معرفی کتاب رژیسور📚📚📚
رژیسور» سعید تشکری نخستین جلد از تریلوژی داستانی او درباره روشنفکران مشهد طی صد سال اخیر است که چند سال پس از انتشار مجلد دوم و سوم این سهگانه با عنوان «پاریس پاریس» و «مفتون و فیروزه» به بازار آمده است.
این کتاب داستان شهری را روایت میکند که شروران در آن به آتشافروزی و بیگانگان به غارت میپردازند و روشنفکران در کنار مردم از بین میروند. این اثر همچنین بیانگر ماجرای حمله و به توپ بستن حرم امام رضا(ع) به وسیله ارتش روسیه تزاری است.
داستان این کتاب مضمونی عاشقانه دارد و در کنار روایتی عاطفی از رابطه یک مترجم زبان فارسی دانشگاه سن پترزبورگ به نام نینا با افسری روسی، ماجرای به توپ بستن حرم رضوی به دست ارتش روسیه تزاری را نیز روایت می کند.
آنهایی که به تاریخ علاقه دارند این رمان را بخوانند! البته آنهایی هم که به تاریخ علاقهای ندارند، باید این رمان را بخوانند چون سعید تشکری، نویسنده خوب و باسابقه کشورمان تاریخ را جوری غافلگیرانه روایت میکند که نفس در سینه حبس میشود. بیان تشکری و نگاه شاعرانه او به تاریخ هر خوانندهای را دعوت میکند، بار دیگر پای حکایتش بنشیند.
✅برشی از کتاب📚
گلشا بلند بالا نبود . اما کوتاه هم نبود. تمام صورتش در همان نگاه اول نشان می داد از تیره روس ها نیست. ایرانیان را خوب می شناخت. موهای مشکی . چشم های درشت و عسلی . اما به دو زبان فارسی و روسی خوب حرف می زد ؛ نه به ادا دقیق و به جا . نماز هم می خواند. خوب نگاهش کرده بود . روسی خان نخواسته بود مثل برادر دیگرش از راه باکو به ایران برود. مقصد برادرش تهران و گراند هتل بود. ایستاده بود و به دیوار کاه گلی بنای غزل آهو نگاه می کرد تا عکس انداختن گلشا را از آن دیوار ببیند.
_ژوزف دوست داشت برای بار آخر با نینا حرف بزند. از ناتوانی خودش بگوید و نینا را قانع کند که او در برابر صاحبمنصبانِ بریگاردِ سرخ، هیچ کاره است.
اما نینا از او توضیحی نخواست. حتی نگاهش هم نکرد. دسته کلید مخزن کتابخانه را روی میز ژوزف گذاشت و گفت:
- روزهای خوبی را اینجا زندگی کردم. هیچ وقت فکر نمیکردم دانستن زبان فارسی، روزی مرا به ایران میرساند. اما حس عجیبی آزارم میدهد.
- دیگر به من فکر نکن نینا.
- مگر تو به من فکر میکنی؟
- من نمیدانستم که آنها پروندههای پرسنلی گروه مترجمین فارسی کتابخانه را برای چه میخواهند.
- مگر حالا میدانی؟
- نینا، من برای این اتفاق بسیار متأسفم.
نینا باز هم نگاهش نکرد.
📚رژیسور
✍سعید تشکری
@shahrzade_dastan
روایت یادداشت گونهای
🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀
چهارم رمانهایی هست که یادداشتهای روزانه یا هفتگی یا غیره تکوین داستان را موجب میشود و به آن روایت یادداشت گونه میگویند. این یادداشتها ممکن است تاریخ داشته باشد یا بدون تاریخ باشد. قسمتی از رمان رابینسون کروزوئه و تقریباً قسمت اعظم غمهای ورتر جوان گوته و تمام قسمتهای رمان و قمارباز داستایوفسکی با این شیوه نوشته شده است.
اختلاف این شیوه با شیوه نامه نگاری این است که در نامه نگاری فردی یا افرادی مورد خطاب قرار میگیرند و در آن از زاویه دید اول و دوم شخص استفاده میشود. در شیوه روایت یادداشت گونا فرد یا افراد خاصی مورد نظر نیستند. بلکه مخاطب خواننده است و نگارش در زاویه دید اول شخص صورت میگیرد. این زاویه دید بعدها تکامل یافت و نویسندگان در نوشتن رمان تهوع و آلبرت کامو در بیگانه و سال بلوغ در مرد معلق از این شیوه بازگویی سود بردند. داستان کوتاه گره کور نوشته بهآذین و رمان باید زندگی کرد اثر مصطفی رحیمی چنین زاویه دیدی دارد. به یک یادداشت از این رمان توجه کنید.
چهارشنبه ۱۴ آبان
امروز باز سر و کله آقای امتیاز پیدا شد. خیلی گرم و خودمانی بود. سراغ خاطرات سفرش را گرفتم گفت: هنوز موفق به تنظیمش نشده است. احوال لیلی را پرسید. من به نوعی ناراحتی جواب دادم که حالش خوب است. اما ظاهراً او هیچ منظوری نداشت . ناگهان پرسید: شما جناب اشرف را زیاد میبینید؟
_ ای...
_ مثلاً...
به نظرم رسید که بگویم و گفتم؛ هفتهای دو سه بار ممکن است.
_ میشود مرا هم خدمتشان معرفی کنید.
_ چشم خدمتشان عرض میکنم. هر طور دستور فرمودند.
پیرمرد راضی شد. یعنی از قیافش این طور خواندم.
بعضی یادداشتها هم بدون ذکر تاریخ مثل رمان بیگانه به دنبال هم آورده میشود.
📚عناصر داستان
✍جمال میرصادقی
#روایت_یاداشت_گونه
#زاویه_دید
@shahrzade_dastan
#ایدههای_داستانی
نوشته ریحانه علاقبندی
🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀
عقاب بزرگ بالهایش را باز کرد وباشکوه وقدرتمند در پهنه ی آسمان ب پرواز در آمد پشت سرش جوجه ها یش جیک جیک کنان بدرقه اش کردند .عقاب مادر رفت تا غذایی برایشان فراهم کند مدتی گذشت چیزی پیدا نکرد .با چشمان تیزش زمین را میکاوید ک حجم قرمزی شبیه گوشت کنار جاده دید با سرعت فرود آمد و با خوشحالی گوشت را ب منقار گرفت و ب لانه بازگشت وقتی ب لانه رسید تازه فهمید بجای گوشت بسته ی پفک اورده
جوجه های گرسنه بجای غذا پفک را تا آخر خوردند اما خب چون کوچک بودندنتوانستد آن را در معده خود هضم کنند ،چند روز بعد یکی یکی مردند و ب تاریخ پیوستند .😕😕😕
@shahrzade_dastan
تبریک به خانم زیبا متین به خاطر برگزیده شدت در مسابقه داستان نویسی روز معلم گروه جمال و جلال. قلمتان پویا و سبز دوست عزیز🙏🍀👏👏👏
🔰 سازمان بسیج هنرمندان رویداد ملی وعده صادق در آئینه هنر را برگزار میکند
💢 هدف: بازنمایی عظمت و شکوه سیلی محکم ملت ایران به رژیم صهیونیستی
🔻قالبهای هنری_رسانهای رویداد:
▪️عکسنوشته
▪️پوستر و تصویرسازی
▪️استوری موشن
▪️کاریکاتور
▪️شعر
▪️متن ادبی کوتاه
▪️تایپوگرافی
▪️سرود
🔴 علاقهمندان برای ارسال آثار میتوانند از طریق لینک زیر اقدام نمایند.
https://basijhonarmandan.ir/festival/67358
📍جهت کسب اطلاعات بیشتر در کانال زیر عضو شوید.
@rooydadvadesadegh
┄┅┅❀💠🇮🇷💠❀┅┅┄
#بسیج_هنرمندان_اردبیل