💔
بودایی به دنیا اومد
مسلمون معتقد از دنیا رفت!
تو سرزمینی بدنیا اومد که حجاب معنی نداشت
اما با حجاب از دنیا رفت!
میتونست به راحتی برای پسرش اقامت ژاپن بگیره
ولی پسرشو فرستاد جنگ تا ارزشها باقی بمونه!
کونیکو یامامورا مادر شهید بود و از دنیا رفت!
عاقبت بخیری یعنی همین🥀
روحش شاد
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔
🎥 گوسفند بهانه است، اسلام نشانه است!
⭕️ در ۵دقیقه از وحشی گریهایی که در سرتاسر جهان در حق حیوانات انجام میشود ببینید
و سکوت معنادار روشنفکرها!
حتما ببینید
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔
اللهم عجل لولیک الفرج 🤲
بشارت ظهور امام زمان(عج) از زبان آیتالله بهجت رحمةالله علیه 👌
آیتالله ناصری 🎤
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 اللهم عجل لولیک الفرج 🤲 بشارت ظهور امام زمان(عج) از زبان آیتالله بهجت رحمةالله علیه 👌 آیتالله
💔
برای سلامتی عالم عارف، آیت الله ناصری دعا کنیم
سهم شما ۵صلوات و ارسال این پیام به ۱نفر
کار زیادی نیست ولی ان شالله دعای یک نفر به اجابت برسد 🥀
💔
شھادت فقط در جبھہ های جنگ نیست
اگر انسان برای خدا کار کند و بہ یاد او باشد
و بمیرد شھید حساب میشہ!(:✨
❲#شهادت🌿❳
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞@aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 📕 رمان امنیتی #خط_قرمز ⛔️ ✍️ به قلم: #فاطمه_شکیبا #قسمت274 حسن هاج و و
💔 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 📕 رمان امنیتی #خط_قرمز ⛔️ ✍️ به قلم: #فاطمه_شکیبا #قسمت275 چشمانم را بازتر میکنم تا بهتر ببینمش. چشمانش برق میزنند. -و اون کت و شلوار مشکی که برا اولین بار پوشیده بودی کلی تغییر کرده بودی. این بار سه قطره اشک میافتد روی دستانم و چشمانم میسوزند. -مطهره اون روز با دیدنت کلی ذوق کرده بود اما خجالت میکشید بهت بگه. دست به چشمانم میکشم تا اشک دیدم را تار نکند. -چه روز خوبی بود. برا اولین بار شیطون شده بودی. بیچاره مامان کلی التماست کرد تا راضی شدی اون کفشای ورنی مردونه رو بپوشی. باز هم جواب حرفهایم سکوت است. عصبی میشوم از دست عباس که تنها نگاهم میکند و هیچ نمیگوید. چشمانم را میبندم و اشکها پشت سر هم صورتم را خیس میکنند. نفسی عصبی میکشم و بلند میشوم. هنوز هم میخندد. با آستین لباسم اشکهایم را پاک میکنم. دندانهایم را به هم میسایم، قاب عکس را در دستانم میگیرم و تکانش میدهم. -نخند. انگار بیشتر میخندد. به هقهق افتادهام. زانو میزنم و زمزمه میکنم: -برگرد... تنها صدای هقهق گریههایم در سرم میپیچد. -خوب پارتی بازی کردیا. مطهره منتظرت بود توام گفتی چی بهتر از این، پیچوندیو رفتی پیشش.🥀 اشکهایم بر روی قاب میچکند. قاب را به آغوش میکشم. سردی شیشه از لباس به قلبم نفوذ میکند. همه چیز دست به یکی کردهاند برای اثبات تنهاییام. نفسهایم بریدهبریده شده است. -بر...گرد...😔 " #ناعمه" همه سوالهایتان را جواب میدهم؛ به شرطی که بگویید عباس چطور آن تیر را شلیک کرد که خورد دقیقا پشت پای من و باعث شد گیر شما بیفتم؟ چندروز است که دارم با خودم حساب و کتاب میکنم و کلنجار میروم؛ سرعت دویدنم، فاصلهام... نمیشود. اصلا واقعا عباس زده؟ من با چشمان خودم دیدم چندتا ضربه چاقو خورد و چطور خورد. محال بود بتواند تکان بخورد؛ اصلا محال بود چشمانش بتوانند من را ببینند. چطور توانست توی شلیک اول بزند به هدف؟ کاش آن تیر لعنتیاش به خطا میرفت و میزد به قلبم؛ آن وقت اینطور داغ ننگِ دستگیر شدن روی پیشانیام نمیخورد.😒 چند روز است جای گلوله دارد زقزق میکند؛ بخاطر همین سوال بیجواب. بخاطر این که طوری برنامه چیده بودم که آخر این قضیه، عباس ببازد و حذف بشود نه من. آنقدر که من و بالادستیهای من عباس را میشناسند، شما نمیشناسید. نمیدانید چقدر از سلولهای خاکستری مغزمان را حرامِ عباس کردیم تا گیرش بیندازیم و یا حداقل بکشیمش.🤨 من به آن ربیعی احمق گفته بودم پشت عباس را طوری خالی کند که حتی اگر به من رسید هم کاری از دستش برنیاید. وقتی عباس افتاد، من فکر کردم همه چیز همانطور پیش رفته که میخواستم؛ اما آمدن بسیجیها و آن تیرِ لعنتی که عباس شلیک کرد، گند زد به همه برنامههایم. برای همین التماستان میکنم که بگویید آن تیر را عباس شلیک نکرده. پای حیثیت و شرف کاری من وسط است. نصف این حیثیت وقتی گیر افتادم برباد رفت و نصف دیگرش وقتی که بفهمم عباسِ نیمهجانِ درحال مرگ، آن تیر را انقدر دقیق به هدف زده! حالا درست است که میگویم حیثیت من به باد رفت؛ اما یادتان باشد، شما برای دستگیریِ من، یک عباس هزینه کردید. عباسی که من خوب میشناسمش؛ بهتر از شما. هم شما میدانید هم من، هیچ چیز بالاتر از خسارت نیروی انسانی نیست. این حداقل دلم را خنک میکند که اگر من تمام شرف و حیثیتم را به باد دادم و مُهرههای عملیاتیام هم به فنا رفتند و نفوذیام در سازمانتان هم لو رفت، شما هم یک عباس از دست دادید...😏 #ادامه_دارد... #آھ_اے_شھادت... #نسئل_الله_منازل_الشھداء 💕 @aah3noghte💕 @istadegiقسمت اول
30.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💔
این بی خبری داده خبر که
خبری هست...
۱۴ تیرماه سالروز ربایش سردار احمد متوسلیان به دست دژخیمان صهیونیست
#حاج_احمد_متوسلیان
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
#اتفاق_مهم
هیچ میدانستید رشد نقدینگی بعد از ۹ سال منفی شد؟
... و این یعنی مبارزه اصولی با غول تورم💪
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 #امامرضایدلم🤍 جهان اگر چه پریشانتر از پریشانی ست هزاار شکر! به اعجازِ عشقت ، آرامم؛)) " أَ
💔
#امامرضایدلم🤍
مِهْمٰـانِ درگاهتـــ شدمُ با اینڪه میدانَم
این خانه جاۍِ هـر گدایِ لاابالۍ نیستـــ
#نفیسهساداتموسوے
" أَلسَّلٰامُ عَلَیکَ یٰا عَلی اِبنِ موسَی أَلرّضٰا"
#چهارشنبه_های_امام_رضایی
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
#لوگوعکسپاڪنشه
💔
#بسم_الله
"رَبِّ لا تَذَرْنِي فَرْداً "
خدایا! مَرا تنها مَگذار..
سوره انبیاء، آیه 89
#با_من_بخوان.
#یک_حبه_نور✨
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 📕 رمان امنیتی #خط_قرمز ⛔️ ✍️ به قلم: #فاطمه_شکیبا #قسمت275 چشمانم را ب
💔 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 📕 رمان امنیتی #خط_قرمز ⛔️ ✍️ به قلم: #فاطمه_شکیبا #قسمت276 این حداقل دلم را خنک میکند که اگر من تمام شرف و حیثیتم را به باد دادم و مُهرههای عملیاتیام هم به فنا رفتند و نفوذیام در سازمانتان هم لو رفت، شما هم یک عباس از دست دادید... " #حامد" من همان اول که دیدمش، شصتم خبردار شد که این آدم شهیدشدنی ست؛ یعنی چهره و رفتارش این را داد میزد. برای همین اصلا رفتم رفیقش شدم. مهرش نشسته بود به دلم؛ از همان روزها که باهم کربلا بودیم و پروانهوار دور حرم میچرخیدیم. در سوریه که بهتر شناختمش و صمیمی شدیم، تازه فهمیدم چه آتشی به جانش گرفته و به روی خودش نمیآورد. ما برادرانه با هم #مسابقه_شهادت گذاشته بودیم. راستش من از زنده ماندن بعد از عباس میترسیدم. جای خودش را به عنوان برادر در قلبم باز کرده بود و اگر میرفت، جای خالیاش همیشه تیر میکشید. همین هم شد که من زودتر رفتم. باور کنید اما، یک لحظه هم فراموشش نکردم. به هرکس که دستم رسید التماس کردم عباس را بیاورند پیش خودم. تا وقتی آتشِ غم عباس با آبِ شهادت خاموش نشد هم، نفس راحت نکشیدم. الان هم اگر بپرسید، وضع همان است. من و عباس هنوز هم در کربلاییم و پروانهوار دور حرم میچرخیم...🥀 " #حاج_رسول" (این قسمت به پیشنهاد و با قلم بانو عمار، یکی از هنرجویان کلاس انار امنیتی و مخاطبان کانال نوشته شده است.) شاید ساعت دو، دو نیم شب باشد. قطره های باران روی کتم رژه میروند. کمیل کنارم ایستاده است. سرش را پایین انداخته. از زمانی برگشته اصفهان، یکبار هم سرش را بالا نگرفته. چپ و راست میگوید: «شرمندهم...». حالا هر که بیاید و به او بگوید که آن شب، عباس رفتنی بود و ربطی به تو ندارد، باور نمیکند. به سمت گلزار شهدا میروم. خانوادهاش همه آنجا بودند، همراه مرصاد و امید. مادرش روی زمین نشسته. زیر لب چیزی میگوید و نثار منزل جدید پسرش میکند. گاهی اشک امانش را میبرد و دخترانش آرامش میکنند. شانههای مرصاد میلرزد. بعضی اوقات صدای هقهق کمیل را هم از پشت سر میشنوم. امید جلو قبر نشسته و به سر خودش میزند. با صدای بغض آلودش زمزمه میکند: داداشم رفت...داداش...داداش... عباس بهترین بود. از همان روز اول که پایش در سازمان باز شد، بهترین خودش را به من و حسین نشان داد. هر ماموریتی هم که میشد، اسم عباس از زبان حسین نمیافتاد. از همان روز که حسین و کمیل زندهزنده سوختند و دود شدند به فلک رسیدند، عباس در تاب و تب فراق آنها میسوخت میساخت. بعد هم که رفیقش حامد در سوریه شهید شد، عباس دیوانهتر شد، شیداتر. مثل پیرمرد پنجاه، شصت سالهای شده بود که از رفقای شهیدش در عملیات کربلا چهار جا مانده... عباس کسی بود که اگر جز شهادت میرفت، باید به اصل #شهادت شک میکرد. چه روزها که پای پیاده لب فرات روضه میخواند و در دل داعش نفوذ میکرد و چه روزها دستهدسته پروندههای ضدجاسوسی را به ثمر میرساند. حقش چیزی جز شهادت نبود...🥀 #ادامه_دارد... #آھ_اے_شھادت... #نسئل_الله_منازل_الشھداء 💕 @aah3noghte💕 @istadegiقسمت اول
شهید شو 🌷
💔 🕊پرواز نمی خواهم اگر مقصد #حسین نیست. #سلام_ارباب #صلےاللهعلیڪیااباعبدالله #ڪربلالازممدلم
💔
زِ دست ما اگـر پابوس خـوبان بر نمیآید
همین دولت که خاک پای ایشانیم بس ما را
#سلام_ارباب
#صلےاللهعلیڪیااباعبدالله
#ڪربلالازممدلمتنگاست
#السلامعلیڪدلتنگم💔
#ما_ملت_امام_حسینیم
#آھ_ڪربلا
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
#بسم_الله
زندگی دنیا جز سرگرمی و بازی نیست.
سوره عنکبوت، آیه ۶۴
#با_من_بخوان.
#یک_حبه_نور✨
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔
هرگز نرفته از خاطر تو روز عاشورا 😭
#یاباقرالعلوم
#آجرڪاللهیاصاحبالزمان
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔
خدا روی زمین خانه دارد.
یک خانـــــه ی ساده مکعبی، با هندسه
ساده و عجیب می شود سرگـــــذاشت
روی شانه های سنگی آن خانه گریست
و حس کرد که صاحب خـــــانه نزدیک
است. می شود پـرده ی خانه را گرفت
جوری که انگار دامنش را گرفته ای.
خانه ی بی رنگی،
خانه ی آزاد،
خانه ی نزدیک، بیت الله.
حتی حسرتش هم شیرین است.
#فاطمهشهیدی
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
استادپناهیانمیگن:
همیشہبهخودتونبگید
#حضرتعباس(؏)نگاممیڪنه...
#امامحسین(؏)نگاممیڪنه...
بعدخدابهشونمیگہ..
نگاهڪنیدبندموچقددلشڪستس...
چقددوستونداره...
چقددلخوشبہیہنیمنگاهہ...
یہنگاهبهشبُڪنین...💔🖐🏻
بعدخودشوندستتومیگیرنوازاین
حجمگناهمیڪشنتبیرون💔🚶♂
قشنگهمگہ نہ؟!
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
بعضے وقت ها نمیدانم
در گـرد و غبار
گناه این دنیـا چہ ڪنم
مرا جدا ڪن از زمین
دستم را بگیر
میخواهم
در دنیاے تو آرام بگیرم
#شهید_ابراهیم_هادی
#شهید_گمنام
💞 @shahiidsho💞
💔
#دلتنگترين منظره در عالم پرواز
مرغےست که از کنج قفس
#بال گشودهست
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
#لوگوعکسپاڪنشه