شهرستان ادب
🔻 برگریزان
(در ادامهی پروندهی #شعر_پاییزی سایت شهرستان ادب، اینبار پاییز را از نگاه #پروین_اعتصامی به تماشا مینشینیم.)
▪️ شنیدستم که وقت برگریزان
شد از باد خزان، برگی گریزان
میان شاخهها خود را نهان داشت
رخ از تقدیر، پنهان چون توان داشت؟!
به خود گفتا کزین شاخ تنومند
قضایم هیچگه نتواند افکند
سموم فتنه کرد آهنگ تاراج
ز تنها سر، ز سرها دور شد تاج
قبای سرخ گل دادند بر باد
ز مرغان چمن برخاست فریاد
ز بن برکند گردون بس درختان
سیه گشت اختر بس نیکبختان
به یغما رفت گیتی را جوانی
کرا بود این سعادت جاودانی
ز نرگس دل، ز نسرین سر شکستند
ز قمری پا، ز بلبل پر شکستند
برفت از روی رونق بوستان را
چه دولت بیگلستان باغبان را
ز جانسوز اخگری برخاست دودی
نه تاری ماند زان دیبا، نه پودی
به خود هر شاخهای لرزید ناگاه
فتاد آن برگ مسکین بر سر راه
از آن افتادن بیگه، برآشفت
نهان با شاخک پژمان چنین گفت
که پروردی مرا روزی در آغوش
به روز سختیام کردی فراموش
نشاندی شاد چون طفلان به مهدم
زمانی شیردادی، گاه شهدم
به خاک افتادنم روزی چرا بود
نه آخر دایهام باد صبا بود
هنوز از شکر نیکیهات شادم
چرا بیموجبی دادی به بادم
هنرهای تو نیرومندیام داد
ره و رسم خوشت، خرسندیام داد
گمان میکردم ای یار دلارای
که از سعی تو باشم پای بر جای
چرا پژمرده گشت این چهر شاداب
چه شد کز من گرفتی رونق و آب
به یاد رنج روز تنگدستی
خوشست از زیردستان سرپرستی
نمودی همسر خوبان با غم
ز طیب گل، بیاکندی دماغم
کنون بگسستیام پیوند یاری
ز خورشید و ز باران بهاری
دمی کز باد فروردین شکفتم
به دامان تو روزی چند خفتم
نسیمی دلکشم آهسته بنشاند
مرا بر تن، حریر سبز پوشاند
من آنگه خرم و فیروز بودم
نخستین مژدهی نوروز بودم
نویدی داد هر مرغی ز کارم
گهرها کرد هر ابری نثارم
گرفتم داشتم فرخنده نامی
چه حاصل، زیستم صبحی و شامی
بگفتا بس نماند برگ بر شاخ
حوادث را بود سر پنجه گستاخ
چو شاهین قضا را تیز شد چنگ
نه از صلحت رسد سودی نه از جنگ
چو ماند شبرو ایام بیدار
نه مست اندر امان باشد، نه هشیار
جهان را هر دم آیینی و رایی است
چمن را هم سموم و هم صبایی است
تو را از شاخکی کوته فکندند
ولیک از بس درختان ریشه کندند
تو از تیر سپهر ار باختی رنگ
مرا نیز افکند دست جهان سنگ
نخواهد ماند کس دائم به یک حال
گل پارین نخواهد رست امسال
ندارد عهد گیتی استواری
چه خواهی کرد غیر از سازگاری
ستمکاری، نخست آیین گرگست
چه داند بره کوچک یا بزرگست
تو همچون نقطه، درمانی درین کار
که چون میگردد این فیروزهپرگار
نه تنها بر تو زد گردون شبیخون
مرا نیز از دل و دامن چکد خون
جهانی سوخت ز اسیب تگرگی
چه غم کز شاخکی افتاد برگی
چو تیغ مهرگانی برستیزد
ز شاخ و برگ، خون ناب ریزد
بساط باغ را بی گل صفا نیست
تو برگی، برگ را چندان بها نیست
چو گل یکهفته ماند و لاله یکروز
نزیبد چون تویی را ناله و سوز
چو آن گنجینه را گلشن شد از دست
چه غم گر برگ خشکی نیست یا هست
مرا از خویشتن برتر مپندار
تو بشکستی، مرا بشکست بازار
کجا گردن فرازد شاخساری
که بر سر نیستش برگی و باری
نماند بر بلندی هیچ خودخواه
درافتد چون تو روزی بر گذرگاه
☑️ @ShahrestanAdab
شهرستان ادب
🔻 لالایی برای بیدار کردن دختران ایران
(یادداشت #مجید_اسطیری بر کتاب #لالایی_برای_دختر_مرده در پروندهپرترهی #حمیدرضا_شاه_آبادی )
▪️ «... حکایت فروخته شدن تعداد زیادی از دختران قوچان در سحرگاه انقلاب مشروطه، حکایتی تلخ و شرمآور است که بر اساس شواهد اگرچه در زمانهی خودش نقل آن بسیار فراگیر بوده و مایهی برانگیختن احساسات ملی و اعتراضات اجتماعی شده، اما به مرور زمان در میان حوادث تاریخی عهد مشروطیت به دست فراموشی سپرده شده و چنان تلقی شده که تأثیر مهمی بر شکل دادن وقایع سیاسی اجتماعی نداشته است. دکتر افسانه نجمآبادی در کتاب ارزشمند «حکایت دختران قوچان» در باب نشست غبار فراموشی بر این ماجرا مینویسد:
«علیرغم اهمیت این داستان در آن سالها، در تاریخنگاریهای بعدی انقلاب مشروطه "حکایت دختران قوچان" از یاد رفته و رویدادهایی چون چوب خوردن سه تاجر قند بازار تهران و... به عنوان وقایعی که آغازگر این انقلاب بود، به یادها ماندهاست.»
لالایی برای دختر مرده چند راوی و چند فضای متفاوت دارد که همگی در ماجرای دو دختر دبیرستانی به هم میرسند. راوی اصلی رمان که داستان با روایت او آغاز میشود و به انجام میرسد، نویسندهای است که بهطوراتفاقی در تاریخ به ماجرای فروخته شدن تعداد زیادی از دختران قوچانی به ترکمانها برخورده و تصمیم گرفته کتابی درباره این ماجرا بنویسد و این واقعه تاریخی در حال فراموشی را یادآوری کند... »
ادامهی این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/9566
☑️ @ShahrestanAdab
شهرستان ادب
🔻برگهای نازک نارنجی
(پروندهی #شعر_پاییزی شهرستان ادب را با دو شعری از #رضا_یزدانی به روز میکنیم. شعری از کتاب تازه منتشر شدهی #حاشا که توسط انتشارات شهرستان ادب به چاپ رسیده است. این دو شعر را با هم میخوانیم)
▪️ای کاش باد
هرسال در حوالی پاییز
با برگها
اینقدر تند حرف نمیزد
ای کاش با درخت
امسال باز قهر نمیکردند
این برگهای نازک نارنجی!
***
شبیه دانشآموزی است
که بعد از امتحانی داغ و طاقتسوز
تمام برگهای دفترش را پارهپاره میکند
درخت سرخوش پاییز!
☑️ @ShahrestanAdab
شهرستان ادب
🔻مشروح و گزارش تصویری هفدهمین میزگرد #بوطیقا منتشر شد.
(گفتگو پیرامون #شعر_عرفانی در زبان فارسی)
▪️«...عصر ما عصری است که جز گفتمان عرفانی، نجاتبخشی ندارد. درواقع طبق آنچه که در مورد مقدمات ظهور میدانیم یا طبق کاری که در موعود رخ میدهد، آنچه نجاتبخش خواهد بود همین حکم بر باطن است، نه ظاهر. گویی جهان به سمتی پیش میرود که از مرحلۀ شریعت میگذرد و به عرفان میرسد. در غرب، مرشدهایی ـاز دکانها بگذریمـ هستند که غالباً فارغ از شریعت، مردم را به جوهر اصلی معنویت، دعوت میکنند: کسانی مثل اکهاردوله، نیل دونالت واش، ویندایر... . نکته این است که اگر ما مسلمانان، میراث خود را بهروز نکنیم و آموزههای بنیادی خود را احظار نکنیم و وارد گفتوگو با آن متنها نشویم، هم خودمان و هم غرب را از میراثمان محروم میکنیم. رشئهای از مولوی به جوی اندیشۀ پائولو کوئیلو میرسد، میشود کیمیاگر، تکهای میشود ملت عشق، این نیاز جهان است. الآن هیچ چیزی مثل عرفان جوابگوی اصلاح جهان نیست. بهراحتی نمیتوان رسالۀ قشیریه و کشفالمحجوب را خواند. بهروز کردن هم یعنی برداشتن آن چیزهایی که به آن نیاز داریم. ما به همهچیز کیمیای سعادت نیاز نداریم ولی قطعاً به بخش معرفت نفسش نیاز داریم، به بخش تبیین شگفت و معجزهآسای مقولههای اخلاقی کیمیای سعادت نیاز داریم...»
برای خواندن متن کامل سخنانِ #قربان_ولیئی، #زهیر_توکلی، #سروش_عمرانی و #علیرضا_سمیعی در هفدهمین بوطیقا پیرامون #شعر_عرفانی در زبان فارسی این صفحه را در سایت شهرستان ادب ببینید:
🔗 ShahrestanAdab.com/Content/ID/9571
همچنین برای مطالعه دیگر میزگردهای بوطیقا سری به صفحه ثابت این برنامه در سایت شهرستان ادب بزنید:
🔗 ShahrestanAdab.com/بوطیقا
☑️ @ShahrestanAdab
شهرستان ادب
🔻چهرهی انقلابی شهریار
(یادداشتی از #رضا_شیبانی در پروندهپرترهی #شهریار)
▪️«...دهۀ شصت از نظر تاریخی، شاید پرحادثهترین دهۀ ایران در قرن معاصر باشد. بهعبارتی اواخر دهۀ پنجاه و دهۀ شصت "جمیعاَ به مجاز دهۀ شصت" بستر یک انفجار در تاریخ سیاسی ایران است. انقلاب و جنگ هشتساله، دو حادثۀ بزرگی است که نهتنها در قرن معاصر که در سدههای گذشته نیز نمونه ندارد. البته در قرن معاصر، وقایعی چون جنگ جهانی و کودتای بیستوهشت مرداد، برجستهاند، اما از نظر وسعت اتفاق، قابل مقایسه با انقلاب و جنگ نیستند. بهطورمثال کودتا فقط فضای پایتخت را بهطورکامل تحتتأثیر قرار میدهد یا اشغال کشور در جنگ جهانی دوم، درست است که موجب تلفات بالا و بدبختیهای گسترده برای عموم ملت است اما این بدبختی، درست است که مردم را میکشد اما مردم، مورچگانی لگدکوب وقایعاند و خود نقشی در ماجرا ندارند. در جنگ و انقلاب، آحاد مردم درگیرند؛ چه بهعنوان موافق و چه بهعنوان مخالف. همین مسائل باعث میشود ما که اکنون در پایان قرن ایستادهایم و به دهۀ شصت نظر میافکنیم، انتظار داشته باشیم که مولودات دهۀ شصت در همۀ ابعاد خود "اجتماعی و سیاسی و فرهنگی و ادبی و ..." در منتهای اهمیت دیده شود.
علیایحال هر چه باشد ما بایستی نگاهی ژرف به ادبیات دهۀ شصت داشته باشیم. ما در دو جنبه در قبال این ادبیات ضعیف بودهایم:
🔸۱.جنبۀ وقایعنگاری
🔸۲.جنبۀ نظریۀ شناختی و فلسفی...»
ادامهی این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/9575
☑️ @ShahrestanAdab