eitaa logo
شلمچه (شَلَم) کجا بودی؟
299 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
307 ویدیو
3 فایل
✍️ خاطرات #شهید_سعید_شاهدی_سهی (جمع آوری و تدوین؛ به همت #خانواده شهید) ✅ ارسال مطالب با آدرس کانال 🔸خاطرات ، عکس و ... درباره سعید را می توانید به این شناسه ارسال نمایید 👇 @moameni66shahedi 🔹آدرس کانال در بله ؛ https://ble.ir/shalamchekojaboodi
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌ والذین ءَامنوا أَشدُّ حُباً لِلّٰه... آیه ۱۶۵ سوره بقره @shalamchekojaboodi
سلام علیکم درشب ولادت آقااباعبدالله(ع) درحرم آقاامام حسین وحضرت ابوالفضل نائب الزیاره آقاسعیدشاهدی هستم ارسالی از خانم @shalamchekojaboodi
‌ سجاده و تسبیح، فرستد صلوات آیینه به تلمیح فرستد صلوات میلاد صحیفه‌های سجادیه است قرآن و مفاتیح فرستد صلوات ↳ @dobeity_robaey
✍ به وقت بهمن ماه سال گذشته؛ عجب روزی بود و چه دیداری؛ دیدار حضرت ماه با اعضای کنگره ملی ۲۴ هزار شهید استان تهران و جمعی از خانواده های شهدا (۳ بهمن۴۰۲/ ۱۱ رجب ۱۴۴۵) ⬇️⬇️ @shalamchekojaboodi
‌ ✍ به وقت بهمن پارسال که حالا حدود دو هفته از سالروز آن می گذرد عجب روزی بود و چه دیداری؛ توفیق کمیابی رقم خورده بود و چند کارت دعوت به واسطه‌ی سعید به خانواده اش دادند. پدر و مادر آقا سعید به خاطر شرایط نامساعد جسمی نتوانستند بروند و دو نفر دیگر از خانواده تصمیم گرفتند به جای آنها بروند. منتها نه امیدوار به اینکه با این کارت‌ دعوتهای کاملا شخصی که به نام پدر و مادر خورده بود راهشان دهند، بلکه با خودشان گفتند می روند و پشت در می نشینند و آنقدَر در می زنند این خانه را تا ببینند روی صاحبخانه را اگر هم راهشان ندادند اسمشان در فهرست خریداران یوسف ثبت شود صبح زود، هنوز هوا تاریک بود که راه افتادیم و بعد از قدری پرس و جو که از کدام در وارد شویم، تقریبا جزء اولین نفرهای صف ورودی درب کشوردوست رسیدیم و در صف منتظر ماندیم تا در باز شود. باران می بارید و زمین را خیس و هوای دیدار را عاشقانه تر کرده بود. دو روز مانده بود به روز پدر و همه به دیدار عزیزترین پدر آمده بودند؛ سپیده‌ی صبح که سرزد و هوا قدری روشن شد، رفت و آمدها به در ورودی بیشتر شد و طولی نکشید که در باز شد و چند نفری به راحتی با نشان دادن کارتشان وارد شدند. نوبت‌که به خانواده‌ی سعید رسید با عنایاتی که از غیب رسید و طی ماجراهای جالبی، گره‌های آن دو نفر هم باز شد و هفت نفر از هفت خان، عبور کردیم و در پیشانی حسینیه و بهترین جاهایی که می توان آقا را از نزدیک دید مستقر شدیم. قبل از دیدن حضرت آقا، یکی از لذتهای این دیدار، دیدن خانواده های شهدا بود؛ خانواده‌های شهدای معروف و غیر معروفی که دیدنشان بسیار ما را سر ذوق آورد. چه در گیتها و چه در اطرافمان روی صندلی ها؛ خانواده شهید محمدحسین حدادیان، خانواده شهید ابراهیم هادی، خانواده شهید بروجردی ... حتی دیدن فرزندان سعید هم در بیت رهبری چیز دیگری بود؛ حالا که رضا و صادق را در حوالی روز پدر، در گرمای محبتِ بهترین پدر می دیدی‌شان. پس از مدتی انتظار، حضرت آقا آمدند؛ چه آمدنی نور مطلق وارد شد؛ در میان صحنه ای آراسته به قاب عکس های شهدا. بر بال ملائک جلوس نمودند و ما غرق تماشا شده بودیم. از دیدنشان سیر نمی شدیم و ایشان که صحبت می کردند هر یک از ما نیز غرق نجوای درونی شده بودیم. قطعا آقا صدای ما را می شنید؛ آقا جان! خودت ما را دریاب، خودت کاری کن و گره ها را باز کن ... آقاجان! پدر و مادر شهید نتوانستند بیایند و خدمت تان سلام رساندند. آقاجان! شما ما را می بینید؟! آقاجان! ما و نسل مان را به نوکری خودتان بپذیرید... نجواها تمامی نداشت؛ خدایا شکرت که آمدیم. آقاجان ممنونیم که ما را طلبیدی و راهمان دادی... چشم به هم گذاشتیم بیانات نورانی حضرت آقا بر ما تابید و تمام شد. ما ماندیم و یک دنیا حس خوب. ما ماندیم؛ لبریزِ لبریز. تا مدتها می خواستیم از این دیدار، یادی کنیم. از دیداری که آقا سعید برای ما رقم زد و برای تک تک مان خاطره ساخت. خاطراتی که هر کدام را بخواهیم بگوییم کتابی ست برای خودش؛ از زنده شدن خاطرات عقد خودش در محضر حضرت آقا تا ... امروز یکباره چشممان به عکسی افتاد که یاد آن دیدار افتادیم و فهمیدیم یکسال و دو هفته از آن گذشت. حالا شاید وقت آن بود که به رسم وفا، یاد آن یوم الله و زیارت ولی الله کنیم. باشد که حضرت آقا نیز ما را یاد کنند. @shalamchekojaboodi
باید به پای عکس ضریحت بلند شد شوخی که نیست صحبت سلطان قلب هاست از هر طرف که رد بشوم باز خاطرم در گیر سمت و سوی خراسان قلب هاست آقای شنوایِ حرفهای دلم از فاصله هزارکیلومتری … به شما سلام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا