💔
#یک_حبه_نور
#بسم_الله
به نظرم یکی از قشنگترین
عبارتهای قرآن جایی هست
که خدا میگه:
«وَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ فَإِنَّکَ بِأَعْيُنِنَا»
و در برابر حکم پروردگارت شکیبایی کن
که تو تحت نظر و مراقبت ما هستی :)♥️
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 #شیطان_میگه: وقتی همسرش براش کم میذاره....😏✌️ #تصویربازشود #توییت #آھ_اے_شھادت... #نسئل_الله_م
💔
#شیطان_میگه:
ناامیدی از رحمت خدا یک قدم بلند به سمت کفر هست و من شدیدا نیرو میگیرم😏✌️
#تصویربازشود
#توییت
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
✨﷽✨ #تفسیر_کوتاه_آیات #سوره_آلعمران (۱۲۱) وَ إِذْ غَدَوْتَ مِنْ أَهْلِكَ تُبَوِّئُ الْمُؤْمِنِينَ
✨﷽✨
#تفسیر_کوتاه_آیات
#سوره_آلعمران
(۱۲۲) إِذْ هَمَّتْ طائِفَتانِ مِنْكُمْ أَنْ تَفْشَلا وَ اللَّهُ وَلِيُّهُما وَ عَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ
آنگاه كه دو گروه از شما بر آن شدند كه (در جنگ) سستى كنند، امّا خداوند ولىّ آنان بود (و به آنان كمك كرد كه از اين فكر باز گردند،) پس مؤمنان تنها به خدا توكّل كنند.
✅ نکته ها
دو گروه از مسلمانان به نامهاى «بنوسلمه» از قبيلهى اوس و «بنوحارثه» از قبيلهى خزرج، تصميم گرفتند كه از شركت در جنگ احد خوددارى كنند. دليل سستى اين دو گروه را عواملمتعدّدى ذكر كردهاند:
1. ترس از دشمن كه بيش از مسلمانان بودند.
2. ناراحتى از اينكه چرا در مقام مشورت به رأى ما توجّه نشد و در شهر سنگر نگرفتند.
3. ايراد به اينكه چرا پيامبر اجازه نداد يهوديانِ هم پيمان، به آنان كمك كنند.
ولى خداوند با لطف خود اين دو گروه را از افتادن به دام گناه و فرار از ميدان جنگ درامان نگه داشت و به جز عدّه اندكى، همگى از تصميم خود برگشته و همراه سپاهيان اسلام به ميدان احد آمدند.
🔊 پیام ها
- خداوند از تصميمهاى ما آگاه است و پيامبرش را از افكار مردم آگاه مىسازد.
«إِذْ هَمَّتْ»
- همهى كسانى كه به جبهه جنگ مىروند يكسان نيستند. «طائِفَتانِ ... أَنْ تَفْشَلا»
- وجود عناصر سست بنياد در جبههها، عامل شكست و خطر است. «تَفْشَلا»
- اگر انسان تحت ولايت خدا نباشد، سست مىشود. «أَنْ تَفْشَلا وَ اللَّهُ وَلِيُّهُما»
- خداوند مؤمنان را به حال خود رها نمىكند و در مواقع حساس دست آنان را مىگيرد. «وَ اللَّهُ وَلِيُّهُما»
- فكر گناه، اگر به مرحلهى عمل نرسد، انسان را از تحت ولايت الهى خارج نمىكند. «هَمَّتْ ... وَ اللَّهُ وَلِيُّهُما»
- يگانه داروى سستى، توكّل بر خداست كه اين دارو تنها در دست مؤمنان است. «وَ عَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ»
- ايمان و توكّل بر خداوند، عامل پيروزى است. «هَمَّتْ ... أَنْ تَفْشَلا وَ اللَّهُ وَلِيُّهُما وَ عَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ»
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
وَقَالَ الرَّسُولُ: يَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هَٰذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا
ﻭ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ [ ﺩﺭﻗﻴﺎﻣﺖ ] ﻣﻰﮔﻮﻳﺪ: ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺍ! ﻫﻤﺎﻧﺎ ﻗﻮم ﻣﻦ ﺍﻳﻦ ﻗﺮﺁﻥ ﺭﺍ ﻣﺘﺮﻭﻙ ﮔﺬﺍﺷﺘﻨﺪ!
شهید شو 🌷
💔
#نائب_الزیاره
به نیابت از تمام اعضای کانال #آھ...
دعای توسل خوانده شد🥀
#شهید_جواد_محمدی
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
#دماذانی
••
«الهی لَو اَرَدتَ هَوانی لَم تَهدِنی»
خدایا
میدانم اگر میخواستی کوچکم کنی، مرا سمت خودت نمیکشاندی
- هرلحظه مرا به خودت نزدیکتر کن
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 ما خسته ایم! خسته به معنای واقعی دل های ما شکسته به معنای واقعی ما لشکریم! لشکر پخش و پلا که
💔
از خویش گریزانم و سوی تو شتابان
با این همه
راهی به وصال تو ندارم🥀
#روزشمار_دلتنگی💔
#حاج_قاسم
#مرد_میدان
#استوری #پروفایل😍
#قاسم_سلیمانی
#سردار_دلها
#دلتنگ_تو_ایم
#ما_ملت_امام_حسینیم
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
#سردار_سلیمانی
#قاسم_هنوز_زنده_ست
#شهید_سپهبد_قاسم_سلیمانی
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 #عاشقانه_شهدایی💕 ملیحه جانم اگه می خواهی عباس همیشه خوشحال باشد باید به حرفهایم گوش کنی . ملیح
💔
#عاشقانه_شهدایی
برای خریدِ عقد ، فقط دوتا حلقهی نقره گرفتیم؛که روی هر دوتاش حک شده بود :
تنها رَهِ سعادت
ایمان، جهاد، شهادت ...!
#شهید_غلامرضا_صادقزاده و شهیده فهیمه بابائیان ❤️
کتاب #نامه_های_فهیمه رو بخونید و ببینید چطور یک زن میتونه راه #شهادت همسرش رو هموار کنه
#عشق_آسمونی
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 🔰 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 🔰 📕رمان امنیتی #خط_قرمز ⛔️ ✍️ به قلم: #فاطمه_شکیبا #قسمت76 انگشتم ر
💔 🔰 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 🔰 📕رمان امنیتی #خط_قرمز ⛔️ ✍️ به قلم: #فاطمه_شکیبا #قسمت77 پروازشان را اعلام کردند. چند قدم جلو رفتم. مسافران پروازشان داشتند یکییکی از گیت رد میشدند؛ اما خبری از سمیر و ناعمه نبود. صدای آژیر هشدار در مغزم بلند شد. همان لحظه، صدای زنانهای از بیسیم شنیدم: من توی سالنم عباس آقا. حکم رو هم آوردم. چکار کنم؟ صدای خانم صابری بود. اگر خانم نبود حتماً یک چیزی میگفتم که چرا دیر کرده؛ هرچند دست خودش نبود بنده خدا. گفتم: کجایید؟ - سمت راستتون نزدیک ورودی ایستادم. بدون این که برگردم، کره چشمانم را به سمتی که گفت حرکت دادم. از گوشه چشم دیدمش. گفتم: دیدمتون. سریع برید دستشویی خانمها که توی همین سالنه. منم کاورتون میکنم. دیدم که راه افتاد به سمت سرویس بهداشتی. دوباره صدایش را شنیدم: احتمال درگیری هست؟ واقعاً نمیدانستم صابری الان باید منتظر چه چیزی باشد. احتمال حذف سمیر و ناعمه خیلی پررنگ بود، مخصوصاً سمیر. پرسیدم: مسلحید؟ - بله. برگشتم و با فاصله، پشت سرش قدم برداشتم. چندقدمی سرویس بهداشتی زنانه ایستادم و نفس عمیق کشیدم. ناخودآگاه ذکر صلوات به لبهایم آمد. رفتم روی خط مرصاد: اون پفک رو ول کن، بیا منو پوشش بده! مرصاد را دیدم که خیره به پنجرههای فرودگاه پوزخند زد و پوسته پفک را انداخت توی سطل زباله کنار دستش. از خیر انگشتانش هم نگذشت، شروع کرد به لیس زدنشان و همزمان با صدای ملچ ملوچش گفت: برو داداش هواتو دارم. از خانم صابری پرسیدم: چی شد؟ چیزی پیدا کردین؟ - کسی اینجا نیست قربان. فقط یه موبایل افتاده روی زمین و یه کیف دستی نسبتاً بزرگ زنونه. با شنیدن این جمله، دلم میخواست بنشینم روی زمین و دو دستی خاک بریزم روی سرم. این یعنی ناعمه در رفته بود.😨 رفتن ناعمه، آن هم وقتی موبایلش را – که ما روی آن شنود و ردیاب نصب کرده بودیم – دور انداخته بود، فقط یک معنی میتوانست داشته باشد: بو برده است که تحت تعقیب است.😵 ما تمام پیامها و تماسهایش را تحتنظر داشتیم و میدانستیم برنامهای برای پیچاندن پروازش ندارد. در نتیجه، معلوم بود تازه خبردار شده در تور ماست. سرم تیر کشید. سعی کردم خودم را آرام کنم و به خودم بگویم: شایدم فقط خواسته #ضدتعقیب بزنه که مطمئن بشه. معطل نکردم. دویدم داخل سرویس بهداشتی مردانه. بجز یک پسربچه که داشت دستانش را میشست، کس دیگری نبود. تمام دستشوییها خالی بودند و آنجا هم... یک موبایل که افتاده بود روی زمین و شیشهاش شکسته بود. حدس زدم از عمد باتری را درنیاوردهاند تا ما فکر کنیم هنوز در تورمان هستند و بتوانیم گوشی را ردیابی کنیم. کنار موبایل، کولهپشتی سمیر را دیدم که با زیپ نیمهباز افتاده بود روی زمین. وقتی سمیر داشت میرفت دستشویی و کولهپشتی را همراه خودش میبرد، خیلی حساس نشدم. طبیعی بود که وسایلش را روی صندلیهای فرودگاه رها نکند و همراهش ببرد. کارد میزدند خونم در نمیآمد. مفت و مسلم هر دوتا سوژه از دستمان پریده بودند. به مرصاد گفتم: بیا اینایی که افتاده توی دستشویی رو بردار ببر، من کار دارم. و از سرویس بهداشتی زدم بیرون. کمیل ایستاده بود کنار ردیف صندلیها و با یک دست به سمت اتاقک نیروهای امنیت فرودگاه اشاره میکرد: بدو برو دوربینا رو چک کن! انقدر بلند داد زد که صدایش در سالن پیچید و من ناخودآگاه تندتر دویدم. به چهره مردمی که در سالن فرودگاه بودند نگاه کردم؛ انگار هیچکس صدای کمیل را نشنیده بود بجز من. کمیل هم پشت سرم دوید و خودش را به من رساند: سال هشتاد و هشت همین بلا سر من اومد. دوربینها رو چک کن، بعیده از فرودگاه خارج شده باشن یا حداقل خیلی دور نشدن. باید قیافه جدیدشون رو پیدا کنی. روزهای سال هشتاد و هشت مثل یک فیلم آمد جلوی چشمم. راست میگفت، کمیل قبلا با این عملیات فریب مواجه شده بود. صدای حاج رسول را از بیسیم شنیدم: چی شد؟ دستگیرشون کردی؟ #ادامه_دارد... #آھ_اے_شھادت... #نسئل_الله_منازل_الشھداء 💞 @aah3noghte💞 کپی فقط با ذکر نام نویسنده و آیدی #کانال_آه...
💔
#قراردلتنگی
گَر ای نسیم شبی بگذری بر آن سرِ زلف
به گوش او برسان ذکر بیقراریِ ما ...
یک #آیت_الکرسی و #سه_صلوات، برای سلامتی و تعجیل در فرج حضرت پدر
#سلام_امام_زمانم
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
به یاد حضرت باشیم🙏🏼🌿
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
8.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💔
نمیدونم چقدرشهدارامیشناسیم
همین رافهمیدم که شهدامرزهای زندگی راپشت سرگذاشته اندوبه اوج خدایی رسیدند
*این خانم ارمنی عکس شهدا و حضرت آقا رو نقاشی و به خانواده ی شهدا هدیه میکنه... لطفا قبل و ادامه ی ماجرای جالب رو از زبان خودش بشنوید...*
*جایگاه و عظمت رهبری و شهداء و ارزشهای دینی و ملی را از زبان یک مسیحی، بشنویم...*بسیار دیدنی ...*
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞