🔻 یک هلو هزار هلو؛ تلاش برای به بار نشستن میوۀ عدالت
(در سالروز درگذشت #صمد_بهرنگی، نویسندۀ مطرح حوزۀ کودک و نوجوان معاصر، یادداشتی می خوانید از #نیلوفر_بختیاری که به معرفی یکی از آثار این نویسنده پرداخته است؛ یک هلو هزار هلو).
▪️ «... صمد بهرنگی از جمله نویسندگانیست که همواره هدف تعلیم و تربیت را در نگارش داستانهای خود دنبال کرده است. او ادبیات کودک و نوجوان را مجالی برای امر و نهیها و باید و نبایدهایی چون «سحر خیز باش تا کامروا باشی!»، «با ادب باش!» و ... نمیداند. بلکه برای افزایش آگاهی اجتماعی کودکان و نوجوانان میکوشد تا ذهن پرسشگر و خلاق آنان را با مفاهیمی چون عدالت و راستی و درستی آشنا کند. او این هدف را در مقالات خود بیان نموده و در آثار خود نیز منعکس کرده است.
بهرنگی همانگونه که در زندگی واقعی خود نیز فقر را از نزدیک لمس کرده و تجربه سالها معلمی در روستاهای محروم را داشته است... .»
ادامۀ این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/7295
☑️ @ShahrestanAdab
🔻کلمه
(ستون شعر سایت شهرستان ادب را با شعری از #م_موید، (#محمدحسین_مهدوی) بهروز میکنیم)
▪️آغاز کجاست؟
که بگویم غزل
آغاز کجاست؟
که بگویم کلمه
آغاز کجاست؟
که بگویم نام
سپاس را
شناختم
با شناختِ پدرم
که آسمان را میدید و آسمان را نمیدید
و شنیدم
فرمانی را بر خاک
و خاکی را فرمانی
مادرم
سیاه را دوست میدارد
شب
آه می کشد
و صبح
آمده نیامده
دامانِ مادرم را
لبِ حوض
خیس میبیند
مادرم
خودش را
میپوشاند
و تاریخم
انبانیست
از نیاکانی
که در غزل میگریستند
با کلمه نماز میخواندند
و از نام میگریختند
تا به نام رسند
در بیدا
در میهنه
در همدان
اینجا چیستیهایم
خاک را
فرو میدارند
و فرمان را
فرا
و او
نهادهاش را دوست دارد
که ما
به خیابان میآییم
من نهاده توام
تو نهاده منی
و به خانه میرویم
دستم مهربانگاهِ سرِ تو میشود
دستت مهربانگاهِ سرِ من میشود
و خرسندم در مرگ
و شکیبایم در زندگی
که تبارِ دمهایی بودهام
که در غزل میگریستم
و در کلمه نماز میخواندم
و از نام میگریختم
تا به نام رسم
و اگر بخواهی
و نمیخواهم نخواهی
☑️ @ShahrestanAdab
🔻سیمین دانشور، برون یا درونِ سایۀ جلال
(یادداشتی از #پژمان_سرلک در پروندهپرترۀ #سیمین_دانشور)
▪️«...در دنیای پیشین و در دنیای امروز معمولاً وقتی دو هنرمند با هم ازدواج میکنند در هرزمینهای، یکی از ایشان در نگاه مردم، منتقدین و... در سایۀ سرد میشود. به این معنی که شهرت و آثار وی تحتالشعاع دیگری قرار میگیرد و او را باعنوان همسر فلانشخص میشناسند. ممکن است چنین دیدگاهی در آن خانواده هرگز وجود نداشته باشد، اما آنهایی که بیرون ایستادهاند، چنین برداشتی دارند و نمیشود در این مورد به کسی خرده گرفت. قاعدتاً در بسیاری از موارد دو شخص همسطح نیستند؛ غالباً یکی از دیگری کار را زودتر آغازیده و شهرت بیشتری کسب کرده یا بهطورمثال کار زن را نسبت به مرد برتری دادهاند و از این قبیل...»
ادامۀ این مطلب را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/10665
☑️ @ShahrestanAdab
🔻حیرانی | نقد و بررسی کتاب #گوساله_سرگردان
(به قلم #مهدی_زارع در پروندهپرترهی #مجید_قیصری)
▪️ «در کوچه و خیابان هستند، در کوه و دشت، لابهلای مردم، توی ویرانهها، نوسازها، متروکههای باستانی و مصنوعات مدرن... هرجایی که فکرش را بکنی، هستند و بودنشان نه فقط حضور انسانی ساده که حضوری سراسر ادراک است. در بالاترین سطح هوشیاری، با تمام حواسشان و منتظر که ماجرایی، شخصیتی، فضایی یا مضمونی، تلنگر کوچکی بزند تا لذت کشف ایدۀ داستان جدید، در خونشان بجوشد و تمام وجودشان را تسخیر کند.
فیلم دیدن، کتاب خواندن، سفر و هر کار دیگری که از یک داستاننویس سر میزند، فقط و فقط برای تجربۀ مجدد همان لذتی است که ابتدای یک زیست تازه است. زیستن با کسانی که کشفشان میکنی و ماجراهایی که درگیرشان میشوی. داستاننویسی کاری تماموقت است، اگر به معنای واقعی محقق شود. داستاننویسی نه فقط یک فعل، که در شکل حقیقی خود توصیفی است از یک سبک زندگی...»
ادامهی این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/10664
☑️@ShahrestanAdab
🔻به راههای نرفته
(ستون شعر سایت شهرستان ادب را با شعری از سرکار خانم #نازنین_مرادی بهروز میکنیم)
▪️به راههای نرفته بگو که در راهی
بگو که ماندن بی های و هو نمیخواهی
برو به اوج خودت از ستارهها بگذر
به آسمان که رسیدی بگو چه کوتاهی
بتاب و وام بگیر از زلالی خورشید
که ماهتاب بگوید خدا! عجب ماهی!
عیار ارزش هر چیز گوهر عشق است
اگر که کوه بزرگی، اگر پر کاهی
بزن جوانه بزن سبز شو که میدانم
تو همچو دانه به راز درخت آگاهی
به قلهها که رسیدی به خاطرت بسپار
به سنگهای نخستین نگاه کن گاهی
☑️ @ShahrestanAdab
🔻پربازدیدترینهای بهار ۱۳۹۸ سایت شهرستان ادب
▪️با پایان نخستین فصل از سال ۱۳۹۸ و در تازهترین مطلب پروندۀ #سالنامه_شهرستان_ادب، کارنامۀ این فصل را مرور میکنیم و پربینندهترینهای بهار ۱۳۹۸ سایت شهرستان ادب را با شما مخاطبان عزیز در میان میگذاریم.
پربازدیدترین مطالب سایت شهرستان ادب در فروردین، اردیبهشت و خرداد ۱۳۹۸ (و در سه حوزۀ «خبرها»، «یادداشتها» و «شعرها» و به ترتیب میزان بازدید هر بخش) را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/10668
☑️ @ShahrestanAdab
🔻من درنای سیبری را خوردهام | داستانی از کتاب ویلای کاکاییها نوشته #فرناز_شهیدثالث
(پروندهکتاب #ویلای_کاکایی_ها)
«اگر بابا آن روز زیادی هول نشده بود، اگر برف و كولاك آنقدر زود و پیشبینی نشده به راه نمیزد، اگر من درنای سیبری را نخورده بودم، حالا همه چیز یك جور دیگر بود. حتماً امروز هر كدام از ما آدمهای دیگری بودیم و داستان من داستان دیگری میبود. اینكه میگویم همة ما، یعنی هم خودم و بقیة كسانی را كه در این داستان نقشی دارند حساب كردهام و هم شمایی را كه همین حالا این داستان را دست گرفتهاید و میخوانید. شك نكنید كه دنیای شما هم دنیای دیگری میشد. دنیایی كه در آن هنوز درناهایی سفید از سرمای استخوانسوز زمستان سیبری سر به راهِ سرزمینی گرمتر میگذاشتند و مدتی در همین تالابهای شمالی خودمان میچرخیدند. تالابهایی كه روزگاری كشیمها و آبچلیكها و باكلانها در آن میگشتند و سر زیر آب میكردند و آنقدر ماهی میگرفتند تا سیر شوند...»
متن کامل این داستان را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/10675
☑️ @ShahrestanAdab
🔻تحلیل تخصصی با سیر عرضی در آثار مجید قیصری
(یادداشتی از #محمد_قارونی در پروندهپرترهی #مجید_قیصری)
▪️«مجید قیصری از داستاننویسهای مطرح دهۀ ۸۰ و ۹۰ ایران است. مخاطب کتابخوان اینسالها او را بیشتر به نوشتن داستانهای کوتاه، حول محور جنگ تحمیلی با رویکردی متفاوت از نویسندگان قبل و همدورهاش میشناسد؛ رویکردی که میتوان بهصورت خلاصه آن را انسانگرایانه، صلحطلب و خارج از قواعد مرسوم توصیف جنگ معرفی کرد. حالآنکه وسعت کار قیصری در این محدوده، منحصر نمیشود و مخصوصاً در سالهای اخیر، مضامین متنوعتر چه در قالب داستان کوتاه و چه رمان را در برمیگیرد...»
ادامهی این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/10673
☑️@ShahrestanAdab
🔻بیست و هفتمین میزگرد #بوطیقا در شهرستان ادب
🔖خلاصه:
eitaa.com/shahrestanadab/1968
📖مشروح و 📸گزارش تصویری این نشست به زودی منتشر خواهد شد.
#دن_براون
☑️ @ShahrestanAdab
شهرستان ادب
🔻بیست و هفتمین میزگرد #بوطیقا در شهرستان ادب 🔖خلاصه: eitaa.com/shahrestanadab/1968 📖مشروح و 📸گزارش
📕 بیست و هفتمین میزگرد از سری میزگردهای آزاد ادبی #بوطیقا در مؤسسهی شهرستان ادب برگزار شد و مهدی کفاش، گووان مهر اسماعیل پور، محمدقائم خانی و علیرضا سمیعی دربارهی #دن_براون به بحث و گفتوگو پرداختند.
خلاصۀ جلسه:
✔️ #مهدی_کفاش: «دو ویژگی مهم آثار دن براون فرم خاص و مضمون انتقادیشان است. فرم خاص روایت او و استفاده از پینوشتها اقتباس سینمایی را مشکل میکند. او در یک نگاه انتقادی پستمدرن به گذشتهی ساختگی نقد وارد میکند.»
✔️ #گووان_مهر_اسماعیل_پور: «دن براون مثل اکثر نویسندههای ایرانی معاصر بیشتر فیلم دیده تا کتاب خوانده باشد. دن براون در رمانهایش دکوپاژ سینمایی کرده نه ادبی. حتی بخشبندی کتابهایش هم مانند سکانس سینمایی است.»
✔️ #محمدقائم_خانی: «دن براون روی یک نقطهی واقعی از تاریخ دست گذاشته است. او به سه شاخه (تاریخ هنر، علم و مذهب) توجه دارد و به دنبال جریان مفقودی در هر سه شاخه است.»
✔️ #علیرضا_سمیعی: «ماهیت راز باعث میشود که نویسندهای مثل دن براون بتواند چنین داستانهایی بنویسد. دن براون اختلافاتی را که دربارهی حقیقت یک راز وجود دارد، رد میکند. او معتقد است اصلاً حقیقتی وجود ندارد و همهی اینها برساختهی ما هستند.»
▪️گزارش و مشروح این نشست به زودی منتشر خواهد شد.
☑️ @ShahrestanAdab
🔻قوس قزح مجاز | داستانی از نعلینهای آلبالویی نوشته #مهدی_نورمحمدزاده
(پروندهکتاب #نعلین_های_آلبالویی)
«...قبل اینکه بهش اشاره کنم فقط یکی سفارش بدهد، گوشی را قطع میکند. حالم از ساندویچ و پیتزا بههم میخورد. شاید یکسالی میشود که مشتری "پیتزا پنگوئن" شدهایم و دیگر فهیمه دستش گرم نمیشود برای پختن غذای خانگی. حق هم دارد بهنظرم.
"غذای گرم، مال خونۀ گرمه. وقتی تو حواست به من و خونه نیست، انگار همهچیز یخ زده. تو واقعاً منو دوست داری؟!".
بعضیوقتها از خودم بدم میآید. نمیدانم اگر فهیمه بداند که ساعتها با یکزن غریبه چت میکنم و درددل میگویم، چه احساسی نسبت به من خواهد داشت. اصلاً باورش میشود که من اهل خیانت باشم؟!
کاش کمی باهوش بود، آنوقت حتماً چیزهایی بو میکشید. از ساعتها سکوت و ور رفتن من با گوشی و کانالهای ماهواره. اصلاً کاش خودش همهچیز را میفهمید. شاید آنوقت، اینقدر داغون و افسرده نمیشدم!
"معلومه که دوستت دارم! من فقط کمی گرفتارم. میخوام مدتی تنها باشم و تو خودم. همین!"...»
متن کامل این داستان را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/10693
☑️ @ShahrestanAdab