هدایت شده از صبح حسینی
تشنه شدی و ساقه ی شعله ورت شکست
چون چوبِ خشک هر دو لب لاغرت شکست
هر سو دوید مادر تو زمزمی نبود
طفل ذبیح خیمه، دل هاجرت شکست
با گریه ی تو هر دویمان آب می شویم
با گریه ات غرور پدر مادرت شکست
نامت علی است، محترمی مثل مرتضی
این احترام، ارثیه ی حیدرت شکست
می خواستم برای تو کاری کنم، نشد
خیلی دلم برای دو پلک ترت شکست
تا باد تیر حرمله از چله اش گذشت
مانند یاس خشک شده حنجرت شکست
تیزی یک پر از سه پر تیر، ذره ای
بر بازویت کشید، عزیزم پرت شکست
این حجم تیر کل تنت را گرفته است
مانند مادرم همه ی پیکرت شکست
خون گلوی تو به روی صورت من است
از بس که بی هوا قدح کوثرت شکست
با فکر پاسخی که بگویم به مادرت
بُهتم کنار جسم و تن بی سرت شکست
حالا که می روی ز چه لبخند می زنی؟!
قد مرا همین نظر آخرت شکست
محمد جواد شیرازی
#مرثیه_علی_اصغر علیه السلام
https://eitaa.com/sobhehoseini
چند خوردی چرب و شیرین از طعام
امتحان کن چند روزی در صیام
لب فروبند از طعام و از شراب ...
⬇️⬇️
@shalamchekojaboodi
چند خوردی چرب و شیرین از طعام
امتحان کن چند روزی در صیام
لب فروبند از طعام و از شراب
از پایان جنگ تا زمان شهادت آقاسعید که خاطرم هست ایشون بیشترین ارتباطاتش رو با بروبچههای کانون ابوذر داشت، ما هرساله در ایام ماه مبارک رمضان توی بسیج کانون لوحه افطاری داشتیم.
به نحوی که به بعضی از دوستان اصلا فرصت افطاری دادن نمیرسید و ناراحت میشدند.
تقریبا هرشب خونه یکی از بچهها افطار دعوت بودیم.
خب تو این جمع دوستان زیادی حضور داشتند و خوشمشربها بیشتر به چشم میاومدند.
در این بین آقاسعید که بود و نبودش خیلی تو چشم بود، میدیدیم که کمتر حضور داره، در حالیکه ما دوست داشتیم هرشب بیاد و در کنار اون روزهمون رو افطار کنیم.
مشخص بود گزینهای انتخاب میکنه و بعضی وقتا میآد افطاری و بعضی اوقاتم خبری ازش نبود.🙁
تو یکی از این منازلِ دوستان که ایشون هم تشریف آورده بودند علت رو ازش پرسیدیم و در جواب برخلاف انتطار ما، به داستان معروف اون عارفی اشاره کرد که سر یه سفره شبههناک نشسته بود.
یادمه بادستش اینطور نشون داد که اون عارف یه لقمه را تو مشتش گرفت و فشار داد تا چیزایی که ازش خارج میشه، ماهیت اصلی اون لقمه را برملا کنه
اونجا ما خیلی تعجب کردیم که چرا آقاسعید داره این حرفا رو میزنه و بین درآمدهای بچهها فرق میذاره
پیش خودمون گفتیم لابد داره بیش از حد سختگیری میکنه و نباید به رزق و روزی سایر دوستامون شک کنیم و بطور کلی همه را حمل بر حلال بودن گذاشتیم و افطاریها رو میرفتیم.
خلاصه آخرش این شد که ما رفتیم و نشستیم و خوردیم و هنوز ماندهایم.
ولی ایشون هر جایی نیومد و ننشست و نخورد ولی رفت و رسید به مراد و محبوب دلش
روحت شاد سعید❤
راوی؛ آقای محمود #برزه
#خاطرات_سعید
______
✍ کانال شلمچه کجا بودی ؟ (خاطرات شهید سعید شاهدی سهی)
@shalamchekojaboodi
صلی الله علیک یااباعبدالله الحسین(علیه السلام)
در آن نفس که بميرم در آرزوی تو باشم
بدان اميد دهم جان ، که خاک کوی تو
باشم
به وقت صبح قيامت که سر زخاک برآرم
به گفت و گوی تو خيزم ، به جست و جوی تو باشم
🏴 بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم
الَّذِينَ إِذَاأَصَابَتْهُم مُّصِيبَةٌ قَالُوإِنَّالِلَّهِ وَإِنَّاإِلَيْهِ رَاجِعُون
دوستان خوبم سلام علیکم
امروز مطلع شدیم ،خادم و نوکر امام حسین (ع) مرحوم کربلایی اسماعیل داداش پور (اخوی برادر نعمتالله داداشپور) در بهشت رضا زادگاهش در جوار حق آرمید.
در صورت امکان نماز لیله الدفن را نثار روح مرحوم مغفور اسماعیل ابن ولی محمد هدیه فرمائید.
پیام آقای #صالحی
#ارسالی_اعضا
__________
🏴 عرض تسلیت داریم خدمت برادر گرامی؛ آقای داداشپور ( فرمانده واحد تسلیحات در زمان جنگ و از راویان محترم کانال ) و از خداوند متعال صبر جزیل برای خودشان و خانواده محترمشان مسئلت می نماییم.
@shalamchekojaboodi
یابن فاطمه!
کار عشق تو مرا سخت، گرفتارم کرد
صحبت چهره تو، طالب دیدارم کرد
حرف گیسوی چو لیلی پای تو، بوی خوشت
با غم دیدن رخسار تو بیمارم کرد
نقش والای تو در عالم رؤیا دیدم
عشوه و غمزه و ناز تو بیدارم کرد
من هم ای یوسف دل مشتری بازارت
آن همه حسن، سراسیمه خریدارم کرد
پرده بردار از آن طلعت زیبا که دگر
دل ندا داد که حق، محرم اسرارم کرد
کی سحر میشود این شام فراقت که دگر
از همه دار جهان خسته و بیزارم کرد
هجر یارم نظر تنگ رقیبان حسود
بیش از پیش مرا خسته و بیزارم کرد
بس که هجران تو دیدم بنگر پیر شدم
این جدایی هدف طعنه اغیارم کرد
مست آوای دل انگیز توام با ذکرت
جبر عشقت که مشغول به دلدارم کرد
****
#دستنوشته_سعید
#مناجات_با_امام_زمان (عج)
@shalamchekojaboodi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ما همه افقهای انسانیت را در شهدا یافتیم
بعد از عملیات مرصاد که مجروح شد، با چندتا از بچه ها برای عیادت سعید آمدیم تهران و مستقیم رفتیم بیمارستان.
وقتی وارد اتاقی که بستری شده بود رفتیم دیدم سعید به شدت مجروح است و کیسه خون و کیسه دفع خونابهی بعد از عمل جراحی و ... به او وصل است.
ولی سعید مثل قبل با روحیه عالی و بذله گویی و تیکه پرانی به ما شروع کرد گفتن و خندیدن، طوری که انگار نه انگار که عمل سختی روی او انجام شده و به شدت مصدوم است.
آنقدر با روحیه و شاد بود که پرستارهای بخش که چند تا خانم بودند از افعال و رفتار او شعف خاصی داشتند. به ما گفتند شما دوستان آقا سعید هستید؟! و بعد در مورد شیطنتهای سعید از ما سوال میکردند.
من به پرستارها گفتم آقا سعید بمب خنده و روحیه ست و امیدوارم شما رو اذیت نکرده باشه.
گفتند نه خیلی آقاست، ما از کارهاش لذت میبریم و ازش راضی هستیم.
به پرستارها گفتم آبجی های گرامی!
خداوند در آسمان ملائکه را دارد و در زمین بسیجی ها را. این تعبیر، خیلی براشون جالب بود. حرفم را تصدیق کردند و گفتند بعد از اینکه آقا سعید به هوش آمد بلافاصله از ما مُهر و قرآن و کتاب دعا درخواست کرد و گفت تخت منو رو به قبله کنید که نمازم را بخوانم. ما از مناسک عاشقانه او متعجب شدیم.
راوی؛ آقای رضا #رحمت
#خاطرات_سعید
_________
✍ کانال شلمچه کجا بودی ؟ (خاطرات شهید سعید شاهدی سهی)
@shalamchekojaboodi
هدایت شده از پایگاه بسیج شهید دستغیب (ره)
27.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📷گزارش تصویری : ۱۴۰۲/۱۲/۲۵
🗓برنامه:
عطر افشانی مزار شهدای پایگاه
#شهادت
#لحظه_طلایی
#جهاد
🌐| مجموعه فرهنگی شهید آیت الله دستغیب (ره)
در خاطرات کانال خواندم که سعید بیشتر در صف آخر نماز می ایستاد. به نظر من صف آخر مرکز شوخی های جوانیاش بود. مثلاً هر وقت که میرسید اگر ما در سجده بودیم کلهمان را لگد میکرد و میرفت. و یا اگر می دید که در نماز خیلی فاز عرفان برداشته ایم با یک مُشت حواسمان را جمع میکرد.
البته هیچ وقت بهخاطر این کارها ناراحت نمی شدم و حتی به خود میبالیدم که سعید گوشه نظری به ما دارد.
اما رفتار سعید فقط این شوخیها نبود و هر وقت به مرخصی می آمد برنامه های هیأت و دعای کمیل و ندبه اش فراموش نمی شد و ما هم طفیلی او در این مراسم ها بودیم.
صدا و نوای داداش سعید و حزن و اندوه او، سینه زدن های بی ریا و گریه ها و فریادهایش در هیأتها هرگز از یادم نمی رود.
او بیریا سینه می زد و خدا شاهد است که می دیدم واقعا از خود بیخود شده و آنچنان بر سر و سینه می زند که من بیچاره از ترس اینکه قلب نازنینش این همه حزن را تحمل نکند، نگران بوده و در هیأت فقط حواسم به سعید بود!
فقط کمی بعد از هر مجلس دوباره همان سعید شوخ و ملیح می شد. او آنقدر با دیگران خوب میجوشید که هر کسی فقط با دو سه برخورد، حتما با او دوست می شد. توی محل از همه قشر با او دوست بودند؛ از بچه مسجدیها گرفته تا غیر آنها و این برای من همیشه جای تعجب داشت و همین اغیار (در نظر من ) در زمان مناسب میدیدم چه قهرمان هایی شدند که امثال من فقط باید حسرتشان را بخورند
خدایا تو شاهدی و میدانی او با دل ما چه میکرد و چطور دلبری میکرد.
راوی: آقای محمد #خطیبی
#خاطرات_سعید
_________
✍ کانال شلمچه کجا بودی ؟ (خاطرات شهید سعید شاهدی سهی)
@shalamchekojaboodi
هدایت شده از کانال خبری معراج شهدا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻 نقاره زنی حرم مطهر امام رضا علیه السلام در آخرین روز سال
🌹اینجامعراجشهداست 👇
@tafahoseshohada
سعید جان!
در این چند ماهی که با خاطراتت در قلب و جانمان رجعت نمودهای و هر روز به دنبال تو به هر جا کشیده میشویم، مدام در نظرمان هستی و از جلوی چشمانمان دور نمی شوی.
باران می آید، یاد خاطرات بارانی ات می افتیم، آسمان را می بینیم، نگاه آسمانیات در نظرمان نقش می بندد، موتور می بینیم یاد تو پررنگ می شود و ... در این شش ماه و اندی، روزی را بدون یاد تو شب نکرده ایم و شبی نبوده که در فکر و یادمان گمشده باشی؛
به صحرا بنگرم صحرا ته وینم
به دریا بنگرم دریا ته وینم
بهر جا بنگرم کوه و در و دشت
نشان روی زیبای ته وینم
سعید عزیز!
اگر چه این هم از عنایات شهیدانهی خودت بود ولی بگذار بگوییم؛ ما یادت کردیم، تو هم یادمان کن و در این لحظات آخر سال ۱۴۰۲ دستی به دعا بردار و ما را دعا کن که سخت محتاج دعایت هستیم، دعا کن تا مثل شهدا در دنیا و آخرت، احسن الحال شویم 😢🤲
@shalamchekojaboodi
هدایت شده از استاد محمد شجاعی
7.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا