#داستانک
#بخش1
#آغاز_یک_تحول
وقتی وارد دانشگاه شدم، از چادر متنفر بودم و خیلی تعجب میکردم از اینکه بعضی دخترهای چادری، درسخوان و باهوش بودند و شلخته، بد تیپ و بینظم نبودند.
لباسهای مد روز میپوشیدند، ادکلن میزدند، آهنگ گوش میکردند و فکرشان بهروز بود و عاشق میشدند؛ البته با رعایت موازین شرعی.
آنها هم از من که مانتویی بودم، تصوراتی داشتند؛ مثلاً هماتاقی سال اوّلم همیشه به من میگفت: «اوّلین روز دانشگاه که دیدم نماز میخواندی، خیلی تعجب کردم.» تا سال سوم دانشگاه، مانتویی و خوشتیپ بودم؛ آرایش میکردم و کمی موی خود را بیرون میگذاشتم.
در این سه سال، تصوراتم در خصوص چادر و چادریها مقداری عوض شده بود و بهترین دوستانم چادری بودند؛ ولی باز هم حاضر نبودم چادری شوم؛ چون تصور میکردم به هنگام ازدواج، مرد رؤیاهایم مرا با چادر نمیپسندد.
معیارهای مرد رؤیاهایم این بود که: روشنفکر، با درک و فهم زیاد، عاشق، تحصیلکرده و متین و آرام باشد.
همچنین، پدر و مادر و خانوادهام به او افتخار کنند و تیپ و ظاهرش هم عالی باشد؛ البته باایمان باشد و نماز و روزه و واجباتش ترک نشود و چشمپاک، خانوادهدوست و اهل کار و تلاش نیز باشد و مرا از کار و درس و پیشرفت باز ندارد.
دست بر قضا...
#ادامهدارد...
برای نوشتن روایت کلیک کنید👇
🌐 https://shahr-banoo.ir/
@shahr_banoo_ir
#داستانک
#بخش1
#دختر_ژاپنی
قصد داشتم زبانی را مطالعه کنم که اکثر مردم ژاپن آن را نمیشناختند.
بنابراین به پیشنهاد مادرم زبان مالایی را در بهترین دانشگاه در رشته ی زبان و ادبیات خارجی انتخاب کردم.
بعد از شروع مطالعه زبان مالایی، به کشور مالزی علاقه مند شدم اما با توجه به اینکه من توانایی ادامه تحصیل در خارج از کشور را نداشتم، تلاش کردم که بهترین دانشجو در کلاس خود شوم.
بعد از یک سال مطالعه ی زبان مالایی هنوز کلمات زیادی بودند که معنی انها را نمیدانستم.
دقت که کردم متوجه شدم بیشتر این کلمات مربوط به اسلام هستند. بنابراین تصمیم گرفتم در کلاس های اسلامی شرکت کنم. در آن زمان قصد من از شرکت در این کلاس ها فقط برای مطالعه بود.
اما یک روز دوست مالزیایی من....
#ادامهدارد...
برای نوشتن روایت کلیک کنید👇
🌐 https://shahr-banoo.ir/
@shahr_banoo_ir
شهربانو
#داستانک #بخش1 #دختر_ژاپنی قصد داشتم زبانی را مطالعه کنم که اکثر مردم ژاپن آن را نمیشناختند. بناب
#داستانک
#بخش2
#دختر_ژاپنی
اما یک روز دوست مالزیایی من مرا دعوت کرد که به مسجد بروم
برای دیدن نمازشان به آنجا رفتم.
این اولین باری بود که حجاب داشتم. تصور میکردم که چون دوسال در دانشگاه مطالعه کرده ام چیزهای زیادی درباره ی اسلام میدانم. اما زمانی که نماز مسلمانان رادر مسجد دیدم خیلی تعجب کردم، نمیدانستم چرا انها روزی پنج مرتبه نماز میخوانند.
بله.البته انها مسلمان بودند و برای خدا نماز میخواندند.اما نمیفهمیدم چرا میخواهند آن را انجام دهند.🤔
با اینکه من دوست داشتم لباس های مد روز را بپوشم اما با پوشیدن حجاب احساس آرامش میکردم.
بعداز ان تصمیم گرفتم که بدنم را بیشتر بپوشانم به دلیل احترام به وجود و نفسم. برای پیداکردن هدایت در مالزی تصمیم گرفتم که یک ماه در مالزی درباره ی اسلام مطالعه کنم.
از این سفر چیزهای زیادی یادگرفتم. یک ماه چالش! هرروز حجاب میپوشیدم...
#ادامهدارد...
برای نوشتن روایت کلیک کنید👇
🌐 https://shahr-banoo.ir/
@shahr_banoo_ir