💔
#بسم_الله
وَ إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لکِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ
همه ی مخلوقات، خدا را تسبیح می کنند ولى شما تسبیح آنان را درک نمی کنید.
سوره اسرا، آیه ۴۴
#یک_حبه_نور✨
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 #آھ... بابای مَن سُرفه نمی کند! فقط پَرپَر می زند برای شهــادت... گاز شیمیایی و عشـق هر دو می س
💔
ازنیروهایحشدالشعبیبود.
شعرسروده یخودشراکهبرای
شهیدسلیمانیخواند،
ازاوپرسیدم:
حاجقاسمرادریکجملهتعریفکن...
باصدایبلندفریادزد:
حاجقاسم،
#عباسالعراق...💔(:
#حکایتدلتنگی😢
#حاج_قاسم
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
#حاج_قاسم
#مرد_میدان
#استوری #پروفایل😍
#قاسم_سلیمانی
#سردار_دلها
#دلتنگ_تو_ایم
#ما_ملت_امام_حسینیم
#سردار_سلیمانی
#قاسم_هنوز_زنده_ست
#شهید_سپهبد_قاسم_سلیمانی
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
✨﷽✨ #تفسیر_کوتاه_آیات #سوره_آلعمران آيه 174 فَانْقَلَبُواْ بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَفَضْلٍ لَّمْ
✨﷽✨
#تفسیر_کوتاه_آیات
#سوره_آلعمران
آيه 175
إِنَّمَا ذَلِكُمُ الشَّيْطَنُ يُخَوِّفُ أَوْلِيَآءَهُ فَلَا تَخَافُوهُمْ وَخَافُونِ إِنْ كُنْتُم مُّؤْمِنِينَ
ترجمه 🔻
↩️این شیطان است كه دوستان خویش را (از قدرت كفّار) مى ترساند، پس اگر ایمان دارید از آنان نترسید و فقط از (مخالفت) من بترسید.
─┅─═ঊঈ🌼ঊঈ═─┅─
پيام ها ⚡️📨,آیه 175
1🔸🍃هرگونه شایعه اى كه مایه ى ترس و یأس مسلمانان گردد، شیطانى است.«انما ذلكم الشیطان یخوّف اولیائه»
2🔸🍃شیوه ى ارعاب و تهدید، سیاست دائمى قدرتهاى شیطانى است. «یخوّف»
3🔹🍃افراد ترسوى میدانهاى نبرد، یار شیطان وتحت نفوذ شیطانند. «یخوّف اولیائه»
4🔸🍃مؤمنان شجاع، از ولایت شیطان دورند. «الشیطان یخوّف اولیائه»
5 🔸🍃 ترس از خدا، زمینه ى فرمانپذیرى و ترس از غیر خدا، زمینه ى فرمانگریزى است. «فلا تخافون و خافون» (با توجّه به آیات قبل)
6🔹🍃مؤمن واقعى از غیر خدا نمى ترسد و مى داند كه ایمان از شجاعت جدا نیست. «و خافون ان كنتم مومنین»
🍃اللهم صل علی محمد و ال محمد وعجل فرجهم🍃
🌷🍃 أَلَا بِذِڪْرِ اللَّهِ تَطْمَئِـنُّ الْقُلُــوبُ
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
وَقَالَ الرَّسُولُ: يَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هَٰذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا
ﻭ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ [ ﺩﺭﻗﻴﺎﻣﺖ ] ﻣﻰﮔﻮﻳﺪ: ﭘﺮﻭﺭﺩگاﺭﺍ! ﻫﻤﺎﻧﺎ ﻗﻮم ﻣﻦ ﺍﻳﻦ ﻗﺮﺁﻥ ﺭﺍ ﻣﺘﺮﻭﻙ ﮔﺬﺍﺷﺘﻨﺪ!
شهید شو 🌷
💔 "آن قامت بلند و چهارشانه را به زور توی بغلم می گرفتم و می گذاشتم بوی خستگی هایش، دلم را تازه کند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔
می گویند...
شهادت را به بها دهند
نه به بهانه...
اما خدایا
دلمان سخت، بهانهی شهادت دارد🥀
#شهید_جواد_محمدی
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔
🎞 بهترین شیوه ارتباط با امام زمان علیه السلام چی هست؟!
🎤آیتالله العظمی بهجت«رضواناللهتعالیعلیه»
🌹 #اللَّهُمَّ_عَرِّفْنِےحُجَّتَڪ 🌹
❣ #اللّٰھـُــم_عجِّل_لِوَلیڪَ_الفَرَجْ ❣
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔
به دل نگیر اگر تولد شما را تبریک نمیگویند، ذوق ولادت مادرتان غافلگیرشان کرده 💐
تولدت مبارک، بزرگ مرد قرن🌹
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
#شکرگزارباشیم🤲🏻
گاهی خدا در هارو میبندد😓
وپنجره هارو قفل میکند،هیچ راهی برای بیرون رفتن باقی نمی ماند،شاید در آن لحظه ما از خدا ناراحت شویم اما چه بسا بیرون طوفانی سهم گین است 😨
وما از آن خبر نداریم😊😊
در هر کاری مصلحت است هیچ گاه گله نکنید به خدا در عوض شکر کنید که خدا به هرچیز آگاه است❤️💙
💔
#قرار_عاشقی
راه میروم میان صحن
اشکها روانه میشوند
در حرم، تمام حرفهام
عاشقانه میشوند....
#سلام_آقا
#اللهم_صل_علی_علی_بن_موسی_الرضا_المرتضی
#امام_رضآی_دلم
#دلتنگ_حرم
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 📕 رمان امنیتی #خط_قرمز ⛔️ ✍️ به قلم: #فاطمه_شکیبا #قسمت125 پوریا چش
💔 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 📕 رمان امنیتی #خط_قرمز ⛔️ ✍️ به قلم: #فاطمه_شکیبا #قسمت126 وقتی کوچکترین تکانی به قفسه سینهام میدهم، درد با تمام قدرت در بدنم پخش میشود. از میان دندانهای به هم قفل شدهام، فقط یک جمله درمیآید و چندبار تکرار میشود: - یا مولاتی فاطمه #اغیثینی... سرم را به بالشت فشار میدهم. دوست دارم بمیرم از شدت درد. صدای ساییده شدن دندانهایم روی هم را میشنوم. دوباره دست مطهره روی سرم قرار میگیرد. ملتمسانه نگاهش میکنم؛ اما صدایم در نمیآید. دوست دارم بگویم من را ببر پیش خودت. دوست دارم بگویم دیگر تحمل ندارم؛ اما نمیگویم یعنی نمیتوانم. دستش را گذاشته روی پیشانیام و موهایم را از روی پیشانیام کنار میزند. دارم بیهوش میشوم. دیگر تاب بیدار ماندن ندارم. چشمانم تار شده است؛ میبندمشان. دستم را روی جای ترکش میگذارم. میسوزد. ملافه زیر دستم مچاله میشود. از میان چشمان نیمهبازم، پرستاری را میبینم که وارد اتاق میشود؛ نمیشناسمش. هیچکس را در این بیمارستان نمیشناسم. ماسک زده است و اصلا صورتش را نمیبینم. پرستار دارد چیزی را از روی ترالی کنار دستش برمیدارد؛ اما دقیقا نمیفهمم چکار میکند. تصویر مبهمی از پرستار میبینم که دارد با سرنگ، چیزی را داخل سرمم میریزد. مسکن است یا دارو؟ نمیدانم. در چشم بهم زدنی پرستار میرود. از بیرون اتاق صدای گفت و گوی مردم را میشنوم و بلندگوی بیمارستان که هربار به زبان عربی کسی را صدا میزند. مطهره با نگرانی نگاهم میکند؛ آرامش قبل را ندارد. چشم میدوزم به قطرهقطرهای که داخل محفظه قطره میچکد. ترکش دارد با دیواره ریهام میجنگد. یاد پدر میافتم و ترکشهای ریز و درشتی که در بدنش جا مانده بود. سر تا پایش پر بود از ترکش. یکی از همان ترکشهای لعنتی به نخاعش زد تا برای همیشه ویلچرنشین شود. چندبار مثل الان من مُرد و زنده شد؟ من با یک ترکش به این حال افتادهام؛ اگر بخواهم دردی که پدر کشید را تخمین بزنم، باید درد الانم را ضرب در تعداد ترکشها کنم یا به توان تعداد ترکشها برسانم؟ پدر هیچوقت گله نمیکرد؛ هیچوقت نمیگفت آخ. الان زشت نیست من برای یک ترکش بخواهم ناله کنم؟ کمکم احساس سبکی میکنم؛ احساس بیحسی. پلکهایم سنگین شدهاند. پس داروی داخل سرم مسکن بوده... دردم کمرنگ میشود و صداها و تصاویر محو. انگار در زمین و هوا شناورم. نفس راحتی میکشم؛ بدون درد. تنها چیزی که واضح آن را میبینم، چهره مطهره است که بالای سرم ایستاده. من حالم خوب است؛ از همیشه خوبتر. پس چرا در چشمان مطهره نگرانی موج میزند؟ بیمارستان میچرخد، تخت میچرخد، من میچرخم. فقط مطهره در مرکز دیدم ثابت مانده است؛ اما مطهره هم محو میشود و هیچ نمیماند جز تاریکی و سکوت. * نه سرما را حس میکنم، نه گرما را و نه درد را. از یک پر کاه هم سبکترم. خوبم؛ آرامم. از همه غمها و پریشانیها خلاص شدهام. خوبِ خوبم. اگر هزاران سال هم بگذرد، من باز هم دوست دارم در همین حال بمانم. خلسه شیرین و لذتآوری ست. پرچم به نرمی روی گنبد میرقصد؛ روی گنبد طلایی زینبیه. چقدر دلم لک میزد برای زیارت اینجا. انقدر دلم تنگ شده بود که حتی بدنم را هم روی تخت جا گذاشتم. کمیل راست میگفت. بدن زخمی میشود، استخوانهایش خرد میشود، میسوزد، خاکستر میشود؛ اما خودِ آدم هیچ آسیبی نمیبیند. و چه لذتبخش است این که مجبور نباشی یک بدن سنگین و محدود را دنبال خودت به این سو و آن سو بکشی! از تمام نقصها رها شدهام. دیگر نه تشنه میشوم نه گرسنه. نه درد میکشم و نه خستگی را میفهمم. #ادامه_دارد... #آھ_اے_شھادت... #نسئل_الله_منازل_الشھداء 💞 @aah3noghte💞
💔
شهیدی که وصیت کرد،
شبانه دفن شود
و حتّی تاریخ و ساعت و
محل دفن خود را پیش بینی کرد و
آن شـــهیدبزرگوار
عبدالحمیدحسینی بودکه
حدود1ماهی میشد به جبهه بازگشته بود،
به خانۀ آیت الله سیدعلی
اصغر دستغیب، که سه سال
محافظ ایشان بود،
تماس تلفنی☎️گرفته و وصیت میکند:
من جمعــــه صبـــح،
ساعت4 شهیــــــد میشوم.
جنازه مرا برای شمامی آورند
مراشبانــــــه(دقیقا ساعت 9 شب) تشییع کنید. به غیراز پدر ومادرم و هفت نفرازبچه های سپاه
که اسمشان راگفته بود،
کسی درمراسم من نباشد.
میخواست تشییع جنازه اش مثل حضرت زهـــــــرا(سلام الله علیها) غریبانه باشد.
✅تا این که #شهید_عبدالحمید_حسینی در مرحله
دوم عملیات بیت المقدس
آنطوری که خودش دوست
داشت،
«باتنی تب دار، لبی تشنه و
ترکشی که توی حلقومش
خورده بود» شهید شد.
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞