#ارسالی_اعضا
پیام #خواهر بزرگ سعید ( امروز صبح)
👇👇
سلام صبح بخیر
امروز صبح وقتی بعد از نماز سوره الرحمن رو می خوندم ، به آیه فبای الا رب کما تکذبان که رسیدم یاد همه شهدا افتادم که به کدامین گناه کشته شدند ؟! چهره مظلوم سعید و یتیمی صادق تو دوسال ونیمه گی غم عجیبی بود
صادق یکی دو روز خونه ما مونده بود تا با مصطفی بازی کنند. چهره معصوم صادق و روز خداحافظی سعید یادم افتاد😭😭😭😭😭😭 اون روز سعید اومد با من خداحافظی کنه و بره تفحص.
نشست تو راه پله دم در، یه خورده باهم حرف زدیم گفتم بیا تو خونه، گفت اگه بیام صادق منو می بینه نمی تونم ازش دل بکنم، بعد وقتی خواست بره لحظه خداحافظی ش با من با همیشه فرق داشت.
گفت من دارم می رم تفحص شهدا، یه دفعه دلم لرزید، گفت مواظب باش صادق نفهمه بعد هم با هم رو بوسی کردیم 😭😭😭😭😭ولی دل کندن و جدا شدن از سعید این بار فرق داشت.
رفت تو کوچه بهش گفتم برگرد من دوباره ببینمت، بازهم روبوسی و خداحافظی کردیم، انگار وقتی خدا میخواد عزیزی رو ببره آدم و اینجوری آگاه میکنه. خیلی برای من لحظه ی سختی بود. غم عجیبی بر دلم نشست ورفت.
خدا خدا می کردم پشیمون بشه نره از بس حالم گرفته بود رفتم خونه مامان. گفتم سعید اومد با شما خداحافظی کنه؟!
مامان گفت بله اومد ولی من خانم بکشلو خونه مون بود خیلی درست باهاش خداحافظی نکردم بعدش هم که دیگه خبر شهادتشو آوردند واقعا هروقت روضه لحظه وداع امام حسین با خواهرش رو می خونند یاد اون لحظه خداحافظی سعید می افتم 😭😭😭😭😭
راوی: #خواهر1
#خاطرات_سعید
@shalamchekojaboodi