💔
#قرار_عاشقی
✨اگر درمان تویی دردم فزون باد
وگر معشوقه یی سهمم جنون باد😔
تویی تنها تویی تو علت من
تو بخشاینده بی منت من❤️
#اللهم_صل_علی_علی_بن_موسی_الرضا_المرتضی
#امام_رضآی_دلم
#دلتنگ_حرم
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
اومد بهم گفت:
میشه ساعت ۴صبح بیدارم کنی
تا داروهامو بخورم..
ساعت ۴صبح بیدارش کردم
تشکر کرد:)
بلند شد از سنگر رفت بیرون..
بیست الی بیست و پنج دقیقه گذشت
اما نیومد..
نگرانش شدم
رفتم دنبالش
دیدم یه قبر کنده
توش نماز شب میخونه
و زار زار گریه میڪنه..
بهش گفتم:
مرد حسابی تو که منو نصف جون کردی..
میخواستی نماز شب بخونی
چرا به دروغ گفتی مریضم
و میخام داروهام رو بخورم..!!
برگشت و گفت:
خدا شاهده من مریضم
چشمای من مریضه
دلم مریضه
من ۱۶سالمه..
چشام مریضه..
چون توی این ۱۶سال امامزمان رو ندیده..
دلم مریضه..
بعد از ۱۶سال هنوز نتونستم
با خدا خوب ارتباط برقرار کنم..
گوشام مریضه..
هنوز نتونستم یه صدای الهی بشنوم..
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
همان خداوندی که
کوه ها را آفرید، تا قرارِ بےقرارےهای زمین باشند
بےشڪ شما را
پناه و قرارِ دل های بےقرار ما قرار داده است
وگـرنه در این روزگار پر التهاب آخرالزمانی
بے یادِ شما
آرامشی نداشتیم ...
#آرامش_با_یاد_شهدا
#شهید_جواد_محمدی
#دلشڪستھ_ادمین 💔
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
#انتشارحتماباذکرلینک
#کپےپیگردالهےدارد
💔
#نجوای_عاشقانه_منو_خدا 💞
بار خدایا ❤️
🍀 از تو آمرزش میطلبم برای هر گناهی که کوچک آن باعث عذاب دردناک و بزرگ آن عقوبت شدیدت را در پی دارد🍂
و انجام دادن آن باعث تعجیل نقمتت میگردد😔
🍀و اصرار بر آن زوال نعمتت را در پی دارد😔
پس بر محمد و آل محمد درود فرست و این گونه گناهم را بیامرز ای بهترین آمرزندگان!🤲🌼
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
یا مــــ🌹ـــولا
دردی بود مرا که درمان نمےشود
بالای تخت يوسف کنعان نوشته اند
هر يوسفی که "يوسف زهرا" نمےشود
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
#اللهّمَعَجِّللِوَلیِّڪَالفَرَج
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
من همان خـــستہ ے
بـےحـوصلہ ے
غــم زده ام
آدمِ بدقلقـی ڪہ
رگِ خـــوابش
#حــــرم است
#اللهمارزقنازیارتالحسینعلیهالسلام
#صلےاللهعلیڪیااباعبدالله
#السلامعلیڪدلتنگم💔
#آھ_ڪربلا
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشهداء
💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 #سردار_بی_مرز خاطرات شهید(حاج قاسم سلیمانی) #قسمت_بیست_و_دوم نوه دار شد حاجی ! خدا به #حاج_قاسم
💔
#سردار_بی_مرز
خاطرات شهید(حاج قاسم سلیمانی)
#قسمت_بیست_و_سوم
حفاظت از #سردار ما کمی سخت بود، چون سردار راحت می گرفت.
حواسش آن قدری که به بیت المال بود به خودش نبود.
مراسم بزرگداشتی برای فوت پدرشان گرفته بودند.
برای آماده سازی فضا از سرباز ها کمک گرفته شد.
#حاج_قاسم وقتی وارد شد واین صحنه را دید ، مخالفت کرد؛ گفته بود سرباز ها مرخص شوند اما محافظت از او نمی گذاشت تا حرفش را قبول کنند.
وقتی دید امرش پذیرفته نشد ، با تک تک سرباز ها رو بوسی کرد ، محبت کرد و موقع پذیرایی به مسولشان گفت:
_اول غذای این دوستان سرباز را بدهید.
✨چرا حاج قاسم این طور بود؟
_چون مسلمان واقعی بود.👌🏻
چرا این همه بیت المال را مراقبت می کرد؟
_ چون مسلمان واقعی بود.👌🏻
چرا به اطرافیانش روحی و جسمی بها می داد؟
_چون مسلمان واقعی بود.👌🏻
هزار چرا هم که بپرسید یک جواب دارد.☝️🏻
باید چرا ها را از کسانی بپرسید که ماسک اسلام دارند و عمل شیطان!
جوان اگر می خواهد بداند حق کجاست،
منش #شهدا را ببیند.
نیازی نیست به خاطر اشتباهات دیگران قید #دین را بزند!
حق، مردان خودش را نشان داده است.
#ادامہ_دارد...
📚حاج قاسم
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
#سردار_سلیمانی
#قاسم_هنوز_زنده_ست...
#شهید_سپهبد_قاسم_سلیمانی
#سردار_دلها
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
#خنده_ات
طرح لطیفےست
که
دیدن دارد...
#فداےسیدعلےجانم
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
🔰در پنجم آگوست 2019، اصل370 قانون اساسی توسط حزب حاکم هند لغو شد.
این قانون حق خودمختاری ایالت جامو و کشمیر بود که آن را نهرو و گاندی امضا کرده بودند؛
و با پذیرش این شرط از سوی رهبران هندی بوده که کشمیر با جمعیتی غالبا مسلمان به کشور هندوستان ملحق شده است!
🔰حزب افراطی هندو، حقوق مسلمانان را نقض کرده و دست به آزار و کشتار مردم بی دفاعی میزند که حقوق طبیعی خود را از دولت مرکزی درخواست می کنند.
🔰امسال هم نخست وزیر هند، در اقدامی بی شرمانه میخواهد در این روز پنج آگوست، مراسم احداث معبد هندو ها را بر ویرانه های مسجد بابری اجرا کند! که آنهم داستان غم انگیزی دارد...
🔆امیدواریم که به لطف خداوند و همراهی شما، بتوانیم فریاد مظلومان کشمیر در جهان باشیم.
🔰طوفان توییتری امروز 14مرداد99 از ساعت 19 به وقت تهران
#SaveKashmir
#stand_with_kashmir
💔
اگر مردم بر محبت علی بن ابی طالب اتفاق داشتند خدای بزرگ، آتش دوزخ را نمی آفرید.
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
🥀صراط در جهنمه، از مو باریکتر و از شمشیر تیزتر ...🤔
صراط همین زندگی که داریم!👌
بعضیا رو شیطان با گناه تعادلشون به هم میزنه و میندازه تو جهنم.😔
بعضیا هم کار خوب میکنن، باید مواظب باشن سنگین نشن تا تعادلشون حفظ بشه و در جهنم نیفتن.🏋♂😊
#دم_اذانی
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
اگر خبر احضار جهرمی به دادستانی صحت داشته باشه:
باید به آقای رئیسی تبریک گفت که بالاخره این تابو مصونیت وزرا در مقابل دستگاه قضایی وقانون داره شکسته میشه...😊
🍃ما انقلاب نکرده بودیم که وزیر جمهوری اسلامی هرکاری دوست داره بکنه و هیچ کس هم نتونه محاکمه اش کنه👌
کاش رئیسی زمان آخوندی هم بود!/کارامد
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
📲| #منبر_مجازے
سہ چیز از مکارم دنیا و آخرت است:↓
¹.گذشت کنےاز کسے کہ به تو ستمکردهاست.
².بپیوندے بہ کسے کہ از تو بریده است.
³.بردبارے ورزے در وقتے کہ با تو بہ نادانے
برخورد مے شود.
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
رفتن بعضی ها
یا نـه اینطور بگویم #بعضی رفتن ها جنسش فـــرق #میڪنـد انگار
خـدا برای بعضی بنده هایش آغوشـش
را #بـاز ڪرده است....
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
#فنجانےچاےباخدا #قسمت_89 طبق معمول چشم به زمین چسبانده بود. با همان موهایِ کوتاه اما به سمت بالا
#فنجانےچاےباخدا
#قسمت_90
دستانش مشت شد، آنقدر صف و سخت که سفید شدنشان را میدیدم و بی هیچ حرفی با قدمهایی تند چند گام به عقب گذاشت و رفت.
منِ بیچاره از زورِ درد رویِ زمین نشستم و قدمهایِ خشم زده اش را نظاره گر شدم...
آن ظهر درست در وسط حیاتِ امامزاده شکستم و تکه هایم را به خانه آوردم.
هیچ وقت حتی به ذهنم خطور نمیکرد که این قهرمان تا این حد پتانسیلِ خباثت داشته باشد.
وقتی به خانه رسیدم چون مرده ایی بی حرکت رویِ تخت اتاقم مچاله شدم و اندیشیدم به حرفهایی که از دهانم پرتاب شد و اَدایِ دِینی که راضیم کرد.
نمیدانم چقدر گذشت که به لطفِ کیسه ی داروهایم، به کمایِ خستگی فرو رفتم اما وقتی با تکانهایِ دانیال و قربان صدقه هایش بیدار شدم که نجوایِ الله اکبر حس شنواییم را قلقلک میداد.
چند ثانیه با پلک زدنهایِ متمادی، تصویر تار برادر را به بازی گرفتم و یادم نبود چه به سر غرورم آمده، که ناگهان برق وجودم را تحت الشعاع خودش قرار داد..
وجودی پر از تکه های جامانده در حیاط امامزاده..
دانیال دستی نوازش وار به صورتم کشید (خواهر گلم.. پاشو.. رنگ به صورتت نیست.. پروین میگه هیچی نخوری.. چرا انقدر اذیتم میکنی؟ پاشو..پاشو بریم یه چیز بذار دهنت.)
و بیچاره برادر که نمیدانست سارایِ یک دنده و کله شق، امروز به حکم دل، بازی را رها کرده بود.
باید زندگیِ کوتاهم را پیچیده و پر عذاب نمیکردم. چند ساعت قبل همه چیز تموم شده بود. خدا مهربانتر از آنی ست که فکرش را میکردم.
شاید اگر تمام آن حرفها در امامزاده زده نمیشد، من هنوز هم دلباخته ی آن مرد مغرور بودم و تندیس اش میخ میشد بر دیوار قلبم.
حداقل حالا غرورش مرا بیزار کرده بود.
لبخند زدم و نشست. به چشمانِ غم زده اش خیره شدم. تا به یاد دارم غصه ام را روزیِ روزهایش میکرد این یگانه برادر.
حالا در اوجِ ناراحتی خوشحال بودم که در باقی مانده ی اندکِ عمرم، خدا.. مادر.. دانیال.. امامزاده ی چند کوچه بالاتر.. و حتی پروینِ چاق و مهربان هست.
رویِ مبلهایِ سالن نشستم. دانیال از پروین خواست تا برایم غذا گرم کند اما من چای و نان پنیر میخواستم.
پروین یک سینی چای با نان و پنیر آورد.
دانیال کنارم نشست. چای را شیرین کرد و با مهربانی لقمه ایی دستم داد. خوردم.
جرعه ایی از چای و تکه ایی از لقمه.
نه.. هیچکدام طعم خدا نمیداد.. ساده ی ساده ی بود؛ معمولیِ معمولی..
نفسی عمیق کشیدم و لبخندی تلخ بر لبانم نشست.
از خوردن دست کشیدم و دانیال اعتراض کرد. فایده ایی نداشت. پس در سکوت تماشایم کرد.
باید نماز مغرب و عشا را میخوانم، از جایم بلند شدم تا به اتاقم بروم که صدایم زد. ایستادم. (سارا.. یکی از همکارام بعد از شام، با خوونواده اش میاد واسه شب نشینی..
مادر که مریضه، انتظاری ازش نمیره.
تو رو خدا تو دیگه نرو خودتو تو اتاق حبس کن. از ظهر تا الانم که خوابیدی، خستگیتم حسابی در رفته.
بیاو آّبرویِ داداشتو بخرو یه ساعت کنار خوونوادش بشین که یه وقت فکر نکنن که بی کس و کارم.
یه لباس شیک و پوشیده تنت کن.
میگم پوشیده چون بچه های نظامی همه شون مذهبین.
عاشقتم زشتِ داداش.)
لبخند زدم و با تکانِ سر حضورم را برایش محکم کردم. این برادر ارزشش از هر چیز برایم بیشتر بود. دانیالی که به خودش اجازه نداد حتی یک کلمه از مکالمات امروزم با حسام بپرسد.
بعد از نماز و شام، به سراغ کمد لباسهایم رفتم. مدتی بود که سعی میکرد حجابم کامل باشد، هر چند که هنوز شیوه ی درستش را نمیشناختم.
به پیراهنی بلند و یشمی رنگ که هنرِ دستانِ پروین و فاطمه خانم بود رضایت دادم. اصلا تنها لباسِ پوشیده ام به جز مانتو، همین پیراهنِ ساده و زیبا بود که بعد از محجبه شدن برایم دوختند.
حالا باید چیزی سرم میکردم. نگاهی به بساطِ درونِ کمدم انداختم، غیر از چند شالِ معمولی و تیره رنگ چیزی پیدا نمیشد، به جز.....
به جز آن روسری که حسام قبل از رفتنش به سوریه هدیه داده بود.
نفسهایم تند شد. باید فراموشش میکردم. با خشم در کمد را بستم. و به آن تیکه دادم.
اما فعلا آبرویِ دانیال از یک دلبستگیِ احمقانه مهم تر بود. و این روسری، تنها داراییِ زیبایم برایِ شیک به نظر رسیدن در این شب نشینی دوستانه.
پس روسری به دست روبه رویِ آینه ایستادم.
بزرگ بود و زیبا، با مخلوطی از رنگهایِ یک بسته مداد شمعیِ بیست و چهار طعم.
آن را سر کردم و به شیوه ی لبنانی ها، گوشه ی صورتم سنجاقی اش زدم.
با مداد به ابروهایِ نصف و نیمه ام رنگ دادم و در آینه خوب خودم را برانداز کردم.
مانند گذشته نه، اما شبیه به حالم، کمی زیبا شده بودم. سلیقه ی حسام در انتخاب روسری واقعا حرف نداشت.
↩️ #ادامہ_دارد...
#نویسنده: زهرا اسعد بلند دوست
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
#فنجانےچاےباخدا #قسمت_90 دستانش مشت شد، آنقدر صف و سخت که سفید شدنشان را میدیدم و بی هیچ حرفی با
#فنجانےچاےباخدا
#قسمت_91
دانیال چند ضربه به در زد و وارد شد. لبخند رویِ لبهاش جا خشک کرد ( چه عجب بابا.. ما شما رو دوباره خوشگل دیدیم.. اونا چیه صبح تا شب تو خونه میپوشی؟
نکنه لباسایِ مامان بزرگِ خدا بیامرزو از زیر زمین کش رفتی که هی دم به دقیقه تنت میکنی؟
اینا خوبه پوشیدی دیگه.. خدایی پروین از تو خوش سلیقه تره.. ببین چی دوخته.. محشره..
راستی دختری، خواهر زاده ایی.. چیزی نداره؟؟)
و من با برادرانه هایش ریسه رفتم و ذوق کردم.
صدای زنگ بلند شد و او دست پاچه از اتاق بیرون دویید.
کمی ادکلن زدم و تجدید نگاهی در آینه کردم.
صَندلهایِ مشکی را پوشیدم و از اتاق خارج شد.
یک قدم مانده به قرار گرفتن در تیررسِ دانیال و مهمانهایش، صدایی آشنا گوشم را کشید اما امکان نداشت.. با تردید به سمت مهمانها گام برداشتم.
پاهایم خشک شد.. قلبم سر به سینه کوبید و دستانم یخ زد..
دانیال با مهربانی و شوخی، مهمانها را دعوت به نشستن میکرد..
آن هم چه مهمانانی..
فاطمه خانم با صورتی خندان پوشیده در چادر و روسری زیبا و گرانمایه و حسام قاب شده در کت و شلواری، مشکی و اندامی که با پیراهنی سفید، حسابی استایلِ نظامی اش را گوش زد میکرد.
مات مانده بودم. جریان چه بود؟؟ آنها اینجا چه کار میکردند؟
ناگهان فاطمه خانم متوجه حضورم شدم و با شوق ومحبت صدایم زد.
دانیال آب دهانش را ا استرس قورت داد. و حسام با تبسمی خاصی ابرویی در هم کشید و دسته گل و شیرینی را روی میز گذاشت.
فاطمه خانم، منِ گیج و بی حرکت مانده را به آغوش کشید و قربان صدقه ام رفت و با لحنی پر عجز و مهربان، آرام کنارِ گوشم نجوا کرد که حلالش کنم.. که گفته هایش را از خاطر ببرم و به دریا بسپارم.. که اشتباه کرده..
و من وامانده چشم برنمیداشتم از سینه سپر شده ی حسام و سری که با لبخندی خاص، کمی کجش کرده بود و نمیدانستم این مرد، خودِ واقعیِ حسامِ مظلوم است؟؟
یا امیر مهدیِ فاطمه خانم..؟؟
↩️ #ادامہ_دارد...
#نویسنده: زهرا اسعد بلند دوست
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
شهید سید عارف حسین الحسینی
(۱۳۲۵-۱۳۶۷ش) از روحانیان شیعه پاکستان و رهبر نهضت جعفریه بود. وی در نجف و قم دروس معارف اهل بیت(ع) را آموخت. در نجف از شاگردان امام خمینی بود. در پاکستان علاوه بر نیازهای فرهنگی، عبادی و مذهبی مردم، به نیازهای بهداشتی و اقتصادی مردم نیز رسیدگی میکرد. حسینی در ۱۴ مرداد ۱۳۶۷ ش. در مدرسه دارالمعارف الاسلامیه پیشاور، از سوی افراد ناشناس، هدف گلوله قرار گرفت و به شهادت رسید.
اطلاعات فردی
نسب: حسین الاصغر، فرزند امام سجاد(ع)
تاریخ تولد: ۱۳۲۵ش
زادگاه: روستای پیوار از توابع پاراچنار
محل زندگی: پاکستان، ایران، عراق
تاریخ وفات: ۱۴ مرداد ۱۳۶۷ش
محل دفن: پاراچنار
فعالیتهای اجتماعی-سیاسی:
نماینده امام خمینی در پاکستان • عضویت در نهضت جعفریه
تأسیس مراكز فرهنگى مانند مدرسه دارالمعارف الاسلامیه • جامعه اهلالبیت • انوارالمدارس • شفاخانه علمدار در پاراچنار • درمانگاه در كراچی.تدریس در حوزه و دانشگاه
#شهید_سیدعارف_حسین_الحسینی
#شهید_پاکستان
#عکس
#معرفی_شهید
#سالروزشهادت
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
#jihad
#martyr
4_5868692220047000102
6.36M
💔
هر کی که دلداده ست بگه حیــــــدر
هرکی حلال زاده ست بگه حیــــــدر...
#جوادمقدم
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 هر کی که دلداده ست بگه حیــــــدر هرکی حلال زاده ست بگه حیــــــدر... #جوادمقدم #آھ_اے_شھادت.
💔
صبر تا وعدهی "یَمُت یرنی؟!"
عاشقان را معاف باید کرد…
#فقط_حیدر_امیرالمومنین_است
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
#قرار_عاشقی
🥀زائری بارانی ام، آقـا بـه دادم مـی رسی؟
بی پناهم، خسته ام، تنها؛ به دادم می رسی؟😔
گـرچـه آهـو نیـستـم؛ اما پر از دلتنگی ام
ضامن چشمان آهوهـا، بـه دادم می رسی؟😔
از کبوترها کـه می پـرسم، نشانـم می دهند
گنبد و گلدسته هایت را، به دادم می رسی؟😔🙏
#اللهم_صل_علی_علی_بن_موسی_الرضا_المرتضی
#امام_رضآی_دلم
#دلتنگ_حرم
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
MiladImamHadi1395[01].mp3
7.5M
💔
ای جان جانان
یا مولا یا هادی...
ولادت امام دهم
حضرت هادی الامم علیه السلام مبارک باد⚘⚘
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte 💕
💔
پسر خاله ش
اصرار داشت ک یک باغ بخرند
جواد دل کنده بود..
از همه چیز..
از دنیا و قشنگی هاش..
بهش گفت:
"پسر خاله!
ول کن.. برو بچسب به باغ بهشت.
خودت را بساز برای باغ بهشت.
باغ های اینجا همه اش فانی است."
#رفیقم_جواد
#شهید_جواد_محمدی
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte 💕
💔
آرام سر سجاده ات بنشیـن
غصه ها
دردها
رنج ها
دلشڪستگےها
و هر آنچه مایه اندوهت شده را به خدا بسـپار...
بگو...
خدایا!
مرا در آغوش پر محبتت بگیر
نگذار شیرینی محبت دیگـران، مرا از تو غافل کند
بگو...
خدایا!
تنها مانده ام... اما نمےخواهم این تنهائی، مرا از تو دور کند
بگو یا جبّار!
تو جبران تمام نداشته هایم باش...
#دلشڪستھ_ادمین 💔
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
#انتشارحتماباذکرلینک
#کپےپیگردالهےدارد‼️
💔
🍃🌸قبل از شروع مراسم عقد علی آقا نگاهی به من کرد و گفت:
شنیدم که عروس هرچه از خدا بخواهد، اجابتش حتمی است.
گفتم: چه آرزویی داری؟
در حالی که چشمان مهربانش را به زمین دوخته بود، گفت: اگر علاقهای به من دارید و به خوشبختی من می اندیشید، لطف کنید از خدا برایم #شهادت بخواهید...
از این جمله تنم لرزید...
چنین آرزویی برای یک عروس در استثنایی ترین روز زندگی اش بی نهایت سخت بود.
سعی کردم طفره بروم؛ اما علی آقا قسم داد که در این روز این دعا را در حقش بکنم،
ناچار قبول کردم...
هنگام جاری شدن #خطبه_عقد هم برای خودم و هم برای علی طلب شهادت کردم و بلافاصله با چشمانی پر از اشک نگاهم را به علی دوختم؛
آثار خوشحالی در چهرهاش آشکار بود.
مراسم #ازدواج ما در حضور شهید آیت الله مدنی و تعدادی از برادران پاسدار برگزار شد...
نمیدانم این چه رازی است که همه پاسداران این مراسم و داماد و آیت الله مدنی همگی به فیض #شهادت نائل شدند...
خرم آن لحظه که مشتاق به یاری برسد
🖤انا لله و انا الیه راجعون🖤
🍃🌸روح همسر والامقام سردار پرآوازه آذربایجان شهید جاویدالاثر علی تجلایی جاودانه شد و به همسر شهیدش پیوست .
#شهید_علی_تجلایی
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
#نجوای_عاشقانه_منو_خدا 💞
بار خدایا ❤️
🍃 از تو آمرزش میطلبم برای هر گناهی که هیچ کس جز تو بر آن آگاه نشده، و کسی غیر تو آن را ندانسته🌸
✨و جز حلمت مرا از آن نجاتی نیست و غیر عفوت چیزی فراگیر آن نیست😔
پس بر محمد و آل محمد درود فرست و این گونه گناهم را بیامرز ای بهترین آمرزندگان!🤲🌼
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
لالم از توصیف این لذت،
چشیدن لازم است!😌
خواندن یک “جامعه”
دورِ قبور سامرا...
#هوایسامرادارددلهواییمن
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 #سردار_بی_مرز خاطرات شهید(حاج قاسم سلیمانی) #قسمت_بیست_و_سوم حفاظت از #سردار ما کمی سخت بود، چ
💔
#سردار_بی_مرز
خاطرات شهید(حاج قاسم سلیمانی)
#قسمت_بیست_و_چهارم
خبرنگار و عکاس آمده بود ،نه یکی و دوتا!
دلیلش هم فوت پدر #حاج_قاسم بود!
من هم جزء همین عکاس ها بودم که دیدم حاج قاسم اشاره می کند بروم کنارش.
با همان لبخند و نگاه مهربان گفت:
_از این که اومدید تشکر ، اما خواهشم اینه که به همکاراتون بفرمایید منم یه آدم مثل بقیه مردم ایران. این همه گروه اومدید این جا، هم زحمت شماست ،هم شرمندگی من!
🌿این ادبیات پیامبر #خدا ست که تنها پیروان راستگو آن را دارند،
💚انا بشر مثلکم
من مثل بقیه مردم ایران!
مسئولینی که با روی کار امدن ، رنگ شان عوض می شود،
صحنه مبارزه شان عوض شده است.
به جای مبارزه با نفس وشیطان و آمریکا ، می شوند شبیه هوس ها و شیطان بزرگ!
مستکبری زندگی می کنند. شبیه مستضعفین نیستند!
#ادامہ_دارد...
📚حاج قاسم
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
#سردار_سلیمانی
#قاسم_هنوز_زنده_ست...
#شهید_سپهبد_قاسم_سلیمانی
#سردار_دلها
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
إِنَّا لِلَّٰهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ
آه ای لبنان ......
تو در هجوم سیاهی های شب استوار بمان
بیروت زیبای من ، نامت بلند آوازه باد
دوباره خود را خواهی ساخت
✨جزئیات از انفجار بیروت
انفجار دیروز در بیروت حاصل اشتعال مواد محترقه در انبار شماره ۱۲ بندر این شهر بوده است.
🔹 این انفجار خسارتهای مادی گستردهای در محل حادثه بر جای گذاشت و این علاوه بر زخمی شدن بسیاری از افراد است که با آمبولانس به بیمارستانها منتقل شدند.
صدای انفجار فراتر از بیروت در شهر صیدا و منطقه جبل لبنان شنیده شده است.
این انفجار بزرگترین انفجار در بیروت از سال ۲۰۰۵ و حادثه ترور رفیق حریری به شما میرود.
🔹 گفته میشود صدای انفجار تا فاصله ۸ کیلومتری بیروت حدود شهر نبیه شنیده شده است.
🔹 در این انفجار بسیاری از مناطق پایتخت لبنان زیان دیدند و نمیتوان خسارات را به منطقهای محدود کرد.
🔹 دود نتیجه انفجار همچنان در آسمان بیروت مشهود است. علاوه بر ساختمانها خودروها در بسیاری از مناطق بیروت و منطقه ضاحیه خسارت دیدهاند.
#سلاما_إلی_بیروت_الصامدة
#الله_یحمي_لبنان
#قلوبنا_معڪم
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞