متن و زیرمتن یعنی چه؟
❄❄❄❄❄❄❄⛄⛄⛄⛄⛄⛄⛄⛄
🍀 متن ها در واقع همه اطلاعات ظاهری
موجود در یک پیام هستند که میتوانند
به صورت کلمه، تصویر، صدا، نشانه و
یا هر چیز دیگری برای انتقال معنا باشند.
🍀زیرمتن پیام های پنهان و غیر مستقیمی
است که تولیدکننده پیام با بهره گیری
هدفمند از فنون اثرگذاری بر مخاطب
(مانند استفاده از کلام، رنگ، نور،
موسیقی، تدوین و…) در تولید
رسانهای جاسازی کرده است.
به عنوان مثال، اودیسه اثر هومر
زیرمتنی برای رمان اولیس اثر
جیمز جویس، است.
#زیرمتن
#متن
@shahrzade_dastan
راههای رسیدن به یک شخصیت پردازی خوب
قسمت پنجم
❄❄❄❄❄❄❄❄⛄⛄⛄⛄⛄⛄⛄
۹_ توصیف شخصیت و کیفیت آن
برای نشان دادن یک شخصیت دو کار همزمان باید انجام داد. یکی توصیف ظاهر شخصیت مثل توصیف قد و قیافه و فیزیک بدن شخصیت ، چاقی و لاغری او. بلند قدی یا کوتاه قدی او. رنگ و حالت مو، حالت صورت، چشم و به طور کلی قیافه ظاهری، مهربانی یا عصبی بودن او و بقیه حالات ظاهری.
کار بعدی نشان دادن اعمال و رفتار، منش و ویژگیهای اخلاقی و فرهنگی شخصیت و این که آدم جدی است یا سر به هوا و لاقید. بخشنده است یا خسیس. باید نشان داد که مثلا در کنار تیپ و قیافه خوب ، ادب و فرهنگ او چگونه است. طرز برخوردش با دیگران چطور است. عکس العمل او نسبت به زندگی دیگران چطور است.
بنابراین یک شخصیت ولقعی را با مجموعهای از ظواهر و کیفیتهای باطنی مثل درونگراییها، ادراکات، حالتهای ظریف رفتاری و منش و فرهنگ و... شکل میگیرد و عمیق میشود.
ادامه دارد....
@shahrzade_dasta
#چالش_هفته
نوشته نیره محرمی
❄❄❄❄❄❄❄❄⛄⛄⛄⛄⛄⛄
با داد و بیداد خانم ننه، به نشانی که داده بودند، دنبال عاطی ماما می رود.
گفتند: از هر کی بپرسی نشانت می دهند؛ لنگه در چوبی اش همیشه باز است.
راست گفتند؛ در باز بود، با این حال کلون را چند بار زد؛ صدایی نشنید، دو تا از پنج پله را پایین رفته بود که عطسه های جفت جفت با فاصله ای را شنید؛ دنبال صدا به سمت اتاقکی کاه گلی رفت و سرک کشید؛ پیراهن سرمه ای راه راهی روی تشکچه ای قرمز نشسته و تا کمر خم شده بود.
جلو رفت و گفت: عا عا طی ماما؟!
سری که از تنور گرد توی زمین بیرون آمد؛ رو به او کردو گفت: جان! ننه قربونت بره، کاری داری؟
چشم و ابرو های سرمه کشیده و گونه های سرخ شده اش چین و چروک های پیشانی و دور لبش را زیباتر می نمود.
عاطی ماما تکه لواشی تعارفش کرد؛ ناخن های با سلیقه حنا زده عاطی ماما توجهش را جلب کرد؛ مهربا نگاهی به لاک آجری خودش کرد که بی شباهت به حنا نبود.
با صدای عاطی ماما تازه یادش آمد برای چه آمده؛ لواش را زمین گذاشت و گفت: زندایییم
زنداییییییم
داره بچه میاره
خان ننه گفت، زود بیایین
عاطی ماما، پارچه ای روی خمیر کشید و دست بر زمین گذاشت و بلند شد؛ در چشم به هم زدنی با دست و روی شسته و پیراهن سفید گلدار چین دار و چارقدی سفید و بقچه ای در دست راهی شد.
باالله اکبر اذان ظهر بچه به دنیا آمد؛ عاطی ماما افطار را که خورد؛ با پارچه چادری و کله قندی رفت.
دور پنجمین سفره سحری نشسته بودند که مهربا گفت: اسمشو چی میزارین؟
همه به هم نگاه کردند و چند اسمی بینشان رد و بدل شد.
@shahrzade_dastan
تا اینکه کاظم، دایی مهربا و عموی بچه تازه متولد شده، با شنیدن "اللهم انی اسئلک بنورک نیّر"
دادی زد: فهمیدم! اسمشو بزاریم نیّر
و اینگونه شد که چهارمین دخترک خانواده محرمی رنجبر، متولد چهار مهر، و چهارم رمضان نیره نام گرفت و اکنون در خدمت شماست.😊💜
#چالش_هفته
#داستان_اسم
@shahrzade_dastan
یک قاچ کتاب📚📚📚
_هر کتاب شانس امتحان کردن یکی از زندگیهایی رو بهت میده که میتونستی تجربهشون کنی.
_تنها راه یاد گرفتن زندگی کردنه.
_هوگو با حالتی خردمندانه گفت: اگه همیشه دنبال معنای زندگی بگردی، هیچ وقت زندگی نمیکنی.
_دانش واقعی آن است که بدانی هیچ چیز نمیدانی.
_ هرگز همراهی ندیدم که به اندازه تنهاییبتواتد با آدم همراه شود.
_سارتر زمانی نوشت: زندگی در ورای نومیدی آغاز میشود.
_ مردم فقط وقتی حقیقت را میپذیرند که به واقعیت خودشان نزدیک باشد.
📚کتابخانه نیمه شب
🖋 مت هیگ
@shahrzade_dastan
4_5924994280610336201.mp3
8.88M
#موسیقی_برای_نوشتن
❄❄❄
گاهی لحظههای سکوت، پرهیاهوترین دقایق زندگی هستند، مملو از آنچه میخواهیم بگوییم ولی نمیتوانیم.
#جی_دی_سالینجر
دختری که میشناختم
@shahrzade_dastan