منشينيد كه شرح غم من بسيار است
دل مجروح من از غربت و غم بيمار است
غربت هر دو جهان گر به ترازو باشد
باز هم پيش غم من كم و بي مقدار است
منم آن شاه كه شد لشكر من صد اندوه
صبر شد يار من آنهم بخدا ناچار است
وسط شهر خودم حكم غريبه دارم
قسمتم از همه كس تهمت ناهنجار است
سفره دارم من و با دشمن خود خوشرويم
سهم من باز زِ دشمن بخدا آزار است
دشمني كه نكند دشمني اش دشمن نيست
بين خانه به برم دشمن اصلي يار است
همسرم داد به من زهر كه قلبم له شد
اين پذيرايي يارم به دم افطار است
مرگ من زودتر از اين به سراغم آمد
ديده ميبندم و اين حادثه بالاجبار است
مرگ من به فدک و فاطمه بر مي گردد
وسط ذهن من آن حادثه در تكرار است
مادرم فاطمه حق داشت بپوشاند رخ
اثر صورت او نقش بر آن ديوار است
وقتي آنروز ره خانه مان را گم كرد
شد يقينم كه نمي بيند و چشمش تار است
#نـوكــر_نـوشـت:
#حـسـن_جانــم
حالا که حرم ها همه بی زائر و خالیست
بر هر در و دیوار، #حسن_جان بنویسید
صلي الله عليڪ يا سيدناالمظلوم يااباعبدالله الحسين
سلام عليكم و رحمة الله... صبحتون بخير... #دوشنبتون_امام_حسنی
#به_یاد_شهید_مدافع_حرم_حمید_تقوی
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم