eitaa logo
شهید شو 🌷
4.2هزار دنبال‌کننده
19هزار عکس
3.7هزار ویدیو
70 فایل
مطالبی کمتر روایت شده از شهدا🌷 #به‌قلم‌ادمین✎ وقت شما بااهمیته فلذا👈پست محدود👉 اونقدراینجاازشهدامیگیم تاخریدنےبشیم اصل‌مطالب،سنجاق‌شدھ😉 کپی بلامانعه!فقط بدون تغییر درعکسها☝ تبادل: @the_commander73 📱 @Shahiidsho_pv زیلینک https://zil.ink/Shahiidsho
مشاهده در ایتا
دانلود
💔 لحظه اعدام 💕 @aah3noghte💕
💔 گویند نیست از شب یلدا درازتر ... پیداست که اینان شام غریبان ندیده اند ... #شهیدجوادمحمدی #یلدا #شهدا #آھ... 💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
#رمان_واقعی_فرار_از_جهنم به قلم شهیدمدافع حرم #شهیدسیدطاهاایمانی #قسمت_دهم : کابوس های شبانه بع
نوشته شهیدمدافع حرم : اولین شب آرامش من بی حال روی تخت دراز کشیده بودم … همه جا ساکت بود … حنیف بعد از خوندن نماز، قرآن باز کرد و مشغول خوندن شد … تا اون موقع قرآن ندیده بودم … ازش پرسیدم: از کتابخونه گرفتیش؟ … جا خورد 😳… این اولین جمله من بهش بود … ـ نه، وقتی تو نبودی همسرم آورد … .☺️ ـ موضوعش چیه؟ … . ـ قرآنه … . ـ بلند بخون … . مکث کوتاهی کرد و گفت: چیزی متوجه نمیشی. عربیه … . ـ مهم نیست. زیادی ساکته … همه جا آروم بود اما نه توی سرم … می خواستم با یکی حرف بزنم اما حس حرف زدن نداشتم … شروع کرد به خوندن … صدای قشنگی داشت … حالت و سوز عجیبی توی صداش بود … نمی فهمیدم چی می خونه … خوبه یا بد … شاید اصلا فحش می داد … اما حس می کردم از درون خالی می شدم … . گریه ام گرفته بود … بعد از یازده سال گریه می کردم … بعد از مرگ آدلر و ناتالی هرگز گریه نکرده بودم … اون بدون اینکه چیزی بگه فقط می خوند و من فقط گریه می کردم … 😭😭😭 تا اینکه یکی از نگهبان ها با ضرب، باتوم رو کوبید به در … ... 💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
#رمان_واقعی_فرار_از_جهنم نوشته شهیدمدافع حرم #شهیدسیدطاهاایمانی #قسمت_یازدهم: اولین شب آرامش من
به قلم شهیدمدافع حرم : من و حنیف صبح که بیدار شدم سرم درد می کرد و گیج بود … حنیف با خوشحالی گفت: دیشب حالت بد نشد😄 … از خوشحالیش تعجب کردم 😳… به خاطر خوابیدن من خوشحال بود 🙄… ناخودآگاه گفتم: احمق، مگه تو هر شب تا صبح مراقب من بودی؟😏 نگاهش که کردم تازه فهمیدم سوال خنده داری نبود … و این آغاز دوستی من و حنیف بود … .🙂 اون هر شب برای من قرآن می خوند … از خاطرات گذشته مون برای هم حرف می زدیم … اولین بار بود که به کسی احساس نزدیکی می کردم و مثل یه دوست باهاش حرف می زدم … توی زندان، کار زیادی جز حرف زدن نمی شد کرد … وقتی برام تعریف کرد چرا متهم به قتل شده بود؛ از خودم و افکارم درباره اش خجالت کشیدم … خیلی زود قضاوت کرده بودم … . حنیف یه مغازه لوازم الکتریکی داشت … اون شب که از مغازه به خونه برمی گشت متوجه میشه که یه مرد، چاقو به دست یه خانم رو تهدید می کنه و مزاحمش شده … حنیف هم با اون درگیر می شه … .😔 توی درگیری اون مرد، حنیف رو با چاقو میزنه و حنیف هم توی اون حال با ضرب پرتش می کنه … اون که تعادلش رو از دست میده؛ پرت میشه توی زباله ها و شیشه شکسته یه بطری از پشت فرو میشه توی کمرش … مثل اینکه یکی از رگ های اصلی خون رسان به کلیه پاره شده بوده … اون مرد نرسیده به بیمارستان میمیره … و حنیف علی رغم تمام شواهد به حبس ابد محکوم میشه … ... 💕 @aah3noghte💕
💔 •┄❁#قرار‌هرشب‌ما❁┄• فرستـادن پنج #صلواتــ بہ نیتــ سلامتے و ٺعجیـل در #فرج‌آقا‌امام‌زمان«عج» هدیہ ‌بہ‌ روح ‌مطهر #شهیدکریم_پرهیزگار 💕 @aah3noghte💕
💔 #یلدای_بی_مهدی_عج مادرم شُهره ی شهر است به نورِ ایمان سالها مرهمِ هجرانِ توأش ، شد قرآن او که شب ها ز فراقت غمِ عالم دارد به چه شوقی پیِ یلدا برود مهدی‌جان؟ #اللهمـ_عجل_لولیک_الفرج #سیدمحمدعلی_موسوی_زاده #آھ... 💕 @aah3noghte💕
💔 💔 مےگویند "واسہ کسی بمیر که برات تب کنه!" من چه کنم برای تو که برای من دادی.....؟ ... 💕 @aah3noghte💕
💔 شام هجران تو تشریف به هرجا ببرد در پس و پیش، هزاران شب یلدا ببرد #شهیدجوادمحمدی #یلدا #دلتنگی #آھ... 💕 @aah3noghte💕
💔 یلدایِ بی تو چه تبریکی دارد؟ یک دقیقه بیشتر دلتنگ بودنم، مبارک!؟ #شهیدمجیدقربانخانی #مادران_چشم_براه #جاویدالاثر #آھ... 💕 @aah3noghte💕
💔 💔 مثل شهدا باشیم! نه اینکه را فقط ، برای فرار از تـکلیف بخواهیم ... ... 💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
🕊🌹🕊🌹 🌹🕊🌹 🕊🌹 🌹 #لات_های_بهشتی #حر_امام۲ طیب حاج رضایی در سال ۱۲۹۰ در تهران به دنیا آمد. اهل دعوا بود
🌹🕊🌹🕊 🕊🌹🕊 🌹🕊 🕊 ١ از دبستان تا آخر دبیرستان با هم بودیم. سه تا رفیق که از هم جدا نمےشدیم... درس خواندن و تفریحمان با هم بود. البته از همه باهوش تر بود، کمتر درس مےخواند و بالاترین نمره را مےگرفت... از همه ما هم بود. سال ۱۳۵۲ بود و بعد از گرفتن دیپلم، پدر مهیار، او را به انگلیس فرستاد و در رشته هوافضا مشغول تحصیل شد... سال ۵۶ که مهیار به ایران بازگشت دیدیم شده... بعد از انقلاب زمانی که آیت الله خلخالی با معتادان مواد مخدر برخورد مےکرد، مهیار دستگیر و زندانی شد. در زندان مسابقه ای بین معتادهایی که ترک کرده بودند برگزار شد و نفرات اول آن آزاد شدند و مهیار هم شد... در این فاصله من در جبهه مریوان مشغول فعالیت بودم... روزی به دیدن مهیار رفتم و گفتم: " مےخواهم به جبهه بروم میایی"؟ او که توی حال خودش نبود گفت باشه... خانواده مهیار از او قطع امید کرده بودند و مےخواستند به هر بهانه از دست او راحت شوند!! آنها هم از خدایشان بود مهیار جلوی چشمشان نباشد... صبح روز بعد، به خانه مهیار رفتم.. یک ساعتی طول کشید که از دستشویی بیرون بیاید!!! حسابی خودش را ساخت... پدرش یک شیشه آب سیاه به من داد و گفت: "این شیره سوخته تریاک است. هر روز سه بار به او بده تا ترک کند.... البته این چهاردهمین باره که مےخواد ترک کنه".... ... ۳نقطه 💕 @aah3noghte💕
هدایت شده از 🕯شمع ❣
💔 گر قرار است شبی در حرمت گریه کنم؛ بهتر آن است که آن شب، شب یلدا باشد! #آھ_ارباب 💕 @aah3noghte💕