eitaa logo
شلمچه (شَلَم) کجا بودی؟
300 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
309 ویدیو
3 فایل
✍️ خاطرات #شهید_سعید_شاهدی_سهی (جمع آوری و تدوین؛ به همت #خانواده شهید) ✅ ارسال مطالب با آدرس کانال 🔸خاطرات ، عکس و ... درباره سعید را می توانید به این شناسه ارسال نمایید 👇 @moameni66shahedi 🔹آدرس کانال در بله ؛ https://ble.ir/shalamchekojaboodi
مشاهده در ایتا
دانلود
‌ ‌ هر کس در شب‌ جمعه شهدا را یاد کند ، شهدا او را نزد اباعبدالله علیه السلام یاد می کنند ( شهید مهدی زین الدین) ‌شهدا را با یاد کنیم ‌
اگر روزی رسد روی تو بینم گذارم زیر پایت این جبینم چرا احوال زار من نپرسی خدا داند ز هجر تو غمینم _____________ به دنیا دل نبنده هر کی مَرده که دنیا سر به سر اندوه و درده به قبرستان گذر کن تا ببینی که دنیا با رفیقانت چه کرده @shalamchekojaboodi
‌ 👆 بخشی از روایت شهید علی خوش لفظ از عملیات کربلای۵ در کتاب وقتی مهتاب گم شد ... شلمچه کجا بودی؟! ... @shalamchekojaboodi
توی یک دوره ماه رمضان، حاج منصور و شیخ حسین انصاریان در میدان قیام با هم مجلس داشتند. سعید از جبهه به مرخصی آمده بود و باهم به این مجلس می رفتیم. یک شب (بعد یا قبل از مراسم) به انتقال خون رفتیم و از من به خاطر سن کم، خون نگرفتند ولی سعید با نام جعلی اصرار داشت از دست چپش خون بگیرند. پس از خون‌گیری به او گیر دادم که علت این کارش چی بود؟! اصرار من را که دید، گفت؛ جبهه به خون نیاز دارد. دیشب از دست راست خون دادم و اگر آنها متوجه می‌شدند امشب ازم خون نمی گرفتند. من از این صحبتش یخ کردم و با خودم گفتم خدایا این جوان لاغر مگر چقدر توان دارد و با این سن کم، کجاها را می بیند؟! ما کجاییم و او کجاست؟! راوی: آقای محمد ______ ✍ کانال شلمچه کجا بودی ؟ (خاطرات شهید سعید شاهدی سهی) @shalamchekojaboodi
میان دیده ام در جستجویم تو را شاید میان دل بجویم اگر جویم میان دل تو‌ دلبر تمام راز دل را با‌ تو گویم @shalamchekojaboodi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آیاتی در جزء۴
هوالشاهد مرحله اولِ عملیات کربلای۵ با سعید عزیز در گردان عمارِ لشگر ۲۷، در یک گروهان و یک دسته، همرزم بودیم... ⬇️⬇️ @shalamchekojaboodi
‌ مرحله اولِ عملیات کربلای۵ با سعید عزیز در گردان عمارِ لشگر ۲۷، در یک گروهان و یک دسته هم رزم بودیم. شب دوم عملیات، گردان عمار بعد از گردان مالک عمل کرد و در تاریکی شب تا نزدیک اذان صبح به سمت دشمن جلو رفتیم، تا از کنار شهدا و مجروحین و رزمندگان گردان مالک رد شدیم و به خاکریز بلندی رسیدیم. به دستور فرمانده در دل خاکریز، سنگر انفرادی درست کرده و نماز صبحمان را با تیمم خواندیم و کمی جیره غذایی خوردیم. از بالای خاکریز که نگاه می‌کردی جرثقیل های بندر بصره دیده می‌شد. صبح بعد از طلوع آفتاب به آن طرف خاکریز نگاه کردیم، تعداد زیادی تانک و نفربر حزب بعث، غافلانه در حال استراحت بودند‌ و حدود ساعت ۸ صبح تانکها به صورت هجومی به خاکریز گردان عمار حمله کردند. من و سعید هردو آرپی چی زن بودیم‌ و سه تانک دشمن از انتهای خاکریز از اوج درگیری های نیروها استفاده کرد و از منتها الیه شرقی خاکریز، گردان را دور زدند. من به دستور فرمانده برای زدن تانک ها، به سمت تانکهای پشت سر گردان رفتم و بعد از آنکه به خاکریز برگشتم، دیدم دسته ما که در دل خاکریز مستقر بود، مورد اصابت گلوله مستقیم همان تانک از پشت گردان قرارگرفته و حدود ۱۳ نفر از همرزمان‌مان به شهادت رسیدند. به دنبال سعید گشتم و کیسه ماسکش را که نام زیبایش بر آن نقش بسته بود، از دل خاک و در کنار بدن دو تن از شهدا _شهید اکبری و شهید پرخیده _ بیرون کشیدم. جهت گزارش تعداد شهدا به سراغ فرمانده رفتم و گفتم بدن مطهر شهدای دسته را شناسایی کردم اما از سعید شاهدی فقط کیسه ی ماسکش را پیدا کردم و از پیکر سعید ظاهراً چیزی نمانده است. بعد از دقایقی، ناگهان در کمال ناباوری دیدم سعید از پشت خاکریز، خودش را پرت کرد سمت داخل خاکریز و در حالی که یک دستش را به بازوی دست دیگرش گرفته بود، از شدت درد، آه می‌کشید. رفتم در آغوشش گرفتم‌ و نگاه کردم دیدم ترکش انتهای خمپاره به صورت نعل اسبی، استخوان بازویش را شکافته و به بازوی دستش چفت شده است. بلافاصله برایش پانسمان کردم و راهی عقب شدیم. در بیمارستان اهواز در اتاق عمل، ترکش را خارج کردند و ظاهراً سعید با آن جراحت سنگین و دست آتل بسته و آویزان به گردن قبول نکرد به تهران برگردد و با همان وضعیت، بعد از چند روز خودش را به گردانِ نصفه نیمه‌ی عمار رساند. آن ترکش بزرگ و نعل اسبی را هم با خود به عقبه لشگر، در نخلستان کارون (محل گردان) آورده بود و هنوز گوشتهای بازوی سعید عزیز در آن قابل مشاهده بود. عاش سعیدا و مات شهیدا سعیدا اللهم الرزقنا شفاعته... راوی: حاج آقا مجتبی _____________ ✍ کانال شلمچه کجا بودی ؟ (خاطرات شهید سعید شاهدی سهی) @shalamchekojaboodi
‌ این روزها خاطرات مربوط به شلمچه طور دیگری خودش را نشان می دهد و داوطلب ورود به کانال می شوند تا جایی که امروز به ذهنمان رسید که شاید سعید می خواهد با این عبارت شلمچه کجا بودی؟! یک سوال و یک تحقیق دیگری را در این باره رقم بزند. تحقیقی فارغ از خاطرات خودش‌ و مربوط به شلمچه؛ که به همه بگوید در شلمچه چه گذشت ... این ترکشهایی که به بازوها و پهلوهای رزمندگان می خورد، آن هم در عملیاتی که با رمز یا زهرا(س) انجام شد... به قول حاج قاسم آن حضور مادرانه ای که حضرت زهرا سلام الله علیها در شلمچه و نهر خین و پنج ضلعی ها و کانال ماهی و ... داشتند. اینها باید هزاران بار در تاریخ تکرار شود تا فراموش نشود در شلمچه چه گذشت... شاید سعید با این تکه کلام می خواست و می خواهد روضه های شلمچه را فراموش نکنیم و بدانیم کجای تاریخ ایستاده ایم ... شلمچه؛ مظهر و‌ نماد استقامت نظامِ مظلوم و مقتدر اسلامی که در کمترین وسعت مکانی بیشترین خونهای مجاهدان فی سبیل الله در دفاع از این حرم روی زمین ریخته شد... این روضه ها را باید همیشه خواند و بر این مصائب باید گریست... @shalamchekojaboodi
ای سلیمان موری آمد بر درت رد مکن او را به جان مادرت @shalamchekojaboodi
هدایت شده از صبح حسینی
تشنه شدی و ساقه ی شعله ورت شکست چون چوبِ خشک هر دو لب لاغرت شکست هر سو دوید مادر تو زمزمی نبود طفل ذبیح خیمه، دل هاجرت شکست با گریه ی تو هر دویمان آب می شویم با گریه ات غرور پدر مادرت شکست نامت علی است، محترمی مثل مرتضی این احترام، ارثیه ی حیدرت شکست می خواستم برای تو کاری کنم، نشد خیلی دلم برای دو پلک ترت شکست تا باد تیر حرمله از چله اش گذشت مانند یاس خشک شده حنجرت شکست تیزی یک پر از سه پر تیر، ذره ای بر بازویت کشید، عزیزم پرت شکست این حجم تیر کل تنت را گرفته است مانند مادرم همه ی پیکرت شکست خون گلوی تو به روی صورت من است از بس که بی هوا قدح کوثرت شکست با فکر پاسخی که بگویم به مادرت بُهتم کنار جسم و تن بی سرت شکست حالا که می روی ز چه لبخند می زنی؟! قد مرا همین نظر آخرت شکست محمد جواد شیرازی علیه السلام https://eitaa.com/sobhehoseini