eitaa logo
شهرزاد داستان‌📚📚
2.1هزار دنبال‌کننده
7.6هزار عکس
63 ویدیو
247 فایل
پاتوق دوستداران داستان نویسی استفاده از مطالب با حفظ لینک کانال آزاد است. مدیر کانال: فرانک انصاری متولد ۱۴۰۱/۷/۱۱🎊🎊🎉🎉 برای ارتباط با من @Faran239 لینک ناشناس https://harfeto.timefriend.net/17323748323533
مشاهده در ایتا
دانلود
نوشته زهرا زرگران 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🖋 دل بکن. در چشمانش خیره ماندم،گویی آبی دریا دران موج می‌زد . متوجه شد که محو او شده ام. نگاهش را به زمین دوخت. گفتم: « بی وفا چه زود با تو نامحرم شدم: نگاهت راازمن دریغ می کنی!؟». هنوز چندماه از زندگی مشترک ما نمی گذرد،به این زودی دلت را زدم؟! یادت رفته برای بدست آوردنم چگونه خودرا به آب و آتش می زدی؛ چطور دربرابر همه ایستادگی تا به من رسیدی. چه گوهری گرانبها ترازمن یافتی؟! که برای بدست آوردنش ازمن می گذری؟ ازمن که نه ازهمه کس و همه چیز.. تو پزشکی ،راه برای پیشرفت ودست یافتن به یک زندگی مرفه برای توباز است. کجا می روی؟! به سرزمینی غریب،بامردمی نا آشنا ،که حتی زبان آنها را نمی شناسی. چه گنجی پیدا کردی ؟! چه گنجی که ازهمه ی آنچه داری می گذری؟! دیگر اشک وبغض همراه آن امانم نداد وگرنه تا صبح ازاو می پرسیدم. دست نوازشی بر صورتم کشید.؛ واشکهایم را پاک کرد. گرمی عشق و علاقه اش را با تمام وجود احساس کردم. با بغضی که سعی در مهارش داشت ، رو به من کرد وچانه ام را بالا آورد. نگارمن،عزیزترینم،همه‌ی وجودم. @shahrzade_dastan
می دانی که چقدر دوستت دارم،تورااسان بدست نیاوردم،برای یک لحظه هم گمان مبر که اتش عشق تو درقلب من روبه سردی رفته باشد. توهمیشه دران بودی وخواهی ماند. اما باید بروم.این سفر که گویا بی‌بازگشت است درتقدیر من نوشته شده است،اززمانی که مادرم، مرا بامهر علی وال علی شیر داد. حرم عمه سادات ..... نباید برای دفاع ازان لحظه ای درنگ کرد. ازمن مرنج،ومرا با بی تابی خود مرنجان. بعد سربه زیرآرام لب زد :« ای تمام دنیای من ازمن دل بکن،تا آزاد شوم.از من دل بکن!» @shahrzade_dastan
صدا ۰۰۲-۷-۱.m4a
10.58M
داستان صوتی گمگشته نوشته حسن اسکندرپور اجرا خانم اسکندرپور قسمت ۲۲ @shahrzade_dastan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نوشته نرگس جودکی 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 بعد از سال ها گم شدن در هیاهوی زندگی ودور شدن از خدا، امشب کبوتر روح به آهوی رمیده ی تن، از ضمانت شمس الشموس خبر داد. از سر شوق چشم هارا دخیل پنجره فولاد ساختم، به امید شنیدن صدای نقاره که نوید پیدا شدن دوباره ام باشد در صحن وسرای دوست. @shahrzade_dastan
فراداستان چیست؟ 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 اولین بار اصطلاح فراداستان را منتقد آمریکایی ویلیام گس در سال ۱۹۷۰ در یکی از مقالاتش به کار برد. فراداستان عموما برای اشاره به آن دسته از داستانهای پسامدرنی به کار میرود که اصل واقعیت مانندی در آنها با دخالت‌های صریح راوی در رویدادها و جریان روایت نقض میشود. به طور معمول از راوی داستان توقع میرود که به بازگویی رویدادها بسنده کند و از بیان هر موضوعی که توجه خواننده را به تخیلی بودن متن معطوف میسازد خودداری ورزد. اما راوی فراداستان روش متفاوتی را در پیش میگیرد. چنین راوی‌ای با دخالت‌های نظام مند جریان روایت را مختل کرده و راجع به ماهیت داستات سخن میگوید و میکوشد تا بر تصنعی بودن داستان تاکید گذارد. بدین ترتیب بنیانی‌ترین اصل رئالیسم زیر پاگذاشته میشود. برای مثال، راوی زن ستوان فرانسوی نوشته فاولز با لحنی مشابه با لحن راوی داستان مردی که برنگشت سیمین دانشور اعتراف میکند که: من برخلاف راویان دانای کل در داستانهای ادوار گذشته خود نیز نمیدانم. این داستانی که برایتان میگویم سرتا سرپایش تخیلی است. این شخصیت‌هایی که خلق میکنیم فقط در مخیله‌ی من وجود دارند. بارزترین تاثیر این دخالت راوی مناقشه پذیر ساختن رابطه داستان با واقعیت و نهایتا مناقشه پذیر ساختن خود واقعیت است. نویسندگان رئالیست میکوشیدند به سبک و سیاقی داستان بنویسند که دنیای داستان‌های‌شان همچون دنیای واقعی جلوه کنند. @shahrzade_dastan
از سوی دیگر مدرنیست‌ها نویسنده را به آفریدگاری تشبیه میکردند که بر جهان داستانی و شخصیت‌هایی که خلق کرده آگاهانه وقوف دارد. به قول جیمز جویس داستان نویس حکم خدایی را دارد که پس از آفرینش جهان با فراغت می‌نشیند و ناخن هایش را کوتاه میکند. اما فراداستان نویسان این نقش برآمده از اطمینان و اقتدار را برای نویسنده قائل نیستند. ادامه دارد 📚داستان کوتاه در ایران_ دکتر حسین پاینده @shahrzade_dastan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نوشته محدثه داوودی 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 من هیچوقت نمیخواستم ازت دور بشم، من آدم رفتن نبودم اصن من کجا و دوری از تو کجا؟ ولی خب...تو خیلی وقته دیگه نگفتی که دوسم داری رفتارات و بی اهمیت بودنت نسبت به منی که از خودمم بیشتر دوستت داشتم برام سخت بود. یادته اون شب رو؟ همون شب بارونی که توی یک کافه باهام قرار گذاشتی، تو چشمام نگاه کردی و با بیرحمی به منی که جونمم واست میدادم گفتی ازت دل بکنم. میدونی فرق ما دوتا چیه؟ تو واقعا دل کندی از من، اما من دارم تظاهر به دل کندن میکنم... @shahrzade_dastan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حکیمانه 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 نوشتن یک رمان باید رمان‌نویس را به کشتن بدهد. اگر بعد از نوشتن  رمان باز هم از رمان‌نویس چیزی باقی ماند، این یعنی او به حد کافی روی رمانش کار نکرده است.                             ارنست همینگوی @shahrzade_dastan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا