسی که میخواست بر من غلبه کند یا با حیله و نیرنگ بر او دست یافتم، یا میلم مرا به سوی آن لغزانید؛😭 پس بر محمد و آل محمد درود فرست و این گونه گناهم را بیامرز ای بهترین آمرزندگان!🤲 ... 💞 @aah3noghte💞