eitaa logo
شهرزاد داستان‌📚📚
2.1هزار دنبال‌کننده
7.6هزار عکس
63 ویدیو
247 فایل
پاتوق دوستداران داستان نویسی استفاده از مطالب با حفظ لینک کانال آزاد است. مدیر کانال: فرانک انصاری متولد ۱۴۰۱/۷/۱۱🎊🎊🎉🎉 برای ارتباط با من @Faran239 لینک ناشناس https://harfeto.timefriend.net/17323748323533
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شاعرانه 🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀 ما را دلی بود که ز دنیای دیگر است ماییم جای دیگر و او جای دیگر است چشم جهانیان به تماشای رنگ و بوست جز چشم دل که محو تماشای دیگر است این نه صدف ز گوهر آزادگی تهی است وآن گوهر یگانه به دریای دیگر است در ساغر طرب می اندیشه سوز نیست تسکین ما ز جرعه مینای دیگر است امروز می‌خوری غم فردا و همچنان فردا به خاطرت غم فردای دیگر است گر خلق را بود سر سودای مال و جاه آزاده‌مرد را سر و سودای دیگر است دیشب دلم به جلوه مستانه‌ای ربود امشب پی ربودن دل‌های دیگر است غمخانه‌ای‌ست وادی کون و مکان رهی آسودگی اگر طلبی جای دیگر است ✍رهی معیری دهم اردیبهشت سالروز تولد رهی معیری @shahrzade_dastan
🍀بالای داربست ایستاده بود و برایم دست تکان می‌داد. یاد آن روزی افتادم که...... 🍀نفسش بالا نمی‌آمد. دست‌های تاول زده‌اش را به دیوار تکیه داد: خدای ما هم بزرگه..... 🍀قربون خدا برم، به ما که رسید؛ آسمون تپید... ✅ایده‌های داستانی می‌توانند در دستان هنرمند شما تبدیل به داستان شوند. آنها را دریابید و بعد از خلق داستان‌، آن را برای ما بفرستید. داستان‌ها به نوبت در کانال منتشر و نقد خواهند شد. @Faran239 @shahrzade_dastan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
روایت نامه‌ای
روایت نامه‌ای 🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀 گروه سوم داستان‌های کوتاه و رمان‌هایی است که بر اساس مجموعه نامه‌های تدوین و تکوین یافته است و به روایت نامه‌ای یا مکاتبه‌ای معروف است. این زاویه دید داستان پردازی در قرن هجدهم بسیار رواج داشت و در قرن نوزدهم نویسندگان بزرگی چون داستایوفسکی از این شیوه استفاده کردند. داستایوفسکی اولین کتاب خود یعنی مردم فقیر را با چنین شیوه‌ای نوشت . داستان مجموعه نامه‌هایی است که میان زن و مردی تهیدست رد و بدل می‌شود. این شیوه اکنون رونق خوبی پیشین خود را از دست داده است و نویسندگان امروز کمتر با این زاویه دید داستان می‌نویسند. این شیوه بازگویی انواع گوناگونی دارد. گاه نامه‌ها یک طرفه است و از شخص خاصی به مخاطب یا مخاطب‌های نوشته می‌شود. یا دو طرف است و میان دو تن نامه نویسی می‌شود. یا چند نفر با هم نامه می‌نویسند و مجموعه نامه‌های آنها قالب و معنای داستان را پدید می‌آورد. رمان از آن سوی دیوار میم. الف به‌آذین از نوع اول است. زنی به نام یولاند به شوهرش مسعود مهرآذر نامه می‌نویسد. در سراسر کتاب تنها دو نامه و دو نیم نامه از طرف دیگر وجود دارد. به نمونه‌ای از این نامه‌ها توجه کنید: کورسان اول اکتبر ۱۹۳۸ محبوب بزرگم نامه‌ات اکنون به دستم رسید و بس که خوشحالم کرد بی‌درنگ خواستم جواب بنویسم. حتی دست‌هایم را نشستم. کار زمین کروزی را امروز صبح تمام کردیم. باران انگورها را گرچه خراب کرد ولی محصول خوب است. هوا دوباره خوب شده و آفتاب بسیار قشنگی داریم . اگر بدانی جانم اینجا از ملال به لب می‌رسد. چهارشنبه شب عمه ایزا آنقدر سر به سرم گذاشت و من آنقدر دلم گرفته بود که همان سر میز گریه‌ام گرفت. ولی گفتم که از معده درد است. خوشبختانه این بهانه دم دستم هست. آخ داشت فراموشم می‌شد من آنچه از دستم برآید کوتاهی نخواهم کرد تا ریموند را وادارم که صبح دوشنبه از اینجا حرکت بکنیم. مثل بچه‌ها از تعویض قطار در تولوز می‌ترسد. ببینم مسعود در ورودمان به پاریس به ایستگاه که می‌آیی نه؟ چه کیفی که خواهم توانست به دلخواه خودم تو را ببینم. جوهرم ته کشیده باقی را با مداد می‌نویسم. امیدوارم که می‌بخشی مسعود جان. دیگر خدانگهدار. یولاندای تو 📚عناصر داستان ✍جمال میرصادقی @shahrzade_dastan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داستان_کوتاه: پایان دلتنگی کجاست؟ 🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀 از خواب بیدار شدم.این‌ غم همیشگی قصد رها کردنم‌ را نداشت.کافی بود،آهنگ غمگینی گوش بدهم و یک دل سیر گریه کنم... _گاهی وقت‌ها با خودم می‌گویم:《 دختر دیوونه شدیا از بس که نشستی وغصه اینو اونو خوردی، یه نگاه به خودت کردی، ببینی چی به حال و روزت اومده و چقدر پیر شدی؟...》جلوی آینه رفتم ونگاهی به خودم انداختم‌.واقعا خیلی فرق کرده ام ... از خودم سوال کردم《 یعنی الان اینی که جلوی آینه وایساده منم؟》 یک نفر جواب داد:《آره خودتی، همونی که واسه دردای همه نسخه می‌پیچه الا خودش!..》 بی اختیار بغضم شکست،و با صدای بلند شروع کردم به گریه کردن... تازه فهمیدم حسی از درون شبیه دلتنگی‌ آزارم می دهد. دلم می‌خواهد دنبال این دلتنگی رابگیرم تا بفهمم‌ ،انتهایش کجاست وبه کجا ختم می‌شود.《یعنی دلم برای کی تنگ شده؟》 گوشی ام را برداشتم ونگاهی به شبکه های مجازی کردم.خبری از پیام‌های مریم (دوستم) نبود. عکس پروفایل‌اش را لمس کردم وگفتم :《مریم منو ببخش.!...》 فایده‌ای هم مگر داشت؟ درد دلتنگی به همین سادگی‌ها دست از سر آدم برنمی‌دارد. خواستم به صورت ناشناس به مریم پیام بدهم، امابا خودم گفتم :《که چی بشه..مثلا میخوای چی بگی؟ دلم طاقت نیاورد. برایش پیام گذاشتم.《 مریم جان منو ببخش که با غرور نابجام دلتو شکستم .》 هنوز چند دقیقه‌ای نگذشته بود که پیامم را خواند و برایم عکسی ارسال کرد و پایین‌اش نوشت.《 ببین من بیمارستانم نمی‌تونم برات پیام بذارم.》 قلبم در حال انفجار بود.عکس را باز کردم ومریم را روی تخت بیمارستان دیدم.سریع با او تماس گرفتم.. _سلام مریم‌جان‌ خوبی؟چی شده ،چه اتفاقی افتاده ؟》 مریم گفت:《چیزی نیست عزیزم. حالم خوبه گفتم عکس بفرستم بهتره آخه نمیتونم برات پیام بزارم یک ساعت دیگه باید برم اتاق عمل...》 _اتاق عمل!؟》 _آره !مگه خبر نداری چند روزی هست که تصادف کردم و دستم از کار افتاده برام دعا کن سمیرااا.》 باشنیدن این خبر دچار شوک شدم و باورم نمی‌شد. با خودم گفتم : 《 مریم داره الکی میگه،اما بیمارستان،تخت،اون دستگاهایی که بهش وصل کردن که الکی نیست.》 چشم‌هایم پر از اشک شد.احساس می‌کردم سینه‌ام می‌سوزد و نفس کشیدن برایم سخت شده است.نمی‌دانستم پشت گوشی چه بگویم همان طور که صدایم می‌لرزید و گریه می‌کردم آدرس بیمارستان راگرفتم تا به دیدنش بروم‌. در آن لحظه به یاد حرف مادرم‌ افتادم که میگفت: 《 نمیدونم چرا تو این دنیا هر چی غمه سهمه قلبای مهربوون میشه...》 @shahrzade_dastan
شهرزاد داستان‌📚📚
#چالش_هفته تخته سیاه نوشته نجمه فضیلت جو 🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀 باز سرایدار بخاری رو بسته و من دارم یخ میزنم یعن
👆👆👆👆 داستان خانم فضیلت جو را با اشتیاق خواندم. قلم زیبایی دارند و از خواندن داستان ایشان لذت بردم. نام داستان تخته سیاه است و بهتر بود برای اینکه خواننده در تعلیق بماند اسم دیگری بر داستان می‌گذاشتند که محتوا را لو ندهد. داستان ایشان از زبان تخته سیاهی بود که شاهد دانش آموزان دختر کلاس است . او با تک تک دانش آموزان همراه می‌شود و از کارهای آنها می‌گوید. داستان با انشا خواندن رز ادامه پیدا می‌کندو در انتها با شنیدن خبر شهادت رز و عزادار بودن تخته سیاه به پایان می‌رسد. .نویسنده خیلی خوب توانسته بود احساسات این شی بی جان را شبیه به انسان به تصویر بکشد و خواننده می‌توانست با تخته سیاه همذات پنداری بکند. نویسنده با مهارت توانسته بود اسم تخته سیاه را تا اواسط داستان لو ندهد و خواننده را در تعلیق بگذارد. توصیف ها هم زیبا و جاندار بود. فقط زبانی که نویسنده برای داستان استفاده کرده بود محاوره بود که بهتر بود از زبان ادبی استفاده می‌کرد. پایان داستان و عزادار بودن تخته سیاه را دوست داشتم. نویسنده خوبمان تخیل زیبایی داشتند. ممنونم از خانم فضیلت جوی عزیز🙏 @shahrzade_dastan
شهرزاد داستان‌📚📚
#چالش_هفته نوشته ریحانه علاقبندی 🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀 اصلا فکرشم نمیکردم ب اینجا برسم. ب کجا ؟؟؟ ب همین جا دی
👆👆👆👆 داستان خانم ریحانه علاقبندی را خواندم که بیشتر حالت یادداشت گونه داشت. میتوانست با بسط و گسترش بخشی از داستان بشود. متن به زبان محاوره از زبان کتابی بود که افسوس گذشته را می‌خورد و از کم شدن مطالعه آدم‌ها می‌نالید. البته گره اصلی کم شدن مطالعه آدم‌ها و نخواندن کتاب بود و این میتوانست نقطه شروع داستان باشد و کتاب وارد کنش شود تا آدم‌ها را وادار به خواندن کتاب بکند. نثر داستان لحن ‌دار بود. هر چند خط داستانی نداشت. نویسنده میتوانست‌ شخصیت پردازی کند تا خواننده به نوع کتاب هم پی ببرد و حدس بزند که چه کتابی است. رمان است یا علمی، خاطره و یا.... ممنونم از نویسنده متن خانم علاقبندی. 🙏 @shahrzade_dastan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا