eitaa logo
شلمچه (شَلَم) کجا بودی؟
300 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
308 ویدیو
3 فایل
✍️ خاطرات #شهید_سعید_شاهدی_سهی (جمع آوری و تدوین؛ به همت #خانواده شهید) ✅ ارسال مطالب با آدرس کانال 🔸خاطرات ، عکس و ... درباره سعید را می توانید به این شناسه ارسال نمایید 👇 @moameni66shahedi 🔹آدرس کانال در بله ؛ https://ble.ir/shalamchekojaboodi
مشاهده در ایتا
دانلود
تابستان بود و تازه ماشین خریده بودیم. نذر كرده بود ماشین خریدیم، برویم جمكران...⬇️⬇️ @shalamchekojaboodi
‌ تابستان بود و تازه ماشین خریده بودیم. نذر كرده بود ماشین خریدیم، برویم جمكران. یكی از همسایه‌هامون خانم رسولی هم که همسر شهید بود با برادرهمسرش ازدواج كرده بود و از شهید دو فرزند داشت و بعد هم خدا یك بچه به آنها داده بود. ما هم رضا را از شهید مومنی داشتیم و حالا خدا صادق را به ما داده بود. وقتی آقا سعید گفت برویم جمكران گفتم سعید جان دستت درد نكنه خانم رسولی اینا رو هم ببریم، گفت باشه با هم بریم. آخر برج بود و ما هم پول زیادی نداشتیم كه برویم بیرون غذا بخوریم، گفت خانم پول هم نداریم. گفتم عیبی نداره گفت چه كار كنیم؟! گفتم برو یك شانه تخم مرغ بگیر بیار. رفت گرفت و تخم مرغ ها را آبپز كردم، خیار شور برداشتم و یك هندوانه هم داشتیم که آن را هم با یك خورده چیز میز دیگه برداشتم و راهی شدیم. به هوای قم جمكران رفتیم ولی از كاشان هم سر در آوردیم و رفتیم خانه یكی از اقوام آقای رسولی. شب آنجا بودیم و صبح به سمت تهران حركت كردیم. موقع برگشت اقوام آقای رسولی كلی طالبی پشت ماشین ما گذاشتند‌. تو راه كه می‌آمدیم سعید یك جای خوش آب و هوا نگه داشت و گفت اینجا پیاده بشیم نهار بخوریم. گفتم سعید جان چی بخوریم؟! همان طالبی‌ها و نون و پنیری كه بهمان داده بودند، برداشتیم، زیرانداز پهن كردیم و نشستیم كه بخوریم. آن زمان هم صادق و هم بچه خانم رسولی شیرخوار بودند.‌ خب برایم سخت بود در حالی که به بچه شیر می‌دهم غذا بخورم. سعید قشنگ برایم لقمه می‌گرفت و می‌داد دستم. گفتم سعید زشته جلوی اینها. می‌گفت هیچم زشت نیست بگذار آقای رسولی هم یاد بگیره برای خانمش از این كارها انجام بده. خدایی هم آقای رسولی سعید رو دوست داشت و از رفتارهای سعید تاثیر می‌گرفت. راوی؛ _____________ ✍ کانال شلمچه کجا بودی ؟ (خاطرات شهید سعید شاهدی سهی) @shalamchekojaboodi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄ تا الان خاطرات زیادی از ارادت سعید به حضرت امام خمینی رحمة الله علیه گفته‌اند و شنیده‌ایم؛ از حرم رفتن‌های شب‌های جمعه با بچه‌های پایگاه و رفقا ... و یا چهل شبی که نذر داشت به زیارت امام(ره) برود تا بتواند با همسر شهید مؤمنی ازدواج کند و برای فرزند شهیدش پدری کند. تا علمداری هیئت عشاق الخمینی(ره) که روی این اسم و کامل گفتنش تاکید ویژه و روی این علمداری استقامت داشت؛ هیئتی که شب‌های دوشنبه بوده و هست و از اولین سالگرد رحلت حضرت امام(ره) و به عشق امام(ره) راه اندازی شد‌. از عکس امام(ره) که بارها روی سینه‌اش خودنمایی می‌کرد و اشعاری درباره امام(ره) که در دفتر و سررسیدش می نوشت ... امضایش که به صورت رمزی و برعکس می‌نوشت خمینی رهبر تا دسته‌های روز رحلت امام که حال و هوایش متفاوت بود. و آن خوابی که همسرش در نوجوانی دیده بود که از امام(ره) دو هدیه دریافت می‌کند و بعدها تعبیر می‌شود که این دو هدیه، همان همسران شهیدش بودند. همه اینها نشان می‌دهد که رابطه‌ای خاص بین حضرت امام با شهدا برقرار بوده و هست و نگاه امام(ره) به اینها؛ همان سربازانِ در گهواره بود که طالع بلندی در پیش داشتند. حالا سعید چه سَر و سِرّی داشت با امام عزیز نمی‌دانیم ولی می‌دانیم این ارادت هنوز ادامه دارد و هنوز هم سعید ۱۴ خردادش متفاوت است. طوری که شب رحلت حضرت امام(ره) فیلمی از خودش در دسته عزاداری برای امام(ره) به دستمان می‌رسانَد تا باز هم بگوید یادم تو را فراموش نخواهد شد ای امام عزیز. و تقارن این ۱۴ خرداد با دوشنبه و هیئت عشاق الخمینی(ره)، همه و همه، نشانه‌هایی از این حضور سعید است، حضوری که حتی اگر سعی در انکارش کنیم، انکار شدنی نیست. @shalamchekojaboodi
👆اعمال دحوالارض دوشنبه ۱۴ خرداد ماه ( ۲۵ ذی‌القعده )، روز دحوالارض است. ‌
یا ز روح الله و عشقش دم‌ مزن یا کفن کن بر تن خود پیرهن @shalamchekojaboodi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خاطرم هست سال‌های اولیه بعد از رحلت امام، هیئت عشاق‌الخمینی(ره) در ایام سالگرد امام دسته عزاداری راه می‌انداخت. در یکی از این سال‌ها، مسیر انتهایی به مسجد و پایگاه علویون در خیابان سجاد ختم می‌شد. در ذکر و شور آخر هیئت، آقاسعید که میوندار هم بود چنان زاری و بی‌تابی می‌کرد و به سر و سینه‌اش می‌زد که ما تا حدودی برای ایشون نگران شدیم. در این میان آقا جعفر اجلالی رفت وسط جمعیت و آقاسعید رو از قسمت پاهاش با دو دست محکم گرفت و بلند کرد و از دل جمعیت خارجش کرد ولی هم‌چنان سعید داشت بی‌تابی می‌کرد و به سر و صورتش می‌زد تا اینکه در یکی از اتاق‌های پشتی مسجد او را آرام کردند. این صحنه برای من و خیلی‌های دیگه عجیب و غریب بود و نمی‌توانستیم باطن آن‌را درک کنیم ولیکن نشان از یک رابطه عمیق قلبی بین سعید و پیر‌ جماران داشت. روحش شاد🤲 راوی؛ آقای محمود __________ ✍ کانال شلمچه کجا بودی ؟ (خاطرات شهید سعید شاهدی سهی) @shalamchekojaboodi
در مدح خمینی روح الله همه عمر برندارم سر از این خمار مستی که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی تو نه مثل آفتابی که حضور و غیبت افتد دگران روند و آیند و تو همچنان که هستی ____________ ز هجرت بر دلم آتش کشیدی تو ای جان جهان از غم رهیدی ____________ ما خدایی کوکبی گم کرده ایم آفتابی در شبی گم کرده ایم @shalamchekojaboodi