شهرستان ادب
🔻انزوا
(شعری از #ریچارد_برودر _شاعر انگلیسی_ در پرونده #شعر_کرونایی)
▪️آری سخن از ترس است
و قرنطینه و انزوا
آری
سخن از هجوم است
به قفسۀ فروشگاه
آری
سخن از بیماری ست
و حتی سخن از مرگ.
اما
میگویند آن سوتر
در "ووهان"
پس از سالیان پرهیاهو
در آرامش و سکوت
دیگربار میتوان نغمه پرندگان را شنید.
دود غلیظ
از آسمان رخت بر بسته
حالا آسمان آبی است و شفاف.
میگویند در خیابانهای "آسیزی"
ترنم آواز دسته جمعی مردم در میدان خلوت طنین افکنده،
دریچۀ خانهها را گشودهاند تا تنهایان با شنیدن صدای گرم خانواده دلگرم شوند
شنیدهام هتلی در غرب ایرلند
رایگان
غذا پخش میکند
میان بی خانمانها.
امروز
زن جوانی که میشناسمش
در میان همسایگان شمارهاش را پخش میکرد تا پیرترها خیالشان جمع باشد که کسی را دارند تا دردشان را به او بگویند.
امروز
کلیساها
کنیسهها
مساجد
و
معابد
آمادۀ پناه دادن هستند
به بیخانمانها
بیماران
و
خستگان ناتوان.
در سرتاسر جهان
مردم به آهستگی رسیدهاند
به تأمل
این روزها اهالی دنیا
همسایگانشان را
دیگرگونه میبینند.
در سرتاسر جهان
مردمان به کشف حقیقتی تازه نائل آمدهاند.
حد و مرز بزرگی بشر را شناختهاند
و چیرگی اندکش را بر ناشناختههای جهان
کشف حقیقت آنچه برایمان مهم است
کشف حقیقت عشق
پس دست به دعا برمیداریم
و به یاد میآوریم که
آری ترس هست
اما نیازی به نفرت نیست
انزوا هست
اما نیازی به تنهایی نیست
هجوم به قفسههای فروشگاه هست
اما نیازی نیست ما نگرانش باشیم.
آری بیماری هست
اما نیازی نیست که به آفت روحمان تبدیل شود.
آری مرگ هم هست.
اما همواره فرصتی برای تولد دوبارۀ عشق وجود دارد.
از میان هرج و مرجی که تا کنون در آن زندگی کردهای برخیز.
امروز، نفس بکش.
از فراسوی هیاهوی کارخانههایی که بنا کردهای
به نغمۀ پرندگان گوش بسپار
دگربار
آسمان صاف خواهد شد
بهاران در راه است
و عشق همواره ما را احاطه میکند.
دریچههای قلبت را بگشای
مبادا از شنیدن صدای آواز
در میدان خلوت
محروم بمانی.
☑️ @ShahrestanAdab