زیادی خوب نباش....
#چالش_هفته
نوشته سمیه امینی
🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻
نریمان هر روز صبح، با فنجان چای خود، به پنجرهی اتاقش تکیه میداد و به آن نوشتهی عجیب خیره میشد. "زیادی خوب نباش...."
باخودش فکر میکرد: « چه جملهی عجیبی! شاید این جمله، یک هشداره برای همه ما. شاید منظورش اینه باید کمی احتیاط کنیم، کمی خودمون روحفظ کنیم. یعنی این جمله این معنا رو داره که نباید مهربون باشیم؟ نباید به بقیه کمک کنیم؟ به نظر من، ما باید خوب باشیم، اما نه اونقدری که از خودمون غافل بشیم. باید خوب باشیم، اما نه اونقدری که از خوبیهامون سوءاستفاده کنند.»
یک روز، جرات کرد به فاطمه سلام کند. فاطمه ساکن همان خانهی بود که بر دیوارش این جمله نوشته شده بود. فاطمه، با دیدن نریمان، کمی رنگ از رخسارش پرید. نریمان با مهربانی گفت:«سلام دخترم. نوشتهی روی دیوار خیلی جالبه. میشه بپرسم معنیش چیه؟»
فاطمه مکثی کرد و سپس با صدایی آهسته گفت:«این رو پدر بزرگم نوشته بود. همیشه میگفت آدم نباید خیلی خوب باشه، چون دنیا به خوبی آدمها رحم نمیکنه.»
نریمان با تعجب پرسید:«چرا این فکر رو میکرد؟»
فاطمه سرش را پایین انداخت و گفت:«پدربزرگم آدم خیلی خوبی بود. به همه کمک میکرد، اما آخرش خیلی تنها شد. همه از خوبیهاش سوءاستفاده کردند.»
نریمان با شنیدن حرفهای فاطمه، به عمق حرفهای پدر بزرگ فاطمه پی برد. او فهمید که گاهی اوقات، خوبی بیش از حد میتواند به آدم آسیب برساند.
از آن روز به بعد، نریمان و فاطمه هر روز با هم صحبت میکردند. نریمان داستانهای قدیمی برای فاطمه تعریف میکرد و فاطمه هم از کتابهایی که میخواند برای نریمان میگفت.
با گذشت زمان، رابطه نریمان و فاطمه عمیقتر شد. نریمان به فاطمه کمک کرد تا از گذشتهی تلخ خود رها شود و فاطمه هم به نریمان یاد داد که چگونه از زندگی لذت ببرد.
یک روز، فاطمه به نریمان گفت:«فکر کنم حالا معنی نوشتهی روی دیوار رو فهمیدم. پدربزرگم نمیخواست که من مثل خودش بشم. میخواست که من قوی باشم و به خودم اهمیت بدم.»
نریمان لبخندی زد و گفت:«آره، درست میگی. پدر بزرگت خیلی دوستت داشت.»
آن دو به دیوار نگاه کردند. نوشتهی "زیادی خوب نباش..." انگار دیگر آنقدر عجیب و ترسناک به نظر نمیرسید. بلکه به یک یادآوری تبدیل شده بود، یک یادآوری برای اینکه در این دنیا، باید هم خوب بود و هم قوی.
@shahrzade_dastan
مسابقه داستاننویسی
کانال شهرزاد دومین مسابقه داستاننویسی خود را برگزار میکند👆👆👆👆👆👆
@shahrzade_dastan
کاربرد غلط را» ی مفعولی
🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻
در نگارش فارسی امروز حرف را نشانه مفعول (بیواسطه) ام ، و باید بلافاصله پس از معمول خود بیاید؛ بنابراین کاربرد آن پس از «فعل»، «ی» نکره،
«نهاد»، «متمم)»، و بین اجزای فعل مرکب غلط محسوب می شود.
الف) پس از فعل، مثال:
شکلهای سه ضلعی بالا که میبینید را رنگ بزنید. (غ)
شکلهای سه ضلعی بالا را که می بیند، رنگ بزنید. (ص)
ب) پس از «ی» نکره در جمله های ساده
در جمله های ساده، «را) بعد از اسم نکره اغلب زاید» است و آوردن آن جایز
نیست؛ زیرا اصولاً «را» معرفه ساز است :
- دیروز کتابی را خریدم. (غ)
دیروز کتابی خریدم. (ص)
- گلی را از باغ چیدم. (غ)
گلی از باغ چیدم. (ص)
ج) پس از نهاد
در جمله های مرکب، حکم درست بودن یا غلط بودن آوردن «را» پس از اسم نکره، به نوع فعل جمله پایه بستگی دارد اگر فعل جمله پایه، «متعدی» باشد، آوردن را) صحیح است؛ اما اگر فعل جمله پایه (لازم) یا ربطی» باشد، آوردن «را» زاید
است و غلط محسوب می شود؛ مثال :
۱. وقتی فعل جمله پایه متعدی است :
کتابی را که خریدم، فروختم (ص)
تجزیه جمله :
کتابی خریدم.
کتاب را فروختم.
📚مبانی درستنویسی زبان فارسی معیار
✍دکتر ناصر نیکوبخت
@shahrzade_dastan
Ali-Fani-Ziyarat-Ashoura (1).mp3
11.65M
شب سی و سوم زیارت عاشورا
با صدای استاد فانی
به یاد شهدای غزه
التماس دعا عزیزان
@shahrzade_dastan
شاعرانه
🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻
نشود فاش کسی آنچه میان من و توست
تا اشارات نظر نامه رسان من توست
گوش کن با لب خاموش سخن میگویم
پاسخم گو به نگاهی که زبان من و توست
روزگاری شد و کس مرد ره عشق ندید
حالیا چشم جهانی نگران من و توست
گرچه در خلوت راز دل ما کس نرسید
همه جا زمزمه عشق نهان من و توست
گو بهار دل و جان باش و خزان باش، ارنه
ای بسا باغ و بهاران که خزان من و توست
این همه قصه فردوس و تمنای بهشت
گفت و گویی و خیالی ز جهان من و توست
نقش ما گو ننگارند به دیباچه عقل
هرکجا نامه عشق است نشان من و توست
سایه زآتشکده ماست فروغ مه و مهر
وه از این آتش روشن که به جان من و توست
✍هوشنگ ابتهاج
۱۹ مرداد سالروز درگذشت هوشنگ ابتهاج
@shahrzade_dastan