شهرستان ادب
🔻طوفان گرفت...
(ستون شعر سایت شهرستان ادب را با خوانش بخش آغازین منظومهی #کابوس_شاخه_های_شکسته سرودهی #مهدی_زارعی تازه میکنیم)
▪️«...طوفان گرفت و گردوغبار از چهارسو
درهم تنید هرچه که در پیش چشم بود
دختر به چشم کوچک خود دید از آسمان
هرچه رسید، درد و بلا، خوف و خشم بود
طوفان چنان گرفت که او را شبیه پر
از خاک کند و خواست به بادِ فنا دهد
اما درخت پیر و کهنسالی آنطرف
آغوش باز کرد به آن طفل جا دهد
وقتی رساند بر تنهی آن درخت دست
طوفان شدیدتر شد و حتی درخت را
از ریشه کند و گفت: «نشان میدهم به تو
شبهای شوم و غربت ایّام سخت را...»
متن کامل این شعر را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/9490
☑️ @ShahrestanAdab
🔻گزارش تصویری رونمایی از مجموعه شعر #کابوس_شاخه_های_شکسته سروده #مهدی_زارعی در فرهنگسرای انقلاب اسلامی
🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/11084
☑️ @ShahrestanAdab
🔻قلب دین
(شعری از #مهدی_زارعی به مناسبت سالروز شهادت #امام_صادق علیهالسلام)
▪️در احتضار، از لب آیینه خون چکید
شاعر نوشت: توطئه، شب، کینه، سَم، شهید!
آیینه که شکست، غزل ماند و مرگ، بعد
واژه به واژه جان به لب بیتها رسید
ادیان تازه از همه سو شعر را گرفت
هر کس به زعم و سود خودش دینی آفرید
دین نه، که یک مترسک پوشالی مهیب
دین نه، که یک عجوزۀ صد چهرۀ پلید
«صوفی» به اخم، گفت که باید برای دین
کِز کرد و کنج عافیت و عزلتی گُزید
«زندیق» مست و بیخود و لایعقل و خراب
خندید و بادِ قهقههاش سمت دین وزید
هر گوشۀ زمین خدا، عنکبوت کفر
تاری به گِرد پیکر زخمی دین تنید
این جای شعر، نوبت او بود، او که شد ـ
بر هر چه قفل بستۀ دین، دست او کلید
او آمد و به کالبد مردگان شهر
با واژههای روشن و قدسیش جان دمید
رگهای سرد و منجمد مذهبی علیل
لبریز خون تازه شد و قلب دین تپید
هرچه مراد و پیر و بزرگ و عزیز بود
در حلقۀ ارادت آن مرد شد مرید
او که نسیم بود و از این بیت که گذشت
دیگر کسی نشانی از او در غزل ندید
یعنی که باز پنجره را دست باد بست
یعنی گلی شکفت، ولی دست مرگ چید
🔗 #کابوس_شاخه_های_شکسته مجموعه شعر «مهدی زارعی» را از فروشگاه اینترنتی #ادب_بوک تهیه نمایید:
adabbook.com
☑️ @ShahrestanAdab