❌بی ریشگی و وارونگی فرهنگی سلبریتی ها ❌
.✍️#امیر_حمزه_مهرابی
✅فرهنگ به مثابه یک درخت است که دارای #ریشه(باورهای اساسی)، #ساقه(ارزش ها ) و #شاخه( نماد ها و فعالیت ها) است.
از قدیم الایام ،قاعده بر این بود که به هر سه رکن توجه شود .در یک فیلم خوب ، #نویسنده فیلم نامه ، #کارگردان و #بازیگر همزمان معرفی می شدند. یک روضه خوان به منبع و سند حوادث و روایات اشاره می کرد. نوحه خوان، شاعر ابیات را هم معرفی می کرد. این سنت حسنه هم در کشورهای غربی و هم شرقی واسلامی رعایت می شد.
اما چند سالی است که فعالیت های فرهنگی دچار «#بی_ریشگی» و یا «#وارونگی » شده است . (خصوصا در بین ما.) اینقدر به ظواهر توجه می شود که از ریشه ها و بنیان ها غفلت می شود.
یک «بازیگر» در صدا و سیما و فضای مجازی، مشهور می شود در حالی که از کتاب یا «نویسنده »کتاب و فیلم نامه یادی نمی شود. «خواننده» چهره می شود ولی «شاعر »و آهنگ ساز آن ناشناخته می ماند. «نوحه خوان» معروف می شود در حالی که کسی از شاعر یا سبک ساز آن یادی نمی کند .
همه پرویز پرستویی و محسن تنابنده (نقی معمولی) و مهناز افشار و...را می شناسند ولی کمتر کسی می داند که نویسنده سریال پایتخت کیست ؟ آن کسی که «محسن تنابنده »را «نقی معمولی» کرده، نویسنده ( ریشه) و کارگردان ( ساقه) است .
♦️ اگر از جوان ایرانی بپرسید ؛ یک نویسنده کتاب داستانی که تبدیل به فیلم خوبی شده را نام ببر، نخواهد توانست .مثلا نویسنده ی فیلم «گاو»،« قصه های مجید»،« داشآکل » ، «شازده احتجاب»، « کیف انگلیس» و... کیست؟ حتی اگر نویسندگانی مثل: «میرباقری»، «سلحشور»و «حاتمی کیا» و... را می شناسیم، بخاطر کارکردان بودنشان معروف شده اند نه محقق و نویسنده بودنشان .
🔶ولی بیشترِ ما« بینوایان» را با «ویکتور هوگو»، «جنگ و صلح» را با « تولستوی»، «سپید دندان» و «آوای وحش» را با« جک لندن »، «جنایت و مكافات» را با «داستایوفسكی»، «الیور توئیست»،« دیوید کاپرفیلد» را با چارلز دیکنز و ...را می شناسیم.
‼️ چرا صدا و سیما، به جای معرفی بازیگران، به معرفی «نویسندگان» نمی پردازد؟ چرا بازیکنان فوتبال مشهورتراز «مربیان» می شوند؟ چرا خوانندگان و مدحان معروفتر از «آهنگ سازان»و« شاعران» هستند؟
همین بی ریشگی باعث ظهور سلبریتی های بی سواد و بی فرهنگی شده است که متاسفانه خود را از همه کس و همه چیز برتر می دانند و در همه موضوعات اظهار نظر می کنند . در بزنگاههای مهم سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی نقشهای اساسی و بعضاً تعیین کننده ایفا میکنند؟ آیا آنان شایستگی چنین جایگاهی را در جامعه دارند؟
چرا علاقه ای به بیان نقش ریشه و ساقه در طراوت و زیبایی شاخ و برگ درخت فرهنگ را نداریم ؟ این فرهنگِ بی ریشگی را از کجا اخذ کرده ایم؟ نه دین ما چنین اجازه ای را می دهد و نه تجربه ی سایر کشورها این را به ما می آموزد.
گویا ما مصداق سخن سعدی شده ایم که :
« یکی بر سر شاخ ، بُن می برید»