eitaa logo
شهرستان ادب
1.5هزار دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
347 ویدیو
8 فایل
موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب ShahrestanAdab.com ارتباط با مدیر کانال: @ShahrestaneAdab
مشاهده در ایتا
دانلود
🔻هوای بودنت (شعری از ) ▪️باید کنارِ چشم تو دریا کنم خود را یا غرق در آغوش تو حاشا کنم خود را با بوسه‌ای آتش بکش بر پیکر سردم تا در میان شعله‌ات معنا کنم خود را در چشم‌های تو به دنبال خودم هستم بانو کمی مهلت بده پیدا کنم خود را بانو کمی مهلت بده، در خود گره خوردم آیینه بر تن کن که از خود وا کنم خود را من خیمه‌ای خالی، اسیر گردباد شک باید بیایم در دلت بر پا کنم خود را ویرانه‌ام با هر چه بادا باد می‌آیم تا در هوای بودنت زیبا کنم خود را وقتی که هستی هم هراس رفتنت اینجاست باید میان لحظه‌هایت جا کنم خود را ☑️ @ShahrestanAdab
🔻قطار لرزان (داستانی کوتاه از کتاب ؟ اثر در پروندۀ ) ▪️«با خودم می‌گویم امکان ندارد در آمریکا بروم دکتر. این فکر را باید از کله‌ام خارج کنم. سرم را از زیر پتو بیرون می‌آورم تا خنکای نسیم ماه مارس به صورتم بخورد. لرزم می‌گیرد و دوباره می‌روم زیر پتو تا لابه‌لای رطوبت و بخار دستگاه بخور نفس بکشم. چند بار سرفه می‌کنم و با خودم می‌گویم حتی اگر یک درصد هم قرار باشد دکتر بروم کجا را بلدم؟ شش‌ماه بیشتر نیست که این‌جا آمده‌ام. سعی می‌کنم حواسم را از سرماخوردگی و گلودرد پرت کنم و خودم را با عکس‌های اینستاگرام مشغول کنم. دخترخاله‌ها و دخترعمه‌ها و دوست‌های قدیمی‌ام را می‌بینم و عکس‌های دورهمی و میهمانی‌ها و جشن تولدهایشان را. وقتی دقت می‌کنم می‌بینم همگی بینی‌های ظریف و بقاعده دارند، که در بعضی‌هایشان اگر دقیق شوی جای عمل جراحی مشخص است و در بعضی دیگر بسیار دقیق و بی‌عیب در آمده...» 🔗 ادامۀ این داستان را در سایت شهرستان ادب بخوانید: shahrestanadab.com/Content/ID/11731 ☑️ @ShahrestanAdab
16.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 شعرخوانی در شب شعر ، بهمن ۱۳۹۱ (به مناسبت سالروز میلاد پیامبر اسلام صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) ☑️ @ShahrestanAdab
🔻شعرهای صادقانه (شعری از به مناسبت میلاد علیه‌السلام) ▪️با نگاه روشنت پلک سحر وا می‌شود تا تبسم می‌کنی خورشید پیدا می‌شود خط به خطّ صفحۀ پیشانی‌ات اشراقی است صبح صادق در همین تصویر معنا می‌شود فیلسوفان را اشارات تو عاشق می‌کند آرزومند شفایت ابن‌سینا می‌شود مست از یاقوت سرشار کلامت می‌شویم با جواهرهای نابت فقه پویا می‌شود از حدیثت عالمان اعجاز را آموختند هر که یک دم با تو بنشیند مسیحا می‌شود احسن‌الصدق است هر بیتی که در وصف شماست شعرهای صادقانه بهترین‌ها می‌شود 🔗 را از فروشگاه اینترنتی تهیه نمایید: adabbook.com/هیاهو ☑️ @ShahrestanAdab
🔻عشق و جنگ و دیگر هیچ (یادداشت بر رمان اثر ) ▪️«ادبیات همیشه آینه‌ای برای انعکاس دغدغه‌های مشترک ملت‌ها و راهی برای همدردی و گاه به وجود آوردن جریان‌ها یا ضدجریان‌ها بوده است. یکی از جریان‌های مهمی که در اثر وجه اشتراک ملت‌ها به وجود آمده "ادبیات جنگ" است. اگر بخواهیم پیشینه "جنگ" را بررسی کنیم شاید به پیدایش بشر نخستین و کتب دینی و قصص پیامبران و جنگ‌هایی ملموس‌تر مانند جنگ‌های صلیبی و حملات پادشاهان برای کشورگشایی و غیره برسیم اما برای بررسی سیر "ادبیات جنگ" بدون شک می‌توان از جنگ جهانی اول و دوم و تمامی وقایع هولناکی که در آن زمان اتفاق افتاده است نام برد، که رفته‌رفته "ادبیات جنگ" را جزء لاینفکی از ادبیات و تاریخ ملت‌ها قرار داده...» 🔗 متن کامل این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید: shahrestanadab.com/Content/ID/11733 🔗 این اثر را از فروشگاه اینترنتی تهیه نمایید: adabbook.com/وضعیت-بی-عاری ☑️ @ShahrestanAdab
🔻پیام تسلیت مؤسسۀ شهرستان ادب خدمت جناب آقای «علی‌اصغر عزتی‌پاک» ▪️برادر عزیزمان آقای ، دوستان و همکاران شما در موسسۀ شهرستان ادب، مصیبت وارده و درگذشت ناگهان خواهر گرامیتان را تسلیت می‌گویند. ان‌شاءالله خداوند ایشان را قرین رحمت خود قرار دهد و به شما و بازماندگان صبر عنایت فرماید. ☑️ @ShahrestanAdab
🔻کودک هیروشیما (شعری از با ترجمۀ در پروندۀ ) ▪️در کنار هر دری می‌ایستم و آن‌را می‌کوبم اما هیچ‌کس نمی‌تواند فریاد در گلوی خفۀ من را بشنود هم‌چنان درها را می‌زنم و هم‌چنان از دید دیگران نامرئی‌ام منی که مرده‌ام، منی که مرده‌ام من هنوز هفت‌ساله‌ام، گرچه ده‌سال پیش هم، وقتی که در هیروشیما می‌مُردم هفت‌ساله بودم چرا که کودکان مرده رشد نمی‌کنند اول از همه موهایم در شعله‌های آتش سوختند دید چشم‌هایم رو به تاریکی رفت، کور شدم سرانجام، مرگ سررسید و استخوان‌هایم را تبدیل به خاکستر کرد سپس باد خاکسترم را پراکند اینک من نه میوه‌ای می‌خواهم، نه غذایی نه نانی می‌خواهم نه آب نباتی من برای خود هیچ نمی‌خواهم برای کسی که مرده است هیچ‌کدام از این‌ها لازم نیست این منم که درها را می‌زنم با شمایم! لطفا کاری کنید که جنگ نباشد، کاری کنید که بچه‌ها کشته نشوند لطفا کاری کنید که بچه‌ها بتوانند بازی کنند، بخندند و رشد کنند لطفا کاری کنید که بچه‌ها بتوانند آب نبات بخورند… ☑️ @ShahrestanAdab
🔻ارمُولای و زن آسیابان (داستانی کوتاه از با ترجمۀ ) ▪️«هنگام غروب، ارمولای شکارچی و من رهسپار یک «کمین شبانه» شدیم... ولی بسیار محتمل است که همه خوانندگان من ندانند کمین شبانه چیست. پس گوش فرا دهید، بزرگواران. ربع ساعتی پیش از غروب آفتاب در فصل بهار، با یک تفنگ اما بدون سگ وارد بیشه می‌شوید، مکانی در نزدیکی کناره جنگل برای خود می‌جویید، به اطراف می‌نگرید، ساچمه تفنگتان را وارسی می‌کنید و با همراهتان چشمکی رد و بدل می‌کنید. یک ربع ساعت گذشته است. آفتاب غروب کرده اما جنگل هنوز روشن است. هوا پاک و آسمان صاف است. پرندگان با شتاب چهچه می‌زنند. علف نورس با برق فرح‌انگیز یک قطعه زمرد می‌درخشد، شما انتظار می‌کشید. اعماق عمیق‌تر جنگل اندک‌اندک تاریک می‌شود. نور یاقوتی آفتاب غروب آهسته بر ریشه‌ها و تنۀ درختان می‌لغزد و بالا می‌رود و از شاخه‌های پایین‌تر، که هنوز بیش و کم برهنه‌اند، به ستیغ ساکن درختان می‌رسد که کم‌کم به خواب می‌روند. بنگرید، اکنون حتى ستيغ درختان نیز تاریک است...» 🔗 ادامۀ این داستان را در سایت شهرستان ادب بخوانید: shahrestanadab.com/Content/ID/11736/ ☑️ @ShahrestanAdab
🔻 دومین نشست از سلسله گفتگوهای «ادبیات جهان» با موضوع «نیهیلیسم» و «داستایفسکی» با حضور و ، سه‌شنبه ۲۰ آبان ساعت ۲۰، از حساب رسمی اینستاگرام موسسه شهرستان ادب برگزار می‌شود. 🔗 instagram.com/shahrestanadab ☑️ @ShahrestanAdab
🔻ققنوس (بازخوانی شعری از به مناسبت زادروز این شاعر بزرگ نوگرا) ▪️«ققنوس، مرغ خوشخوان، آوازۀ جهان، آواره مانده از وزش بادهای سرد، بر شاخ خیزران، بنشسته است فرد. بر گرد او به هر سر شاخی پرندگان. او ناله‌های گمشده ترکیب می‌کند، از رشته‌های پارۀ صدها صدای دور، در ابرهای مثل خطی تیره روی کوه، دیوار یک بنای خیالی می‌سازد. از آن زمان که زردی خورشید روی موج کمرنگ مانده است و به ساحل گرفته اوج بانگ شغال، و مرد دهاتی کرده‌ست روشن آتش پنهان خانه را قرمز به چشم، شعلۀ خردی خط می‌کشد به زیر دو چشم درشت شب وندر نقاط دور، خلق‌اند در عبور... او، آن نوای نادره، پنهان چنان که هست، از آن مکان که جای گزیده‌ست می‌پرد در بین چیزها که گره خورده می‌شود یا روشنی و تیرگی این شب دراز می‌گذرد. یک شعله را به پیش می‌نگرد. جایی که نه گیاه در آن‌جاست، نه دمی ترکیده آفتاب سمج روی سنگ‌هاش، نه این زمین و زندگی‌اش چیز دلکش است حس می‌کند که آرزوی مرغ‌ها چو او تیره‌ست همچو دود، اگر چند امیدشان چون خرمنی ز آتش در چشم می‌نماید و صبح سپیدشان. حس می‌کند که زندگی او چنان مرغان دیگر ار بسر آید در خواب و خورد رنجی بود کز آن نتوانند نام برد. آن مرغ نغزخوان، در آن مکان ز آتش تجلیل یافته، اکنون، به یک جهنم تبدیل یافته، بسته‌ست دمبدم نظر و می‌دهد تکان چشمان تیزبین. وز روی تپه، ناگاه، چون بجای پر و بال می‌زند بانگی برآرد از ته دل سوزناک و تلخ، که معنیش نداند هر مرغ رهگذر...» 🔗 ادامۀ این شعر را در سایت شهرستان ادب بخوانید: shahrestanadab.com/Content/ID/11739 ☑️ @ShahrestanAdab