eitaa logo
باغ کتاب شمعدونی
779 دنبال‌کننده
7.7هزار عکس
955 ویدیو
15 فایل
|•بہ وقت دانایـے🌱🧠•| کتاب‌های‌خوب📚 لحظات‌خوب⏳اتفاق‌های‌خوب📣 📍ما‌ اینجاییم: ورامین، مجتمع‌ ادارات، روبروی‌ قنادی‌ کاج، طبقه پایین سازمان تبلیغات اسلامی میشنویم☎️:09036182154 @Najvaa_1
مشاهده در ایتا
دانلود
‌ ما هر دو یکدلیم، ولی این وفاق نیست از احتیاج بگذر اگر اشتیاق نیست ما خسته‌ایم و تشنه، ولی دست و پا زدن راه نجات یافتن از باتلاق نیست آیینه‌ایم و غیر حقیقت نگفته‌ایم در ما به قدر یک سر سوزن نفاق نیست هرگز دو لفظ را مترادف گمان مکن جایی که عشق نیست« جدایی » « فراق » نیست هرروز بیشتر به تو دلبسته می‌شویم عشق از شناخت می‌گذرد اتفاق نیست دنیا هزار پنجره بر ما گشود و بست اما دریغ، آینه‌ای در اتاق نیست
‌ با آن‌که بی‌دلیل رها می‌کنی مرا آنقدر عاشقم که نمی‌پرسمت چرا؟ در پیچ‌وتاب عشق، به معنای هجر نیست رودی ز رود دیگر اگر می‌شود جدا خون می‌خوریم در غم و حرفی نمی‌زنیم ما عاشق توایم همین است ماجرا خوش باد روح آن‌که به ما با کنایه گفت: گاهی به قدر صبر بلا می‌دهد خدا حق با تو بود هرچه بکوشد نمی‌رسد شیر نفس بریده به آهوی تیزپا ای عشق! ای حقیقت باورنکردنی! افسانه‌ای بساز خود از داستان ما
باغ کتاب شمعدونی
‌ آب طلب نکرده همیشه مراد نیست گاهی بهانه ای ست که قربانی ات کنند... @shamdoonigarden
اینکه مردم نشناسند تو را غربت نیست غربت آن است که یاران ببرندت از یاد...
‌ تلخ است روزگار، مگر با بهانه‌ای پیدا کنیم دلخوشی کودکانه‌ای ای عشق! سر بزن به دل سنگ من که گاه روید ز سنگ‌فرش خیابان جوانه‌ای گر چشم دوختم به تماشای این و آن می‌خواستم که از تو بیابم نشانه‌ای هرجا که خیره می‌شوم انگار عکس توست ما را کشانده‌ای به چه تاریک‌خانه‌ای از جور روزگار کسی بی‌نصیب نیست دیوانه‌ای گرفته به کف تازیانه‌ای
‌ دیر یا زود این عذاب ای جان به پایان می‌رسد شاد باش! این رنج بی‌پایان به پایان می‌رسد گرچه گاهی تندبادی شاخه‌ای را هم شکست سرو می‌ماند ولی توفان به پایان می‌رسد زندگی بر مردم آزادە‌ی بی‌آرزو سخت می‌گیرد ولی آسان به پایان می‌رسد داستان شمع با آتش روایت شد ولی عاقبت با دیدە‌ی گریان به پایان می‌رسد سیل آه خلق سدّ ظلم را خواهد شکست قصۀ تاریخ بی‌سلطان به پایان می‌رسد
‌ ‌‌ای که گفتی عشق را از یاد بردن سخت نیست ... عشق را شاید ولی هرگز مرا نشناختی ...!
‌ ما گشته ایم، نیست، تو هم جست وجو مكن آن روزها گذشت، دگر آرزو مکن دیگر سراغ خاطره های مرا مگیر خاكستر گداخته را زیر و رو مکن در چشم دیگران منشین، در کنار من ما را در این مقایسه بی آبرو مکن راز من است غنچه لب های سرخ دوست راز مرا برای کسی بازگو مکن دیدار ما تصور یک بی نهایت است با یکدگر دو آینه را رو برو مکن...
جهان پیوسته تا کِی بر مدار ظلم می‌گردد؟ مگر در هم بریزد «رادمردی» این توالی را.. @shamdoonigarden
‌ از درد عشق گفتم و نشنید هیچ‌کس حتی اگر شنید نفهمید هیچ‌کس زور شراب گر به غم عشق می‌رسید ما را چنین خراب نمی‌دید هیچ‌کس آدم حریص منع‌شدن‌هاست، گر نبود آن میوه را ز شاخه نمی‌چید هیچ‌کس شرمنده‌ی محبتت ای غم که در فراق حال مرا به جز تو نپرسید هیچ‌کس فاضل ز خیر نام گذشته‌ست دوستان روی مزار او بنویسید هیچ‌کس...
دلشورهٔ وصال و پرشانیِ فراق از این غمت نبود، از آن هم غمت مباد...