eitaa logo
شهرستان ادب
1.4هزار دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
297 ویدیو
6 فایل
موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب ShahrestanAdab.com ارتباط با مدیر کانال: @ShahrestaneAdab
مشاهده در ایتا
دانلود
وقتی که لم‌ داده بودی آرام بر روی تختی یا که به زور دو تا قرص خوابیده بودی به سختی وقتی که خوشحال بودی از دیدن ناگهانش یا شکوه می‌کردی از خود از این‌که داری چه بختی در فکر اینکه بنوشی همراه او قهوه یا چای یا در نخستین قرارت باید بپوشی چه رختی تا نگذرد از لب مرز سوز سپاه زمستان افتاد و آتش به پا کرد یک بار دیگر درختی مشغول چشمی و ابرو، سرگرم با تاب گیسو بیرون بزن از شب این تکرار هر روزه لختی تا که مبادا بلرزی، جان داد سرباز مرزی وقتی که خوابیده بودی آرام بر روی تختی @shahrestanadab @azam_saadatmand
هقت تن دنبال یک پیکر روان وز پی آن هفت تن، هفت آسمان... @shahrestanadab
Shab Yalda Bedoone To.mp3
7.32M
🎧 شب یلدا 🎙دکلمه: 🎼آهنگساز: ✏️شاعر: جا مانده‌ام در این شب یلدا بدون تو راهم نمی‌دهند به فردا بدون تو "دل" می‌کشم فقط به سر انگشت یخ‌زده بر شیشهٔ پر از مهِ دنیا بدون تو دردی‌ست بی‌شکایت و مرگی‌ست بی‌شکوه این زنده ماندنِ منِ تنها بدون تو حسرت‌گدازِ یک نفس راحتم که آه... قسمت نبود با تو و حاشا بدون تو! حق داشتی ندیده بگیری تو هم مرا دنیای من نداشت تماشا بدون تو زار و نَزار می‌گذرد روزگار من تقویم روزهای مبادا... بدون تو... 🔺️@mm_sayyar
حضور دو رمان «فصل توت‌های سفید» و «غمسوزی» از شهرستان ادب در میان رمان‌های نامزد جایزهٔ جلال آل‌احمد @shahrestanadab
«غمسوزی» برگزیدهٔ شانزدهمین دورهٔ جایزهٔ ادبی جلال آل‌احمد در بخش داستان بلند و رمان شد. شهرستان ادب، ضمن تبریک به اعظم عظیمی برای این موفقیت بزرگ، توفیق‌های روزافزون برای این کتاب و نویسندهٔ توانمند آن را در عرصه‌های گوناگون، از خداوند خواستار است. *چاپ دوم این اثر به زودی روانهٔ بازار نشر خواهد شد. @shahrestanadab
بگو به آینه‌ها علت جوان شدنت را بگو که جشن بگیرند جاودان شدنت را بگو شهاب دعایت چگونه سر به فلک زد؟ بگو به خلوت شب سرِّ کهکشان شدنت را اراده کن که به هر رودخانه‌ای بچشانی به قدر جرعه‌ای از راز بی‌کران شدنت را تو ای همیشۀ گمنام! وقت مرگ چه کردی؟ که شهر خیره شده شهرۀ جهان شدنت را چه کارنامۀ سرخی! عجب اقامۀ سرخی! چه سربلند شدی فصل امتحان شدنت را گذاشتی به دل بادهای وحشی سرکش تو ای بهارترین! حسرت خزان شدنت را اگرچه هم‌قفسان آه می‌کشند به یادت پرنده‌ها همه شوقند آسمان شدنت را تمام چلچله‌ها جار می‌زنند پس از این تو را و قصۀ محبوب عاشقان شدنت را @fatemeh_arefnejad @shahrestanadab
کلام می‌تواند در عین شعر بودن، حرف باشد و در عین حرف بودن، شعر؛ بدون این‌که شاعر، هیچ تقلای سیستماتیکی برای رسیدن به این نقطه کرده‌باشد. در چنین سطرهایی نوعی عقلانیت گره‌خورده با عاطفه را می‌بینیم که نه عقل محض و فلسفی است و نه عقل ابزاری. مؤدب زبان و شگردهای خلاقه‌اش را نه فقط به خدمت نوشتن شعر؛ بلکه به‌ خدمت زندگی آرمانی انسان امروز درآورده است و می‌خواهد از شعر ابزاری برای ایجاد کنش ارتباطی در جهانِ انسان‌ها بسازد... یادداشت حسنا محمدزاده بر کتاب «سفر بمباران» را در سایت شهرستان ادب بخوانید: https://shahrestanadab.com/Content/ID/12445/ @shahrestanadab
27.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
برشی از رمان «غمسوزی» به روایت تیمور آقامحمدی «غم‌سوزی» اثر اعظم عظیمی، برندۀ شانزدهمین جایزۀ ادبی جلال آل‌احمد در بخش داستان بلند و رمان شد. @shahrestanadab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬نماهنگ «بوسه تو» [تقدیم به شهید عزیز ما؛ حاج قاسم سلیمانی] 🎙خواننده: ✏️شاعر: 🎼آهنگساز: 🎨طراح پوستر و لوگو: 📎 تهیه کننده: [این بی‌قراری، پایان ندارد کی میرسد، وقت قرار بوسه‌ی تو...] 🔸️محصول: بنیاد مکتب حاج قاسم 🔹️مجری طرح: موسسه فرهنگی هنری وصف صبا @mm_sayyar
از جاری لطف آسمان‌ها می‌گفت از رحمت بی‌کران دریا می‌گفت در محضر مادر شهیدان، با اشک از مادری حضرت زهرا می‌گفت @shahrestanadab
خدا نوشت به اسم شما سپیده‌دمان را و آفرید به نام شما زمین و زمان را نوشته بود خدا پیش از آفرینش دنیا به مهر حضرت صدیقه آب‌های روان را به قلب پاک شما ریخت چشمه‌های یقین را ز کنه ذات شما دور ساخت حدس و گمان را همیشه‌های خداوند بوده‌اید از آن رو که آفرید به پاس شما تمام جهان را اشارتی‌ست به دست همیشه سبز شماها بهارتان که ندیده‌ست رنگ و بوی خزان را به اسم اعظم زهرا گشوده‌اند رسولان اگر به معجزه‌ای قفل دردهای نهان را در این همیشه که غربت نشسته بر سر عالم سپرده‌ایم به دستانتان دل نگران را @shahrestanadab
30-harf (1).mp3
1.2M
شعر خواننده سواری بر زمین افتاد و اسبی در غبار آمد  بیا ای دل که وقت گریۀ بی‌اختیار آمد به جز جان دادن و دل باختن راهی نمی‌ماند  سواران را بگو جز تاختن راهی نمی‌ماند  جراحت‌ها به تن‌ها جامه دیدار می‌دوزد بکش ما را ز خون‌ ما چراغ لاله می‌سوزد    بکش ما را که با خون زنده است این باغ بارآور  خوشا در خون طپیدن، الأمان از مرگ در بستر  خضابی خوشتر از خون نیست مردان خدایی را  ببین در قتلگه سیمای عقل کربلایی را  کفن خون باد مردان را و تقدیر معین باد  چراغ عقل ابراهیم‌ها در شعله روشن باد  خوشا عقلی که در صفین با کرّار همراه است  خوشا عقلی که می‌ماند خوشا عقلی که جانکاه است  ز جان تن می‌زند تا خون دهد بستان ایمان را  که تا روشن نگه‌دارد چراغ عقل انسان را  خدایا یال اسبان مدتی شد خون نمی‌بیند  بیابان‌ها خیابان‌های ما مجنون نمی‌بیند خوشا با سر اشارات شهیدان بر سر نیزه  کلام این است و فقه این است خون بر منبر نیزه  ببین در کربلا در جوش، بحر خون خوبان را  چه فخری برتر از خون، چهرۀگلگون خوبان را  چرا تن می‌زنی از عقل ای جان تشنه خون باش  اگر لیلی شناسی رو به صحرا آر! مجنون باش  به شور این رودها تا ساحل موعود خواهد رفت  نترس از سد و صخره عاقبت این رود خواهد رفت  یکی بر ره نشسته صخره‌واری تا که ره بندد  شهیدی غرقه در خون بر خیال صخره می‌خندد 
شهرستان ادب
شعر #علی‌محمد_مودب خواننده #امیر_حقیقت سواری بر زمین افتاد و اسبی در غبار آمد  بیا ای دل که وقت گری
اگر کشتی‌ست عاشورا، در این خون غرقه باید زیست   ببین چشم شهیدان را، به جز خون هیچ راهی نیست حسین ای نوح! ای توفان! مرا هم غرقه در خون کن  به خون قربانیان را از غل و زنجیر بیرون کن  بخوان تا عزم سر از گریه شبگیر بردارد  پدر بر خاک افتاده پسر شمشیر بردارد  هلا زین دم به جز خون، هیچ حرفی با منافق نیست  دهان زخم ما را دیگر آن لبخند سابق نیست  دگر حرفی نمانده گفتگوی آخرین خون است  بمان تا حرف آخر، خون جواب داغ این خون است
به آتشت کشیده است باز بغض تازه‌ای نشسته است بر دل صبور تو گدازه‌ای شکسته است شیشهٔ زلال خاطر تو را به خاک و خون کشیده دست کینه زائر تو را به یک اشاره شعله زد غمی عمیق بر زمان زمین دوباره سرخ شد شکست بغض آسمان چه بال‌ها که باز شد از این دیار با صفا چه مرغ‌های عاشقی که پر زدند تا خدا تو حاج قاسمی، همیشه چاره ساز بوده‌ای تو حاج قاسمی که میهمان‌نواز بوده‌ای تو آشیانه‌ای برای جان هر کبوتری تو آشنای از قدیم لاله‌های پرپری سر تو سر سپردهٔ صراط مستقیم شد خوشا سری که در کنار پیکرت مقیم شد خوشا چنین نماز عشق با اذان چشم تو خوشا چنین پریدنی در آسمان چشم تو قسم به داغ‌های مانده در گلوی روزگار قسم به آن شرار رفتنت که هست ماندگار به اشک‌های کودکی که خیره شد به مادرش به آن جوان که سوخته‌ست از غم برادرش به خون آن مسافری که با تو روسپید شد به آرزوی زائری که عاقبت شهید شد به جان عاشقان تو نیامده هراس، نه ادا نگشته است حق واژهٔ تقاص، نه چه تیره‌روز دشمنی که برده آبروی خود که باب گور را کنون گشوده است روی خود چهار سال می‌شود که در گِل است پایشان جهنم است گوشه‌گوشه منطقه برایشان به چشم‌های کورشان نیامده است خواب خوش که از گلویشان فرو نرفته است آب خوش قسم به قطره‌قطره خون پاک آسمانیان تقاص می‌دهید پیش دیدهٔ جهانیان شهید قدس باز از شما لجام می‌کشد که خون ملت حسین انتقام می.کشد
شهرستان ادب
به آتشت کشیده است باز بغض تازه‌ای نشسته است بر دل صبور تو گدازه‌ای شکسته است شیشهٔ زلال خاطر تو را
اگرچه زخم و داغِ کینه بر تو کم نیامده وطن! به سرو قامت تو هیچ خم نیامده به هوش باش هموطن! به هوش باش جان من! حقیقت است گوش کن بگو بگو به مرد و زن همان که غیر تیغ و خون به میهنت نشان نداد به کودکان بی‌گناه غزه هم امان نداد از آن بهار پیش رو به ما نشانه‌ای بگو برای گریه‌هایمان کجاست شانه‌ای؟ بگو قسم به حق سپیده می‌دمد بهار می‌رسد که انتظار ها به سر رسیده، یار می‌رسد @shahrestanadab
خبر پشت خبر، غم روی غم ریخت به ذهنم باز شعر محتشم ریخت صدای سیلی آمد، زن زمین خورد به خود پیچید کوچه، زن به هم ریخت زنی دیدم، دلِ گم‌گشته‌ای داشت گلی در زیر پا دیدم، دلم ریخت در این غم، از غیوری دم گرفتم: «صبوری طرفه خاکی بر سرم» ریخت صبوری تا کجا؟ تا کی؟ چگونه؟ مگر این خصم، خون خلق، کم ریخت؟ زمین لرزید، آه! آوار، هاوار! به روی خاک‌ها خرمای بم ریخت زبانم لال شد از داغ کرمان دوباره بغض بر دستِ قلم ریخت: ببین که تیغ کج باز، ای علمدار! چه سرهایی به پای این علم ریخت به پا خیز، ای عموی اهل ایران! حرامی بعد تو دور حرم ریخت @shahrestanadab
مانده‌ست دل ما به هوایت روشن مانده‌ست هزار جان به پایت روشن روشن شده صد لاله‌ به خون‌خواهی یار گلزار شهید! چشم‌هایت روشن @shahrestanadab
خبر پشت خبر، غم روی غم ریخت... گدازه‌هایی از خشم و احساس شاعران در محکومیت حوادث تروریستی کرمان را بخوانید: https://shahrestanadab.com/Content/ID/12446/ @shahrestanadab
از آن زمان که گرگ شدید و برادری از آنِ خویش را در چاه مظلمه افکندید تا این زمان که این‌همه کودک را در غزّه در چاه خون و مرگ نگون کردید کودک‌کشی‌ست رسم شمایان خشم خدای یوسف و بنیامین نفرین تلخ مریم و موسی‌تان تا قرن‌های قرن آواره کرد و خسته و سرگشته تا با شما چه کند آهِ این مادران این کودکان این دیدگان ابری ترگشته دیگر نمی‌رهاندتان این بار از شومناکی این نفرین فرمان و عاطفۀ کوروش ای قوم پربهانۀ کودک‌کش! @shahrestanadab