🌴🌴🌴🌺🌺🌺🌴🌴🌴 #بازنویسی_حکایت_سعدی #آلاله_های_بی_قرار شبی کاروانمان تا سحر در حال حرکت بود، سحرگاهان در کنار جنگلی در غفلت خوابیده بودیم که شخص بی قرار و آشفته ای که در آن کاروان همراه ما بود فریادی زیاد و به سمت بیابان شروع به دویدن کرد زمانی که روز شد به او گفتیم: آن چه حالتی بود که تو داشتی ؟ گفت: دیدم که تمام بلبلان، درختان، چهارپایان همه در حال ناله و تسبیح هستند فکر کردم این جوانمردی نیست که همه در حال تسبیح کردن باشند و من به غفلت خاموش باشم. 🌴🌴🌴🌺🌺🌺🌴🌴🌴 https://eitaa.com/shamem_hoozoor
🌹🌹🌹
#بازنویسی_حکایت_سعدی
#آلاله_های_بی_قرار
شخص بازرگانی درحرفه کاریش دچار خسارت هزار دیناری شد به پسرش گفت: این سخن را با کسی در میان نگذار.
گفت: ای پدر دستور تو از اینکه نگویم قابل قبول است اما مرا بر فایده آن آگاه کن که چه مصلحتی در پنهان داشتن آن است؟
پدرش گفت: به علت اینکه به دو مصیبت گرفتار نشویم . یکی از دست رفتن سرمایه و دیگری سرزنش همسایگان .
اندوه و ناراحتی خود را با دشمنان نگو که با تعجب گویند و شادی کنند
https://eitaa.com/shamem_hoozoor
#سرمایه
#اندوه
#همسایه
🌷🌷
#بازنویسی_حکایت_سعدی
#آلاله_های_بی_قرار
نقل شده است که شخص ثروتمند و در عین حال بخیلی فرزندش بیمار شد . کسانی که نیک خواه فرزند بودند به او گفتند: بهتر است برای شفای فرزندت یا ختم قرآن بگیری یا قربانی نذر کنی .
کمی به فکر فرو رفت و گفت: خواندن قرآن در اولویت است تا گله که دور است .
این سخن به شخص صاحب دلی رسید او گفت: به علت این خواست ختم قرآن بگیرد چون که قرآن خواندن سر زبان است اما طلا و زر در وسط جان او قرار دارد .
https://eitaa.com/shamem_hoozoor
🌷🌷
🌺🌺 🍃🍃
#بازنویسی_حکایت_سعدی
#آلاله_های_بی_قرار
از شخصی نقل شده است که در زمان کودکی که اهل عبادت و شب زنده داری بودم ، شبی در کنار پدرم با قرآن خواندن نشسته بودم. در کنار ما گروهی خواب بودند به پدرم گفتم :
از این افراد یک نفر بلند نمی شود نماز بخواند و چنان در خواب غفلت هستند که انگار نخوابیده اند بلکه مرده اند. گفت: ای جان پدر تو نیز اگر خوابیده بودی بهتر از این بود که از دیگران عیب جویی نمایی.
🌺🌺🍃🍃
https://eitaa.com/shamem_hoozoor
🌻🌻🌺🌺
#بازنویسی_حکایت_سعدی
#آلاله_های_بی_قرار
شخصی نقل کرده است که:
شخص پرهیزگاری را در کنار صحرا دیدم که پلنگ او را زخمی کرده بود و در عین حال از هر دارویی که برای درمان استفاده می کرد فایده ای نداشت و بهتر نمی شد به گونه ای که، به خاطر آن زخم دچار رنج و ناراحتی بود اما همچنان شکر خدا را می گفت از او پرسیدندکه تو شکر چه چیزی را می گویی؟
گفت: شکر این که به مصیبت و بیماری گرفتار شده ام نه به گناه و معصیت.
گر مرا زار به کشتن دهد آن یارِ عزیز
تا نگویی که در آن دم غم جانم باشد
گویم از بنده مسکین چه گنه صادر شد
کاو دل آزرده شد از من غم آنم باشد
کاو: که وی
🌻🌻🌺🌺
https://eitaa.com/shamem_hoozoor