🍃🌹 مهندس مدافع حرم شهید هادی جعفری🌹🍃
#کتاب_شهید_چمران 🌹🍃 🌷🕊#زندگی_نامه_و_خاطرات : #شهید_دکتر_مصطفی_چمران فصل سوم ..( قسمت سوم)🌹🍃 🌷
#کتاب_شهید_چمران 🌹🍃
🌷🕊#زندگی_نامه_و_خاطرات :
#شهید_دکتر_مصطفی_چمران
فصل سوم ..( قسمت چهارم)🌹🍃
🌷🕊بسم رب الشهدا و الصدیقین
#نیروی_عظیم_قوطی_کنسرو
دستور داده بود تا تعداد زیادی الوار بلند، از همان الوارهای بنایی تهیه کنند بعد قوطی های خالی کمپوت و کنسرو را با کمی روغن سوخته و کاه پر کرده و روی هر کدام از تخته ها نصب کنند. غروب که می شد قوسی ها را روشن می کردند و الوارها را با فاصله روی یک کانال در شمال کرخه شناور می کردند دشمن که از دور آتش روی این الوارها را می دید تصور می کرد که قایق های ایرانی از روی رود به سمت آن ها می رود و هر چه گلوله داشت توی کانال می ریخت اوایل جنگ مشکل کمبود گلوله خمپاره داشتیم مصطفی با خنثی کردن خمپاره های عمل نکرده ایده ساخت آن را ارائه کرد با این کار حتی اولین قبضه خمپاره 60هم به دست مهندس سنایی ساخته شد. حدود یک ماه برنامه مصطفی این بود صبح تا شب در ستاد بود و برنامه ریزی می کرد شب ها به شکار تانک می رفت بعد از ظهرها اگر کاری پیش نمی آمد یک ساعت می خوابید کم کم همه بچه ها مثل خود مصطفی شدن بودند لباس پوشیدن ، سلاح دست گرفتن و حتی حرف زدنشان. بعضی ها هم ریش شان را کوتاه نمی کردند تا بیش تر شبیه مصطفی شوند وقتی روی خاک ریز را می رفتند دولا نمی شدند سرشان را هم نمی دزدیدند بعدها که به جاهای مختلف و گروهان های دیگر منتقل شدند آن ها را از روی همین ویژگی ها می شناختند. طرح زیر دریایی را هم مصطفی مطرح کرد زیر دریایی دو نفر ظرفیت داشت و برای شناسایی منطقه و انهدام پل مارب دارخوین طراحی شده بود هدف از اجرای طرح این بود که با پیاده کردن نیرو سنگرهای عراق را از طریق آب منهدم کنند اصل غافل گیری دشمن از ایده های مصطفی در اجرای عملیات بود. پل یونولیت یکی از طرح های انجام شده مصطفی بود که توی جنگ، خیلی به کار رزمنده ها آمد مهم ترین ویژگی پل این بود که اگر ترکش هم به آن می خورد هم چنان در سطح آب شناور باقی می ماند. این پل ابتدا از تیوپ تراکتور و چوب تراش و الوار ساخته شده بود بعدها تکامل یافت و با ورق گالوانیزه و یوندلیت ساخته شد همین نوع پل به صورت کامل تر در جزیره مجنون به طول بیست و دو کیلومتر پل خیبر اجرا شد. هر چند روز یک بار می آمد از اول خط سنگر به سنگر می رفت بچه ها را بغل می کرد و می بوسید دیگر عادت کرده بودیم یک هفته که می گذشت دلمان حسابی تنگ می شد اگر کسی یک قدم عقب تر می ایستاد و دستش را دراز می کرد همه می فهمیدند بار اوبش است آمده پیش دکتر دکتر هم بغلش می کرد و ماچ و بوسه حسابی. بنده خدا کلی شرمنده می شد و می فهمید چرا بقیه جلو نمی آیند یا اگر بیایند صاف می روند توی بغل دکتر.
#ادامه_دارد
#حاج_قاسم 🌷🕊
#کُلُّنٰا_قٰاسِمِ_سُلِیْمٰانی🌹🍃
#یازهرا...🌹🍃
#کانال_مهندس_شهید_هادی_جعفری..🌷🕊
🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃
@shahid_hadi_jafari65
🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃
---~~ 🌴 #لبیک_یاحسین...🌴~~---