درس هیجدهم
سخن در پیرامون حرکت بود. به سوی همان سخن باز گردیم و از حرکت بگوییم. می دانید که دو خط موازی، آن دو خط اند که اگر از هر نقطه ی مفروض بر هر یکی از آن دو خط، خطی به استقامت اخراج شود و به خط دوم منتهی گردد، این خطوط مستقیم همه به یک اندازه باشند؛ یعنی فاصله ی میان آن دو خط به یک اندازه است؛ به عبارت دیگر، از تقاطع این خطوط مستقیم با هر یک از آن دو خط، زوایای قائمه حادث شود؛ چون دو خط «اب» و «ج د» (ش1). لذا این دو خط به همین فاصله هر چه امتداد یابند با هم تلاقی نخواهند کرد. اگر چنان چه بر آن دو خط، خط دیگر مستقیم واقع شود، ولی این خط مستقیم آن دو را چنان قطع کند که مجموع دو زاویه ی داخله در یک جهت از دو قائمه کم تر باشد، آن دو خط متوازی نیستند، و چون آن دو را امتداد دهند، آن دو خط در جهت آن دو زاویه ای که از دو قائمه کم ترند، تلاقی خواهند کرد؛ چون دو خط «ا ب» و «ج د» که دو زاویه ی «ب ه و» و «د و ه» از دو قائمه کم ترند (ش۲). و دو خط نامبرده در همین جهت با هم تلاقی خواهند کرد.
اگر بپرسند چرا این دو خط در جهت نامبرده با هم تلاقی می کنند و شاید بی نهایت امتداد بیابند و تلاقی نکنند؟ (ش ۲). در جواب گوییم: این پرسشی درست است، و این قضیه اصل اقلیدس است، و دانش مندانی قبل از اسلام و بعد از اسلام در پیرامون این قضیه رساله ها نوشته اند. ابن هیثم و خیام و خواجه نصیرالدین طوسی که هر یک از دانش مندان بزرگ اسلامی اند، در این موضوع هر یک رساله ای جداگانه نوشته اند.
علاوه این که خواجه نصیر طوسی در شکل بیست و هشتم مقاله ی نخستین تحریر اصول اقلیدس» آن را پس از تمهید هفت شکل هندسه ای ثابت کرده است. ولی اکنون توازی دو خط را به عنوان مثال برای عرضی که در پیش داریم آوردیم و ورود در جواب سؤال مذکور خارج از موضوع بحث خواهد بود. غرض این که هر گاه خط «ا ب» بالا را در نظر بگیریم که خط «د ج» با وی موازی نباشد و بخواهيم «د ج» را موازی «ا ب» قرار دهیم، ناچار باید «د ج» را مثلا به تدریج طوری قرار دهیم که تا موازی «اب» شود.
حال می پرسیم، آیا توازی میان آن دو خط به تدریج حاصل شد؟ زیرا که خط «د ج» را کم کم و متدرجا به سوی خط «ا ب» طوری قرار داده ایم که موازی آن قرار گرفت. اما با نظر دقیق حکم می کنیم که توازی بین آن دو خط به تدریج حاصل نشد..
اما با نظر دقیق حکم می کنیم که توازی بین آن دو خط به تدریج حاصل نشد، بلکه آن گاه که توازی حاصل شد هیچ امتداد زمانی نتوان تصور نمود، به این معنی که توازی در یک آن حاصل شده است، هر چند آن دو خط به تدریج از تمایل به توازی رسیدند؛ ولی آن تدریج مقدمه بود برای حصول توازی که دفعة تحقق یافت، و این دفعه همان معنی «آن» است، و اجمالا میدانید که «آن» قسمت پذیر نیست و هیچ امتدادی ندارد.
بنابر آنچه در حصول توازی دو خط گفته ایم، دانسته می شود که اموری آني الوجوداند. در مقابل این امور آنی الوجود، اموری اند که به تدریج حادث می شوند؛ مثل این که هسته ی میوه ای از زمین جوانه زند، کم کم ببالد، درخت بارآور شود و میوهی آن از رنگی آغاز کند تا تدریجا به نهایت آن رنگ برسد. آن هسته در یک «آن» درخت بار آور نشا، بلکه به تدریج در یک مدت طولانی درخت شد و به تدریج به سوی رشد و نمو بود و در هر آن صفت و کمالی و خلاصه صورتی بهتر و کامل تر می یابد که در آن پیش دارای
آن نبود، و آن رنگ در یک آن به کمال و به نهایت نرسید، بلکه به تدریج بدان غایت رسید. این وجود تدریجی را حرکت گویند؛ به عبارت دیگر، آن درخت یک وجود زمانی است و در امتدادی به نام زمان که اجمالا به معنی و مفهوم زمان آشنایی داریم تا کم کم نوبت تحقيق آن فرا رسد درخت شده است.
در نظر بگیرید سنگی را که در لب درهای ساکن بود و کسی آن را از جایش بر کند
و به سوی دره غلطاند. این سنگ در حرکت است. این حرکت بر وی عارض شد که این حرکت برای این سنگ نبود و اینک بر وی دست داد. آن سنگ موضوع این حرکت است، که اگر آن سنگ نبود، این حرکت نمی بود.
معروض هر عارضی را موضوع آن عارض گویند؛ چون دیوار مثلا که موضوع سفیدی است و سفیدی بر وی عارض است؛ و انسانی که زردی گرفته است، بدن او معروض و موضوع زردی است و زردی عارض وي؛ و آب که گرم شده است موضوع گرمی است و گرمی عارض وی. بنابراین چیزی که در حرکت است می توان گفت موضوع حرکت است؛ مثلا میوه ای که از ابتدای مراتب رنگی تا به نهایت آن برسد، چون سیبی که از سرخی به نهایت آن برسد، آن سیب موضوع سرخی است و آن نهال هم موضوع حرکت و رشد و نمو است؛ و چون دانستیم که شیء متحرک هر دم به سوی صفت و کمالی می رود که آن را در دم پیش دارا نبود؛ و این حصول تدریجی حرکت است و آن متحرک موضوع حرکت که دم به دم از نداری به در می رود و داراتر می شود.
#علامه_حسن_زاده_آملی
#دروس_معرفت_نفس
درس هجدهم
قسمت اول
پس می توانیم بگوییم که حرکت خارج شدن موضوعی است از فقدان صفتی و کمالی به سوی وجدان آن کمال و صفت به طور تدریج و وجود هر جزء بعد از جزء دیگر. این بحث دنباله دارد و در دروس بعدی عنوان می شود.
قسمت سوم
اکنون بدان که حرکت را معنی عامی است و معنی خاصی؛ معنی خاصش خروج از قوه به فعل تدریجا است؛ مانند نهال که کم کم رشد می کند تا درخت می شود که همان حصول تدریجی است؛ و معنی عامش مطلق خروج را حرکت می نامند؛ چه این خروج تدریجی باشد و چه دفعی. همین که شیء از قوه به فعل آید این خروج را حرکت می گویند و حرکت به این معنی عام مرادف با تغیر است.
#علامه_حسن_زاده_آملی
#دروس_معرفت_نفس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صدقه جاریه
حضرت علامه حسن زاده آملی حفظه الله
@shakhehtoba
درس نوزدهم
بسیار خرسندم که باز (۱۳رجب ۱۳۹۶ ه.ق.) به ادراک حضور شریف دوستانم نایل شده ام. بحث ما در حرکت و تعریف آن بود. لازم است به درس های گذشته مروری بفرمایید. تا اندازه ای درباره ی حرکت روشن شده ایم و چنان که در پایان درس پیش گفته ایم این بحث دنباله دارد و موضوع حرکت به چندین شعبه منشعب می شود. اکنون استیفای در همه ی جهات آن را سزاوار نمی دانم، اگر چه امید است که در دروس بعد کم کم بتوانیم آنها را عنوان کنیم.
سخنی که اینک در پیرامون بحث حرکت باید به میان آید این است که مخرج متحرک از نقص به کمال کیست؟ روشن تر سخن بگوییم و این پرسش را باز کنیم و کاوش و جست و جو در این باره بنماییم:
دانستیم که حرکت را غایت است و آن غایت، غرض است که متحرک به سوی آن می رود. ناچار باید گفت که متحرک بالفعل دارای آن غرض و غایت نیست؛ وگرنه به سوی آن رهسپار نمی شد و هر کس چیزی را که داراست به دست آوردن آن را معنی نبود؛ و به عبارت کوتاه، تحصيل حاصل محال است. پس هر جنبنده در جنبش خود از نداری به دارایی می رسد، و نداری نقص است و دارایی کمال است. لذا حق داریم بگوییم هر متحرک از نقص به سوی کمال می رود تا به غرض نهایی خود برسد. اگر بگویی که متحرک دم به دم از وجودی ضعیف به در می رود و به وجودی قوی تر می رسد، هم رواست؛ زیرا دانستی در متن خارج جز هستی نیست و هر چه هست وجود است، و متحرک در حد خود وجودی است که نسبت به وجود غایی و نهایی خود ناقص است، و چون به غایت رسد وجودی قوی تر گردد. روشن است که ما با حرکت، در حرکت و در جهان حرکتیم و از حرکت بدین قد و قامت رسیده ایم و از حرکت در این جا گرد آمده ایم، بلکه از حرکت، گویا، دانا، خوانا و نویسا شده ایم؛ چه این که بدیهی است اگر نطفه در حرکت نمی افتاد بدین حد نمی رسید و این که اکنون هست نمی شد. همچنین همه ی رستنی ها و همه ی جانداران بلکه طلوع و غروب كواكب، پدید آمدن شب و روز، تغییر و تحول فصول سال، قرب و بعد خورشید، ماه و ستارگان و اوضاع و احوال گوناگون آنها با یکدیگر، به شکل های جور به جور درآمدن کره ی ماه، اختلاف های بی شمار وضع هوا و هزاران پدیده های رنگارنگ و گوناگون که ما هم خود قسمتی از آنها هستیم همه از حرکت است، بلکه ممکن است سخن فراتر از این توان گفت که شاید ذات طبيعت و سرشت و تاروپود آن و سرتاسر هستی آن در جنبش باشد؛ به این معنی که گوهر، حقیقت و متن وجود طبیعت در حرکت باشد
ممکن است سخن فراتر از این توان گفت که شاید ذات طبيعت و سرشت و تاروپود آن و سرتاسر هستی آن در جنبش باشد؛ به این معنی که گوهر، حقیقت و متن وجود طبیعت در حرکت باشد؛ به عبارت دیگر، این گوی زمین را که دارای حرکت وضعی و انتقالی می دانیم که از حرکت وضعی شب و روز پدید می آید، و از حرکت انتقالی فصول سال - شاید به جز این دو حرکت، حرکت های دیگر هم داشته باشد؛ مثلا شاید به طرف جنوب هم حرکتی داشته باشد و یا از این بالاتر، شاید ذات آن که خود طبیعت اوست، تمام ذرات آن، بلکه سرشت آن ذرات هم در حرکت باشد که طبیعت زمین یک پارچه موجود سیال و متحرک باشد. باید در این امور بحث کرد و امید است که نوبت عنوان این مباحث فرا رسد. .
مقصود این که همه در حرکت اند، و حرکت از نقص به در آمدن و به کمال رسیدن است؛ و آن كمال غرض و غایت متحرک است؛ و متحرک در آغاز فاقد آن بود و به برکت حرکت واجد آن شد.
سؤال ما اکنون این است که متحرک فاقد كمال چگونه واجد آن شد؟ اگر گفته شود که کمال در خود او بود و هست، دانستی که تحصیل حاصل غلط است. حالا باید بهتر اندیشه کرد. آیا طبیعت متحرک خود به خود به سوی کمال می رود یا دیگری او را به کمال می کشاند و می رساند؟ چگونه خواهد بود.
از تکثیر امثله اعتراض نفرمایید؛ زیرا غرض رسیدن به حقیقت است. شاید با تعدد ذكر امثله راه بهتری پیدا شود. فکر می کنم که خودمان از هر چیز به خودمان نزدیک تریم. به ظاهر نظر بدوی کنونی، همه بیرون از ما هستند و از ما به درند. پس چه بهتر که پرسش را از نهاد خودمان و از سرشت و خواهش ذاتی خودمان استنباط کنیم و طرح نماییم. بنابراین به این چند پرسش و پاسخ که از گرد آمدن ما در این جلسه پیش می آید توجه بفرمایید:
اگر کسی در سرای شما از شما می پرسید به کجا می روی؟ در پاسخش می گفتی:
می خواهم به مسجد سبزه میدان بروم.
س - مگر در آنجا چه خبر است؟
ج- در آن جا مجلس گفت و شنید است که درباره ی اموری تجزیه، تحلیل، پرسش و کاوش می شود، می خواهم شرکت کنم.
س- چه نتیجه ای از گفت و شنید و تجزیه و تحلیل حاصل می شود؟
ج- هر روز به مطالبی یا لااقل به مطلبی آشنایی پیدا می کنیم و از تاریکی ندانستگی به روشنایی دانایی می رسیم. در نتیجه هر روز روشن تر می شویم و از قوه به فعل، و به عبارت دیگر، از نقص به كمال ارتقا می یابیم.
س- گفتید آنچه را یاد گرفتیم، به یاد گرفتن روشن می شویم....
#علامه_حسن_زاده_آملی
#دروس_معرفت_نفس
@shakhehtoba
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰برترین جهاد برای زن چیست؟؟
.
✔️صديقه كبري (س) بلنداي منزلت انساني را بخصوص براي زنان تبيين كرد و با ارجمندترين شيوه خانه داري، شوهرداري، تربيت و پرورش فرزندان شيوه جهاد زن در اسلام را به نمايش گذاشت و در يك كلام در تمام ابعاد و شئون زندگي، بهترين و ارزشمندترين روش زندگي و حيات انساني را براي هميشه به انسان ها آموخت.
#زن
#اسلام
#جهاد
@shakhehtoba
س- گفتید آنچه را یاد گرفتیم، به یاد گرفتن روشن می شویم. مگر یاد گرفتن چیست؟
ج- یاد گرفتن همان دانش آموختن است.
س - چگونه به دانش آموختن روشن می شوید؟ مگر دانش نور و چراغ است که شما را روشن کند؟ وانگهی چگونه نور و چراغی است؟ از چه هیزم، نفت و فتیله برافروخته می شود، و کجای ذات شما تاریک بود و روشن شد، و چگونه روشن می شود؟
ج- اگرچه از جواب در خصوصیات این نور اکنون ناتوانم و نمی توانم از عهده ی آن برآیم، چون به خویشتن رجوع می کنم می یابم و می بینم که از دانستن روشن می شوم. شاید در بعد این سؤال ها در همین محفل پیش بیاید و برایم روشن شود که دانش چگونه نوری است؛ آن گاه بتوانم این پرسش شما را به تفصیل و با برهان و دلیل جواب بگویم.
س - بالاخره از این روشن شدن چه می خواهید و چه چیزی عایدتان می شود؟
ج - می خواهیم بفهمیم که خودمان کیستیم، از کجاییم، به کجا می رویم، سرانجام ما چه خواهد شد، چه می خواهیم، چه باید بخواهیم، این همه چیستند و...؟
س - مگر این ها را خودت نمی دانی؟
ج- اگر می دانستم نیاز به انبازی در این جلسه نداشتم؛ زیرا که تحصیل حاصل محال است
س - آن کس که شما را از ندانستگی و تاریکی به دانایی و روشنایی می کشاند، و یا به قول شما از قوه به فعل و از نقص به کمال می رساند، کیست؟
ج- فلانی است.
س - مگر او خودش این ها را می داند؟
ج- اگر نداند چگونه به ما می آموزد، و فاقد شیء چگونه معطی آن می شود.
س- او چگونه شما را از نادانی به دانایی می کشاند و از تاریکی به روشنایی و از نقص به کمال می رساند؟
ج- او حرف می زند، ما گوش می دهیم و کم کم یاد می گیریم.
س - این فلانی که شما را از نقص به کمال می برد و این ها را به شما می آموزد، آیا خودش داشت و دارا بود یا او نیز از دیگران آموخت؟
ج- او خود اظهار می دارد که از دیگران آموخت و دیگران از دیگران.
س - او چگونه آموخت؟
ج- همچنان که ما از وی می آموزیم.
س - شما گفتید آموختن دانش اندوختن است و دانش روشنایی است و این دانش را از حرف زدن او و شنیدن تان به دست آورده اید؟
ج -آری، چنین گفتیم؛ زیرا اگر او حرف نمی زد و ما نمی شنیدیم، دانا نمی شدیم. مگر لال می تواند به دیگری چیزی بیاموزد و یا كر از دیگری چیزی فرا بگیرد.
س-آن گاه که شما به فکر فرو رفته اید و دارید مثلا یک مسأله ی سنگین ریاضی یا یک پرسش دشوار دیگر را می گشایید، نه این است که در آغاز به جواب آن مسأله و حل آن پرسش آگاه نبودید و سپس از اندیشیدن بدان آگاهی یافتید، روشن شدید و از قوه به فعل رسیده اید؟ آیا دست یافتن به جواب و حل آنها دانش نیست و دانش روشنایی نیست؟
@shakhehtoba
آیا دست یافتن به جواب و حل آنها دانش نیست و دانش روشنایی نیست؟
ج - آری، چنین است.
س - آیا در این صورت که با اندیشه ی خودتان به دانشی دست یافته اید، گفت و شنودی در کار بود؟
ج- نه خير!
س - پس می شود که دانش از جز گفت و شنود به دست می آید، نه چنین است؟
ج- بنابر این مثالی که زده اید و کاوشی که در پیش کشیده اید باید چنین باشد.
س - حالا بفرمایید شما که خاموش بودید، به اندیشه فرو رفته بودید، گوینده ای نداشته اید و به حل آن پرسش دشوار پیروز شده اید، مگر از نداری به دارایی نرسیده اید؟
مگر از نقص به كمال نیامدید، از تاریکی به روشنی وارد نشدید و از قوه به فعل قدم ننهاده اید؟
ج - آری، همین طور است که بیان داشته اید.
س- اکنون بفرمایید که مخرج شما در این صورت از قوه به فعل کیست؟ چه گوینده ای و چه دهنده ای شما را از نقص به کمال رسانده است؟
ج- من خودم به فکرم دریافتم. در این صورت جز من کس دیگر نبود.
س- شما که گفتید انسان چیزی را که داراست به سوی آن نمی رود و تحصیل حاصل محال است؛ پس چگونه از خودتان که نداشتید این دارایی حاصل شد؟
ج- من فکر کردم و از فكر به آن رسیدم.
س - پرسش من این است که خود فکر حرکت است و در این حرکت نتیجه ای حاصل شده است که حل آن مسأله ی دشوار بود. بفرمایید چه کسی فکر را از قوت به فعل، از نقص به کمال و از ندانستگی به دانایی کشانید؟ آن مخرج حرکت فکری از قوت به فعل چه کسی است؟ شما که می گویید جز من دیگری نیست و شما هم که فاقد آن نتیجه بودید، و خودتان گفتید فاقد شيء معطی آن نمی شود. حالا بفرمایید آن کسی که واجد آن نتیجه ی مسأله ی علمی و آن پرتو فروغ دانش بود، و آن را به شما بخشید، کیست و چگونه از نقص ندانستگی درآمديد و به کمال دانایی رسیده اید؟
ج- انصاف می دهم که از پاسخ آن عاجزم. به راستی نمیدانم چه بگویم. اجازه بفرمایید درسی دیگر در این موضوع عنوان کنیم.
#علامه_حسن_زاده_آملی
#دروس_معرفت_نفس
درس نوزدهم
قسمت چهارم
#معرفت_نفس
@shakhehtoba
🔷 اعمال روز مباهله
🌷 فرارسیدن سالروز مباهله حضرت رسول اکرم(ص) با مسیحیان نجران؛ و نزول آیه تطهیر مبارک باد 🌿
این روز داراى شرافت بسیاری است، و برای آن چند عمل وارد شده است: 🔻
🔹 اوّل: غسل؛
🔹 دوّم: روزه گرفتن؛
🔹 سوّم: خواندن دو رکعت نماز، که در وقت و کیفیت و ثواب مانند نماز روز عید غدیر است(این نماز دو ركعت است كه در هر ركعت بعد از حمد ده مرتبه سوره توحید و ده مرتبه آیه الكرسی و ده مرتبه سوره قدر خوانده می شود و بهتر است نزدیك ظهر به جا آورده شود و قبل از آن غسل انجام گیرد)، و اینکه «آیة الکرسى» در نماز مباهله باید تا «هم فيها خالدون» خوانده شود؛
🔹 چهارم: خواندن دعاى مباهله مى باشد، که شبیه به دعاى سحر ماه رمضان است.
دعاى روز مباهله همراه با فضیلت آن، از حضرت صادق علیه السّلام روایت شده، و آن دعا این است:
اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ مِنْ بَهَائِكَ بِأَبْهَاهُ وَ كُلُّ بَهَائِكَ بَهِيٌّ..
@shakhehtoba
علامه #حسن_زاده_آملی :
«[مرحوم شیخ سردار کابلی] در زبان انگلیسی استاد کامل بوده است، و لاتین را مانند تازی و پارسی خوش می نوشته است، دستخط شریف او را در این زبانها دارم، باری، اگر طلبه حواسش جمع باشد که وقت را مغتنم بشمارد و زوائد اشتغال را حذف کند و ما لایعنیه را ترک بگوید، به خوبی می تواند یکی دو زبان زنده و ارزنده را در حاشیه تحصیلات اصلیش فرا بگیرد که نیک او را بکار آید»
دروس هیئت، ج۱، ص۲۶۵
پن: خود حضرت علامه حسن زاده آملی حفظهالله به زبان فرانسه (که آن زمان در ایران مطرح بوده) تسلط دارند.
@shakhehtoba
ی س:
باسلام
سلسله مباحث سخنرانیهای اخلاقی و معرفتی وعرفانی از بزرگان و علما وعرفا و علامه حسن زاده آملی و شاگردان ایشان بصورت سی دی صوتی رایگان (صلواتی) در موسسه فرهنگی ثامن الائمه ارائه میشود و دوستانی بنابه هردلیلی نمیتوانند برای دریافت سی دی ها از راه های دور و از شهرستان ها حضور پیدا کنند میتوانند این سخنرانی های اخلاقی و معرفتی وعرفانی را ازطریق شماره تلگرام 09364242258 دریافت نمایند.
ضمنا عزیزان میتوانندازهمین الان تامحرم فرصت دارن برای عضوشدن و ورود به جلسات آنلاین (بخش مستقیم ازطریق لینگ)و برای اطلاع از جلسات حضرت استاد امامی حفظه الله که درایام محرم دهه اول قراراست برگزارشودرابا همین شماره هادر ارتباط و پیگیرباشید.
واتساپ 09364242258
تلگرام 09364242258
لینگ جلسات فقط درکانال عارف حکیم استادامامی ارسال خواهدشد
لطفا اطلاع رسانی بفرمائید
درس بیستم
این درس دنباله ی سؤال و جواب درس پیش است:
س- در درس پیش از شما پرسیدم که فلانی چگونه شما را از نادانی به دانایی می کشاند. در جواب گفته اید که او حرف می زند، ما می شنویم و کم کم یاد می گیریم.
در این جا علاوه بر سؤال هایی که بعد از جواب نامبرده داشته ام، باز می پرسم که از حرف زدن او چگونه نور دانش در شما راه یافت؟
درست به سؤال من دقت بفرمایید. از موج زدن هوا صوت پدید می آید. این صوت را به پارسی آواز گوییم، و این موج از جهت هیأت هایی که در گذرگاه خود از محبس ها و مخرجها می پذیرد، حرف را به وجود می آورد؛ پس حرف، هیأتی است که به آواز عارض می شود؛ به عبارت دیگر و روشن تر، از حرکت زبان و برخورد آن به مخارج حروف و تموج هوا، صوت پدید می آید و حرف پیدا می شود، و این تموج هوا و شکن های گوناگون آن که حرف از آن تشکیل شد به دستگاه شنوایی شنونده که گوش اوست برخورد کرده، به پرده ی صماخ او رسیده و آن را شنیده است اگر چه این خود امری شگفت آور است و در دار هستی هیچ چیزی از خرد و کلان نیست که سبب حیرت انسان و مایه ی شگفتی آن نشود، این مطلب به جای خود، ولی - سؤالم در این مقام این است که حرف از تموج هوا و هیأت عارضه بر آن پدید آمد، و از این تموج چگونه به قول شما نور علم و فروغ دانش در شنونده جایگزین شده است؟ همین هواست که ما همواره در میان او به سر می بریم، چون ماهی در میان آب؛ و اگر از آن به در برویم می میریم، چنان که ماهی در بیرون آب. حالا بفرمایید این هوایی که ما در همه حال در او غوطه وریم چگونه به یک موج و شکن خوردن علم داده است؟ آیا می فرمایید که هوای خارج از دهان دانا به تموج و شکنش حامل نور علم است و آن را از راه دستگاه شنوایی به شنونده تحویل داده است، یا خروج از دهان شرط نیست؛ زیرا از صوت های ضبط شده در آلات ضبط صوت چون گرامافون و مانند آن، همان معانی مفهوم می شود که آن حروف از دهانی بیرون شده باشد، چه جواب می فرمایید؟
ج - خیلی باید در این سؤال تأمل کرد و به راستی معمایی است که حل آن اسان نیست. اکنون نمی دانم چه بگویم.
س۔ مگر شبیه همین سؤال را از خواندن نوشته های کتب و رسائل پیش نمی آید؟
مگر جز این است که نوشته، مرکبی است که به هیأت ها، صورت ها و شکل های گوناگون در آمده است؟ چگونه از کتابی دانا می شویم و به معارف می رسیم، در حالی که چیزی از کتاب در ما انتقال نیافت. در حرف زدن باز تموج هوایی بود که در خواندن کتاب این هم نیست؛ فقط چشم، نقوشی را بر صفحه ی کاغذ می نگرد. چه طور از آن دانا می شود؟ دانش دهنده کیست؟
س۔ مگر شبیه همین سؤال را از خواندن نوشته های کتب و رسائل پیش نمی آید؟
مگر جز این است که نوشته، مرکبی است که به هیأت ها، صورت ها و شکل های گوناگون در آمده است؟ چگونه از کتابی دانا می شویم و به معارف می رسیم، در حالی که چیزی از کتاب در ما انتقال نیافت. در حرف زدن باز تموج هوایی بود که در خواندن کتاب این هم نیست؛ فقط چشم، نقوشی را بر صفحه ی کاغذ می نگرد. چه طور از آن دانا می شود؟ دانش دهنده کیست؟ کتاب، آموزگار است یا استاد، آموزگار است؟ و دانستی که سؤال و اشکال درباره ی هر دو پیش می آید، و یا، نه کتاب آموزگار است و نه استاد، بلکه این ها وسایل و معدات اند و معلم، دیگری است؛ و آن دیگری کیست، و تازه او چگونه تعلیم می دهد و ما چگونه از او یاد می گیریم؟ چه جواب می فرمایید؟
ج- فعلا در حیرت افتاده ام،و می بینم ایرادهای شما وارد است و پرسش های شما درست و استوار و پاسخ آنها دشوار است. از شما مهلت می طلبم.
س- خیلی سپاس گزارم که به سؤال هایم دقت دارید و از سر انصاف جواب می دهید. در جواب های درس پیش گفته بودید که در آن مجلس گفت و شنید، هر روز از تاریکی به روشنایی می رسم، بفرمایید آن که تاریک بود چه کسی بود که روشن شد و روز به روز روشن تر می شود؟
ج- آن تاریک من بودم که روشن شده ام و روز به روز به تدریج روشن تر می شوم.
س- متشکرم که به پرسش هایم پاسخ می دهید. لطف بفرمایید آن «من» را که گفته اید آن تاریک، من بودم، توضیح بدهید، تا درباره ی «من» شما آگاهی به دست آورم؟
ج- أن «من» همین منم که در حضور شما هستم، و من منم و همینم که می بینی، و این که منم و رو به روی شما قرار گرفتم امر پوشیده ای نیست تا آن را توضیح دهم و تفسیر کنم، و آن «من» همین «من» است، و این منم دیگر چه توضیحی می خواهد؟ این پرسش شما سخت سست می نماید.
س - اگر اجازه می فرمایید در این باره از شما پرسش کنم و خیلی متشکر می شوم
ج۔ خواهش می کنم هر چه می خواهید بپرسید!
س- این «من» شما که فرمودید رو به رویم قرار گرفته است، آیا لباس، کفش و کلاه شما هم جزء همین است؟
ج- خير! آنها پوشاک من هستند و از من به درند.
س - آیا موی سر و ریش شما جزء همین «من» است که می فرمایید: آن «من» همین است که می بینی؟
ج- نه خیر! موی سر و بدنم اگرچه به لباسم از من نزدیک ترند، باز جزء من نیستند