🌸🍃🌸🍃
#حکایت
بازرگانی را هزار دینار خسارت افتاد پسر را گفت نباید که این سخن با کسی در میان نهی. گفت ای پدر فرمان تراست، نگویم ولکن خواهم مرا بر فایده این مطلع گردانی که مصلحت در نهان داشتن چیست؟
گفت تا مصیبت دو نشود: یکی نقصان مایه و دیگر شماتت همسایه.
مگوی انده خویش با دشمنان
که لا حول گویند شادی کنان
گلستان,باب چهار,فواید خاموشی
#سعدی
#یادمان_باشد ❗️
#حکایت
#روانشناسی
کشاورزی ساعت گران بهایش را در انبار علوفه گم کرد⏱؛ هرچه جست و جو کرد، آن را نیافت.😕
از چند کودک کمک خواست و گفت هرکس آن را پیدا کند جایزه میگیرد...🎁
کودکان گشتند اما ساعت پیدا نشد، تا اینکه پسرکی به تنهایی درون انبار رفت🚶و بعد از مدتی به همراه ساعت از انبار خارج شد.💡
کشاورز، با تعجب از او پرسید چگونه موفق شدی⁉️😮
کودک گفت: من کار زیادی نکردم!🤷 فقط آرام روی زمین نشستم و در سکوت کامل گوش دادم تا صدای تیکتاک ساعت را شنیدم؛🧏 به سمتش حرکت کردم و آن را یافتم!😀
📌حل مشکلات در زندگی، نیازمند یک ذهن آرام است.😌
ذهن عصبانی، مضطرب، غمگین، یا هیجانزده، مثل آب گلآلود است؛ هیچ واقعیتی را نمیبیند.❌
💠اما اگر اجازه دهید ذهنتان آرام شود، مثل آب زلال هر واقعیتی برایتان آشکار میشود...🌸
🖊وب سایت تخصصی روانشناسی sherko
#مهارت_های_زندگی
•┈┈••✾❀🕊🌸🕊❀✾••┈┈•
°•⊰ @shahrakeemam ⊱•°
•┈┈••✾❀🕊🌸🕊❀✾••┈┈•
#حکایت
🌍دنیا مانند گردویی است بی مغز!
✍ملا مهرعلی خویی، روزی در ڪوچه دید دو ڪودڪ بر سر یڪ گردو با هم دعوا میڪنند... به خاطر یڪ گردو یڪی زد چشم دیگری را با چوب ڪور کرد. یڪی را درد چشم گرفت و دیگری را ترس چشم درآوردن،
گردو را روی زمین رها ڪردند و از محل دور شدند... ملا رفت گردو را برداشت و شڪست و دید، گردو از مغز تهی است. گریه ڪرد.
🔅پرسیدند تو چرا گریه میڪنی؟! گفت: از نادانی و حس ڪودڪانه، سر گردویی دعوا میڪردند ڪه پوچ بود و مغزی هم نداشت...
🌍 دنیا نیز چنین است، مانند گردویی است بدون مغز! که بر سر آن میجنگیم و وقتی خسته شدیم و آسیب به خود رساندیم و یا پیر شدیم، چنین رها ڪرده و برای همیشه میرویم...
#سبک_زندگی_اسلامی
•┈┈••✾❀🕊🌸🕊❀✾••┈┈•
°•⊰ @shahrakeemam
•┈┈••✾❀🕊🌸🕊❀✾••┈┈•
#حکایت
#یادمان_باشد ❗️
✅برای رضای خدا یا خودنمایی؟
✍می گویند عده ای مسجدی می ساختند. بهلول سر رسید و پرسید: چه می کنید؟
گفتند: مسجد می سازیم.
گفت: برای چه؟
پاسخ دادند: برای چه ندارد، برای رضای خدا.
بهلول خواست میزان اخلاص بانیان خیر را به خودشان بفهماند، محرمانه سفارش داد سنگی تراشیدند و روی آن نوشتند «مسجد بهلول» شبانه آن را بالای سر در مسجد نصب کرد.
سازندگان مسجد روز بعد آمدند و دیدند بالای در مسجد نوشته شده است «مسجد بهلول». ناراحت شدند؛ بهلول را پیدا کردند و به باد کتک گرفتند که زحمات دیگران را به نام خودت قلمداد می کنی؟
🔺بهلول گفت: مگر شما نگفتید که مسجد را برای خدا ساخته ایم؟ فرضاً مردم اشتباه کنند و گمان کنند که من مسجد را ساخته ام، خدا که اشتباه نمی کند.
#سبک_زندگی_اسلامی
•┈┈••✾❀🕊🌸🕊❀✾••┈┈•
°•⊰ @shahrakeemam
•┈┈••✾❀🕊🌸🕊❀✾••┈┈•
#عکس_نوشته
#حکایت
🍃🌸رهایی🌸🍃
🔰پسربچه اي "پرنده زيبايي" داشت.
او به آن پرنده بسيار" دلبسته" بود.
اطرافيانش كه از اين همه "عشق و وابستگي" او به پرنده باخبر شدند،
هر وقت پسرك نميخواست كاري را انجام دهد، او را "تهديد" مي كردند كه الان پرنده اش را از قفس آزاد خواهند كرد و پسرك با "التماس" مي گفت:
"هر كاري گفتيد انجام مي دهم."
تا اينكه يك روز صبح برادرش او را صدا زد كه برود از "چشمه" آب بياورد و او با سختي و كسالت گفت:
خوابم مياد.
برادرش گفت:
"الان پرنده ات را از قفس رها مي كنم...!!
پسرك "آرام و محكم"گفت:
خودم ديشب "آزادش كردم" رفت، حالا برو بذار راحت بخوابم كه؛
"با آزادي او خودم هم آزاد شدم."
✅اين "حكايت" همه ما است.
تنها فرق ما، در "نوع پرنده اي" است كه به آن دلبسته ايم.
👈 پرنده بسياري، پولشان، بعضي قدرتشان، برخي موقعيتشان، پاره اي زيبايي و جمالشان، عده اي مدرك و عنوان آكادميك و خلاصه شيطان و نفس...
👌 پرنده ات را آزاد کن 🌸🌿
#سبک_زندگی_اسلامی
#مهارت_های_زندگی
•┈┈••✾❀🕊🌸🕊❀✾••┈┈•
°•⊰ @shahrakeemam
•┈┈••✾❀🕊🌸🕊❀✾••┈┈•
#حکایت
مهندس ساختمانی، از طبقه ششم می خواهد که با یکی از کارگرانش حرف بزند.⛑
خیلی او را صدا می زند🗣
اما به خاطر شلوغی و سر و صدا، کارگر متوجه نمی شود❗️
به ناچار، مهندس یک اسکناس ۱۰دلاری به پایین میاندازد.💵
تا بلکه کارگر بالا را نگاه کند!🙄
کارگر ۱۰دلار را برمیدارد و توی جیبش میگذارد، و بدون اینکه بالا را نگاه کند مشغول کارش می شود...🚶♂
بار دوم، مهندس ۵۰دلار میفرستد پایین؛ و دوباره کارگر بدون اینکه بالا را نگاه کند پول را در جیبش می گذارد.😮
بار سوم، مهندس سنگ کوچکی را میاندازد پایین و سنگ به سر کارگر برخورد می کند.🤯
در این لحظه کارگر سرش را بلند میکند و بالا را نگاه میکند🙄 و مهندس کارش را به او میگوید.💬
🔴این داستان همان داستان زندگی انسان است.
خدای مهربان ما همیشه نعمتها را برای ما میفرستد
اما یک بار شکر نمیگوییم و لحظهای با خود فکر نمیکنیم این نعمتها از کجا رسید؟!🧐
اما وقتی که سنگ کوچکی بر سرمان میافتد، که در واقع همان مشکلات کوچک زندگیاند، به خداوند روی می آوریم...❗️
✅بنابراین هر زمان از پروردگارمان نعمتی به ما رسید، لازم است که سپاسگزار باشیم؛ قبل از اینکه سنگی بر سرمان بیفتد.🙂
┄═❁🍃❈🌸❈🍃❁═┄
@shahrakeemam
#حکایت
مردی🧔 صبح از خواب بیدار شد و دید تبرش⛏ ناپدید شده!
شک كرد كه همسایه اش آن را دزدیده باشد؛ برای همین تمام روز او را زیر نظر گرفت!👀
متوجه شد كه همسایه اش در دزدی مهارت دارد، مثل یك دزد راه میرود🚶♂، مثل دزدی كه میخواهد چیزی را پنهان كند پچ پچ می كند💬!
و آنقدر از شكش مطمئن شد كه تصمیم گرفت به خانه برگردد و لباسش👕 را عوض كند، سپس نزد قاضی⚖ برود و شكایت كند.
اما همین كه وارد خانه شد، تبرش را پیدا كرد❗️😮
زنش آن را جابه جا كرده بود...
مرد از خانه بیرون رفت و دوباره همسایه اش را زیر نظر گرفت🙄 و دریافت كه او مثل یك آدم شریف راه می رود، حرف می زند، و رفتار میكند!🙂
💠همیشه این نکته را به یاد داشته باشید که ما انسانها در هر موقعیتی، معمولا آن چیزی را میبینیم که دوست داریم ببینیم...!
✍️@shahrakeemam
#حکایت
🔸داستان راستان؛
خواهش دعا
🔻شخصی با هیجان و اضطراب به حضور #امام_صادق_علیه_السلام آمد و گفت:
«درباره من دعایی بفرمایید تا خداوند به من وسعت رزقی بدهد،که خیلی فقیر و تنگدستم.»
امام:«هرگز دعا نمی کنم.»
-چرا دعا نمی کنید؟!
«برای اینکه خداوند راهی برای این کار معین کرده است.خداوند امر کرده که روزی را پی جویی کنید و طلب نمایید.اما تو می خواهی در خانه خود بنشینی و با دعا روزی را به خانه خود بکشانی!»
#استاد_مطهری
•┈┈••✾❀🕊🌸🕊❀✾••┈┈•
°•⊰ @shahrakeemam
•┈┈••✾❀🕊🌸🕊❀✾••┈┈•
#حکایت
#خوشبختی 🌱
نوجوانی که احساس ناامیدی😓 شدیدی میکرد، به یک کارگردان سینما🎥 مراجعه کرد و گفت: من میخواهم بازیگر شوم!🎭
➖کارگردان از او پرسید: چه نقشی را میتوانی اجرا کنی؟🧐
➕نوجوان گفت: نقش یک آدم بدبخت و فلاکتزده را...!😩
➖کارگردان گفت: متاسفم! من در فیلم خودم به یک نوجوان خوشبخت و بانشاط😃 نیاز دارم؛ اگر تمایل داشته باشی میتوانی آن نقش را بازی کنی. اما یک شرط دارد!☝️
➕نوجوان پرسید: شرطش چیست؟!👀
➖کارگردان گفت: اینکه به مدت یک ماه📆، نقش آدمهای خوشبخت را تمرین کنی.🥳
✔️نوجوان یک ماه نقش خوشبختها را به خود گرفت. مثل آنها فکر کرد💭، مثل آنها راه رفت🚶♂️، مثل آنها زندگی کرد.
در آخر ماه، او به کارگردان مراجعه کرد و گفت: من دیگر به بازیگری در سینما علاقهای ندارم!🤷
یک ماه تمرین برای من کافی بود که بدانم زندگی خود نیز بازی است و من بازیگر! میخواهم در بقیه عمرم نقش خوشبختها را بازی کنم.☺️
💎خوشبختی، به طرز فکر و نگرش شما بستگی دارد؛ و ربطی به مقام یا داراییتان ندارد!✨
✍️@shahrakeemam