شهرستان ادب
🔻قصۀ عشق
(ستون شعر سایت شهرستان ادب را با شعری از کتاب #بهانه_ها سرودهی سرکار خانم #پروانه_نجاتی تازه میکنیم)
▪️خدا هوای مرا داشت، آفرید تو را
طراز دامن تقدیر من برید تو را
برای آنکه جهان مرا برافروزی
میان اینهمه منظومه برگزید تو را
اراده کرد زمین قصه را تمام کند
که از بهشت، خودش، سیب تازه چید تو را
هبوط کردی و با لحن آب جوشیدی
و خاک، با عطشی خاص سرکشید تو را
بهانه کرد که در شعله پر بشوید عشق
برای گرمی بازار خود خرید تو را
قرار شد که همیشه کنار من باشی
به دور شاخۀ غم بیصدا تنید تو را
تو منتشر شدی آرام چارگوشۀ دل
و عشق تا وسط ماجرا کشید تو را
ز شور چشمی مردم هنوز میترسم
از این مسیر گذشتی، کسی ندید تو را؟
☑️ @ShahrestanAdab
🔻قاعدۀ عشق
(ستون شعر سایت شهرستان ادب را با شعری از کتاب #بهانه_ها سرودهی سرکار خانم #پروانه_نجاتی تازه میکنیم)
▪️برای ماهی مبهوت، آب بیمعنیست
برای شب، هوس آفتاب بیمعنیست
برای باغچه در سردِ سایه روییدن
برای زنجره، زنجیر خواب بیمعنیست
برای خیل مترسک که خالیاند از دل
خیال و خاطره و اضطراب بیمعنیست
کسی که قاعده عشق را نمیفهمد
برایش آتش و اشک و شتاب بیمعنیست
زبان که بند بیاید، که بغض باز شود
میان گریه، سؤال و جواب بیمعنیست
لهیب شعله دوزخ به عاشقان نرسد
برای سوخته، ترس از عذاب بیمعنیست
بدون اینکه بخواهیم پیش میآید
برای فرصت عشق، انتخاب بیمعنیست
☑️ @ShahrestanAdab
🔻عطش
(ستون شعر سایت شهرستان ادب را با شعری از کتاب #بهانه_ها سرودۀ سرکار خانم #پروانه_نجاتی تازه میکنیم)
▪️«میخواهمت چنان که لب تشنه آب را»
چون پرسشی که صبر ندارد جواب را
مانند ریشهای که در اعماق سرد خاک
حس کرده طعم روشنی آفتاب را
مثل پلنگ خسته زخمی که نیمهشب
قد راست کرده لمس کند ماهتاب را
وقتی که نیستی دلم آشوب میشود
هر لحظه بغض میشکند اضطراب را
آن قدر عاشقم که در آغوش یاد تو
از یاد برده چشم من، آرام خواب را
☑️ @ShahrestanAdab
🔻زندهباد انقلاب
(شعری از #پروانه_نجاتی در پروندۀ #ادبیات_انقلاب)
▪️بچههای عطر و نور، بچههای انقلاب!
فصلفصل عمرتان پُر ز لحظههای ناب!
یادتان هنوز هست موجموج تیرگی
خواب تلخ زندگی زیر سایۀ حباب
نه غرور و عزّتی، نه بهار رغبتی
میگذشت سال و ماه، روزهای پر شتاب
این طرف حضور فقر، آن طرف بلور قصر
این سیاه، آن سفید؛ سخت بود انتخاب
دستهای فتنهخیز، در بسیط خاک بود
داس یا تب هراس یا عقوبت و عذاب
شعله میزد از گلو بغضهای سرکشی:
«ما کجای عالمیم؟» یک سوال بیجواب!
ناگهان پیام عشق، بین ما ظهور کرد
گفت: خستگان شب، تشنگان آفتاب!
رخت صبر بر کنید وقت سرفرازی است
تیغ صبح برکشید! تیغ سرخ انقلاب
گرچه حس نمیکنند دوستان ناسپاس
راز صبح آرزو، درد شام التهاب
روی کوچه میکشید طرح سبز عشق را
دستهای گرم عشق، لرزههای اضطراب
زندگی جوانه زد روی شاخۀ امید
رنگ تازهای گرفت درس و دفتر و کتاب
گوشهگوشۀ زمین از گلوی لالهها
بانگ میزند وطن: زندهباد انقلاب!
☑️ @ShahrestanAdab
🔻برادران عرب
(شعری از #پروانه_نجاتی به مناسبت #روز_قدس در پرونده #ادبیات_مقاومت)
▪️برادران عرب بیبرادرم كردند
اسير فاجعههای مكررم كردند
به عمق بیكسی چاه در شبی بیماه
برای سنگ دل خود كبوترم كردند
چهارسوی گذر را به روی من بستند
شبيه قاعده بازی از برم كردن
مزورانه مرا دست گرگها دادند
برای پيرهن پاره پرپرم كردم
لب سكوت گزيدند وقت خوشرقصی
پياله لب زده در خون شناورم كردند
فروختند مرا با نفيری از نفرت
و بعد هلهله بر زخم پيكرم كردند
به جای نان و عروسک، به جای نرمی خواب
گلوله هديه چشمان خواهرم كردند
برادران عرب مصری از زر و زورند
كه مثل خواب بدی دير باورم كردند
☑️ @ShahrestanAdab