هفت درس نویسندگی از گابریل گارسیا مارکز
قسمت سوم
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
۳- به یک روزنامه نگار تبدیل شوید.
مارکز در این باره می گوید:
روزنامه نگاری به مهارتم در داستان نویسی کمک کرده چون مرا در رابطه ای نزدیک با واقعیت نگه داشته است.
علیرغم وجود عناصر فانتزی در آثار مارکز، داستان های او ریشه در زندگی واقعی دارند. بخشی از این موضوع به دلیل سال های فعالیت او به عنوان یک روزنامه نگار است. بسیاری از نویسندگان برجسته در قرن نوزدهم و بیستم ابتدا روزنامه نگار بودند، از جمله «مارک تواین»، «ارنست همینگوی» و «جان اشتاین بک». اگر می خواهید به نویسنده ای برجسته تبدیل شوید، روزنامه نگاری می تواند کمک های بسیار بزرگی به شما بکند.
@shahrzade_dastan
شاعرانه
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
من آمدم من آمدم
خندان و گریان آمدم
دارالشفای من تویی
سوی خراسان آمدم
رو بر نگردانم دمی
از گنبد و گلدسته ات
شاها نظرکن گوشه ای
بر زائر دلخسته ات
ای ماه هشتم پیش تو
خورشید ، کوتاه آمده
بهر طواف کوی تو
هفت آسمان راه آمده
ایمان تویی، اکرام تو
رحمت تویی باران تویی
از راه دوری آمدم
حج تهیدستان تویی
بهر گدایی آمدم
من تشنه لب تا خانه ات
شاها بنوشان بر لبم
از آب سقاخانه ات
شاید شفا پیدا کند
در این غریب آباد تو
بستم دل دیوانه را
بر پنجره پولاد تو
پیش کبوترهای تو
از گندمی کمتر منم
امشب ببین گلهای اشک
روییده بر پیراهنم
سعید بیابانکی
@shahrzade_dastan
روایت جریان سیال ذهن
قسمت اول
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
گاهی نویسنده در فواصلی از رمان شیوهها و شگردهای مرسوم اطلاعات دهی را به طور موقت به حالت تعلیق در میآورد که به این فواصل، فواصل تعلیقی میگویند. در این موقع حالت شخصیت ها برای مدتی غیرطبیعی و غیر عادی است. مثل موقعی که مست هستند یا داروی خواب آور یا نشئهآور مصرف کردهاتد و یا موقعی که جنون زده و غمگین ، ترسان، عاشق ، در رویا ، از چیزی متنفر یا متوحش هستند.
در این لحظات غیرعادی ، نویسنده موقتا شخصیت طرح داستان را در حالت تعلیق ( ساکن) نگه میدارد تا ضمیر خودآگاه او را افشا کند. به این معنی که شخصیت کاری جز بیان ضمیر خودآگاهش انجام نمیدهد. این فواصل تعلیقی به منزله کیفی پر از نمادها، انگیزههای مبهم و آمیزهای از اطلاعاتی است که نمیتوان آنها را در موقعیتی دیگر و طبق اصول مرسوم افشا کرد. در این حالت شخصیت آزاد است.
مثال( رویای من راوی)
داشتم سقوط میکردم. آفتاب روی صورتم افتاده بود و مرا میترساند. او آنجا بود. مونا، مونا بالای سرم به شعلههای آتش سوخت میرساند. داد زدم: مرا ترک نکن عوض میشوم. فضای بیکران رر هم میپیچید. آزاد، واقعا آزاد. مثل فرفره چرخ میخوردم. به کلاه گیسی در آسمان چنگ زدم و فریاد کشیدم: مونا...
این بک صحنه و یک جریان سیال ذهن بی معنی است. با این حال شاید اگر این جملات جزء متن صحنهای باشد اهمیت بسیار زیادی پیدا میکند.
ادامه دارد
📚درسهایی درباره داستان نویسی
🖋لئونارد بیشاب
@shahrzade_dastan
نقش نعش مجید قیصری.m4a
7.01M
داستان صوتی نقش نعش
نوشته مجید قیصری
اجرا فرانک انصاری
@shahrzade_dastan
📚📚
#چالش_هفته
سلام دوستان این هفته هم با چالشی دیگر در خدمتتان هستیم. این هفته به مناسبت سالروز میلاد امام هشتم امام رضا (ع) میخواهیم داستان یا داستانکی در مورد تصویر بالا بنویسید.
همچنین میتوانید با اشتراک گذاری عکسهای آتلیهای حرم خود و خانوادهتان، داستان مربوط به آن را بنویسید و برایمان به آیدی زیر بفرستید.
@Faran239
@shahrzade_dastan
🌻🌻
داستان عطر بهار نارنج نوشته خانم هما ایرانپور رتبه تقدیری جشنواره ادبی نگین سرخ را به دست آورد. به خانم ایران پور تبریک میگویم و برای ایشان آرزوی قلمی هر چه سبزتر میکنم. 🌻🙏
@shahrzade_dastan
السَلامُعَلَیکَیاعَلیاِبنِموسَیالرِّضاالمُرتَضی
🕊🕊 🕊🕊 🕊🕊🕊🕊
آمدم دست به دامان تو باشم خورشید
محو زیباییِ ایوان تو باشم خورشید
اشک را با تو به مأوا برسانم آقا
درد را دیده به درمان تو باشم خورشید
پَر زنم همچو کبوتر، در هوای حَرمت
تا همیشه جان به قربان تو باشم خورشید
آمدم تا که دلم را به تو پیوند بزنم
زیر چترِ سر و سامان تو باشم خورشید
عطر خوش بوی حَرم تا به مشامم برسد
دیده را غرق ، به باران تو باشم خورشید
ذکر و پابوس تو بر لب بکند غوغایی
تو غریبی و پریشان تو باشم خورشید
#الههنودهی
#ولادت_امام_رضا_علیه_السلام
#دهه_کرامت
#امام_رضایی_ها