eitaa logo
شهید شو 🌷
4.3هزار دنبال‌کننده
19.4هزار عکس
3.7هزار ویدیو
71 فایل
مطالبی کمتر روایت شده از شهدا🌷 #به‌قلم‌ادمین✎ وقت شما بااهمیته فلذا👈پست محدود👉 اونقدراینجاازشهدامیگیم تاخریدنےبشیم اصل‌مطالب،سنجاق‌شدھ😉 کپی بلامانعه!فقط بدون تغییر درعکسها☝ تبادل: 📱 @Shahiidsho_pv زیلینک https://zil.ink/Shahiidsho
مشاهده در ایتا
دانلود
شهید شو 🌷
💔 ✅ نابغه ای که نمی شناسید... 🔻بیانات مقام معظم رهبری در خصوص شخصیت علمی #شهید_نابغه_محمد_باقر_صد
💔 بسم الله الرحمن الرحیم نام و نام خانوادگی :شهيده بنت الهدي صدر خواهر ِ شهيد آيت الله سيد محمد باقر صدر نام پدر :سيد حيدر صدر تاریخ تولد :1347 ه_ق محل تولد : کاظمین مادرش، فرزند شيخ عبدالحسين آل ياسين بود و او را آمنه نام نهاد. بنت الهدي در شش ماهگي پدرش را از دست داد و از آن پس در دامان مادر و در سايه توجهات او تربيت شد و خواندن و نوشتن را در خانه از وي آموخت. پس از گذراندن آموزش هاي مقدماتي، همراه برادرانش، سيد اسماعيل و سيد محمد باقر، به حوزه علميه نجف رفت و در آنجا، تحصيلات عالي خود را در زمينه هاي ادبيات، اصول فقه و علم حديث ادامه داد و با مطالعه در مباحث فقهي، اخلاقي و تفسير، به درجه اجتهاد رسيد. شهيده بنت الهدي پس از خاتمه تحصيلات، با راهنمائي برادرانش به فعاليت هاي سياسي و اجتماعي پرداخت و براي هدايت زنان عراق، تلاش جديدي را آغاز كرد و پرچمدار حركت اسلامي بانوان در عراق شد. او نخستين پرچمدار حركت اسلامي بانوان در عراق شد. او نخستين مقاله هاي خود را در مجله «الاضواء» كه توسط جمعي از علماي نجف اشرف منتشر مي شد، چاپ كرد و سپس به نوشتن داستان هایی مبتني بر دين مبين اسلام و قوانين و احكام ديني درباره اوضاع اجتماعي پرداخت. او همچنين در اداره برخي از مدارس كاظمين و بغداد و در تربيت دختران مسلمان، نقش به سزائي را ايفا كرد. او آگاهي زنان عراقي را ارتقاء بخشيد. حجاب را رواج داد و باعث شد كه ديد جامعه نسبت به زنان و به ويژه نگاه اسلام به زن، تغيير كند. سالروز شهادت ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 خیلی کتاب میخواند، کتاب های سیاسی و فرهنگی، دینی، وصیتنامه امام، کتاب های شهدایی مخصوصا شهدایی ک
💔 در گلستان شهدا می رفتیم سر مزار می‌گفت: برویم سری به رفیقم بزنیم. می‌گفت: ببین ظاهر و تیپش چندان هم حزب اللهی نبوده اما را برای این داده. سر مزار شهدای مدافع حرم که می‌رفتیم، می‌نشست و با خانواده هایشان گفت‌وگو میکرد؛ انگار ازشان دل نمیکَند. راوی همسر قسمتی‌ازکتاب‌ با اندکی تغییر ... 💞 @aah3noghte💞
9.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💔 تکمیل عملیات تروریستی تکفیری ها، توسط همیشه مُفسرها + ویدیویی از اظهارات ضاربِ وهابی شهدای حرم رضوی ... وظیفه سنگین اهالی رسانه خواهشا پیاده نظام دشمن نباشید‼️ ... 💞 @aah3noghte💞
💔 • موسی علیه السلام • در مناجات با خدا عرض کرد؛ خدای من! کدام آفریده ات را بیشتر دوست می‌داری؟ فرمود؛ آن کس را که چون محبوبش را از او بگیرم با من آشتی باشد. ♥️ ... 💕 @aah3noghte💕
دعا روز ششم ماه مبارک رمضان ... 💕 @aah3noghte💕
💔 💔🌱 پشت کردم به گناه پاک شوم در رمضان . . همه ترکم بکنند عیب ندارد تو بمان :)♥️ ... 💞 @aah3noghte💞
4_5852893315992652533.mp3
12.14M
۳۷ (ره) ♨️ قَبـــرِ شما ، خودِ شمایید! از صبح که ازخواب برمی‌خیزید، تا شب که به خواب می‌روید، و حتّی در خواب، ↓ - احوالات‌تان چگونه است؟ - از ذهن شما، چه افکاری عبور می‌کند؟ - در قلبتان، نسبت به دیگران چه احساساتی غالباً برانگیخته می‌شود؟ 💥 پاسخ این سؤالات، اوضاعِ قبر شما را مشخص می‌کند! ... 💞@aah3noghte💞 ..❣
💔 <ماه صیام آمد و من در خیال خود با بوسه بر ضریح تو می‌کنم…🪴♥️> ــ یااباعبدالله ــ ... 💞 @aah3noghte💞
💔 مراسم تشییع پیکر شهید حجت الاسلام دارایی در روستای بزد تربت جام 🔹️مراسم تشییع و وداع دومین شهید حادثه حرم مطهر رضوی با حضور اقشار مختلف مردم شیعه و اهل سنت در محل زادگاه شهید روستای بزد تربت جام در حال برگزاری است. ... 💞 @aah3noghte💞
💔 از لحاظِ روحی نیاز دارم برم حرمِ امام رضا کفشامُ بدم کفشداری بعدشم یادم بره کدوم کفشداری دادم :) .. ... 💕 @aah3noghte💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید شو 🌷
💔 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 📕 رمان امنیتی #خط_قرمز ⛔️ ✍️ به قلم: #فاطمه_شکیبا #قسمت193 مرصاد نگاه
💔

 
📕 رمان امنیتی  ⛔️
✍️ به قلم:  



صدای مرصاد را مبهم می‌شوم که دارد با کمیل تماس می‌گیرد و زیر لب غر می‌زند که چرا جواب نمی‌دهد.

من از کجا لو رفته‌ام؟🤔

ماجرای چندماه پیش حمله به خانه ابوالفضل دائم در ذهنم رژه می‌رود.

خودش را می‌خواستند بزنند و خانمش را طعمه کردند. از کجا رسیده بودند به او؟

حاج رسول فقط یک کلمه گفت: . همین یک کلمه، به اندازه هزاران کتاب حرف دارد در دل خودش.

اولین بار وقتی فرو رفتن چنگال‌های هیولایی مثل نفوذ را در تنم حس کردم که سال هشتاد و هشت، صدای مهیب شکستن شیشه و تصادف دو ماشین را پشت گوشی شنیدم؛ همان روز که داشتم با میلاد حرف می‌زدم.

و بعدش هم، وقتی بوی تعفن نفوذ را حس کردم که بوی پیکرهای سوخته حاج حسین و کمیل، زیر بینی‌ام زد.

- یا امام غریب!

صدای مرصاد بلندتر از حد عادی ست و باعث می‌شود سرم را بلند کنم:
- چی شده؟

مثل فنر از جا بلند می‌شود:
- کمیل یه چیزیش شده!

گلویم می‌خشکد:
- چی؟

- گفت توی دستشوییه. ولی نمی‌تونست درست حرف بزنه...

مرصاد می‌خواهد به انتهای سالن و به سمت سرویس بهداشتی برود که شانه‌اش را می‌گیرم:
- شاید تله باشه. کمیل رو طعمه کردن که بریم دنبالش.

مرصاد درمانده و پریشان می‌گوید:
- چکار کنیم؟

- من میرم دنبالش.

- دوباره احمق شدی؟

بی‌توجه به غرولندش می‌گویم:
- ما دونفریم ولی نمی‌دونیم اونا چندنفرن. تو مسلحی؟

مرصاد که انگار فهمیده نمی‌تواند منصرفم کند، عصبی سر تکان می‌دهد:
- آره.

- خب پس. من میرم پیشش. تو من رو پوشش بده. اگه تله باشه میان سراغم و تو هوام رو داری.

دیگر منتظر اظهار نظر مرصاد نمی‌شوم. نمی‌دانم چرا اما اصلا نگران نیستم؛ حتی نگران کمیل.

هیچ تغییری در ضربان قلب و تنفسم احساس نمی‌کنم و آرامم. بیشتر به این فکر می‌کنم که کم‌کم وقت پروازمان می‌رسد و ما مشغول موش و گربه بازی هستیم!😏

دست در جیب و قدم‌زنان، از کنار یکی از ردیف‌هایی که همان مرد عرب روی آن نشسته است می‌گذرم و خود را می‌رسانم به سرویس بهداشتی.

مقابل درش کمی مکث می‌کنم؛ خبری نیست.

زیر لب بسم الله می‌گویم و قدم می‌گذارم داخل سرویس.

صدای هواکش مانند بختک می‌افتد روی مغزم و شنوایی‌ام را مختل می‌کند. 

با این وجود، چهارچشمی همه حواسم را می‌دهم به اطراف و طوری قدم برمی‌دارم که پشت سرم را هم ببینم...

کسی در سرویس بهداشتی نیست.

میان هوهوی دیوانه‌کننده هواکش، صدای ناله بی‌رمقی می‌شنوم.😳


... 
...



💞 @aah3noghte💞
قسمت اول اینجاست