شهرستان ادب
🔻 «پرسونا» در شعر فروغ
(امروز، هشتم دیماه، زادروز #فروغ_فرخزاد است. شاعری که اگرچه عمر طولانی نداشت، اما در شعر فارسی درخشید و جاودان ماند. به این مناسبت، یادداشتی میخوانیم از خانم #افسانه_غیاثوند، که به بررسی مفهوم #پرسونا در شعر فروغ پرداخته است. )
▪️ «... یونگ از پرسونا به شخصیت بیرونی و اجتماعی فرد تعبیر کرده است. آنجاکه سیمای آدمی، مقبول طبع او نباشد، پس ناگزیر و بنا به مصلحتاندیشی، برای ایفای نقش با پنهانشدن در پشت نقاب، به سخنگفتن میایستد.
... شعر «کسی که مثل هیچکس نیست» با روایت فروغ از یکخواب گنگ و نامفهوم آغاز میشود و از آنجاکه از زبان یککودک پریشان بر میآید، با منطقی منطبق بر همین احوال بیان میشود. خوابی که تحقق و تعبیر آن با اتکای به نشانهها و باورهای عوامانه و رایج در فرهنگ ما امکانپذیر است؛ یعنی عباراتی نظیر این سطور: «و پلک چشمم هی میپرد/ و کفشهایم هی جفت میشوند/ و کور شوم اگر دروغ بگویم...».
پرحرفی، بدیههگویی و توضیح واضحات، همینطور تکرارهایی که بیشتر بهنظر میرسد ناشی از حرافیهای کودکانه و بهقصد تخلیۀ روانی باشد تا یکصنعت و آرایۀ ادبی. ضمن اینکه با تأکید، از وقوع رویدادی عظیم خبر میدهد:
کسی میآید/ کسی میآید/ کسی دیگر/ کسی بهتر/ کسی که مثل هیچکسی نیست/ مثل پدر نیست/ مثل انسی نیست...».
حتی چنانکه میبینیم ویژگیهایی که فروغ برای قهرمان آرمانیاش نام میبرد، مطابق با معیارهای کودکانۀ اوست: اینکه قدش از درختهای خانۀ معمار هم بلندتر باشد، از پاسبان و صاحبخانه نترسد و بتواند تمام حروفهای سخت کلاس سوم را آن هم با چشم بسته بخواند و بیآنکه کم بیاورد هزار را از روی بیستمیلیون بردارد... »
ادامۀ این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/9935/
☑️ @ShahrestanAdab