🌹🌹🌲🌲🌹🌹
#زینبیان_امروز
#وجود_محمد_در_خانه_قوت_قلب_بود
بیدلیل نیست که امام امت فرمود «از دامان زن مرد به معراج میرود» مردانی که در دورانهای سخت کشور حماسههای بیبدیلی را در در زمان مبارزه با رژیم طاغوت و نیز هشت سال دفاع مقدس رقم زدند از دامان پاک مادرانی پرورش یافتند که آنان را به سوی سعادت ابدی بدرقه کردند. مادرانی که در جایگاه مادری و همسری خویش در رکاب امام زمان(عج) خود سپاه اسلام را پشتیبانی کردند و برگی از افتخار را در دفتر تاریخ رقم زدند.
شهید محمد بروجردی نیز در دامن چنین مادری پرورش یافت که به گفته سردار باقرزاده فرمانده کمیته جستوجوی مفقودین ستاد کل نیروهای مسلح اگرچه از سواد عمومی بالایی برخوردار نبود؛ اما از نظر بصیرت و آگاهی جزو خواص طرفدار حق در جامعه بود. این مادر با وجود از دست دادن همسر خود توانست فرزندان خود را به خوبی پرورش دهد. این مادر شهید در سال 1390 دار فانی وداع را گفت؛ اما خاطرات او از فرزند شهیدش به جای مانده است که بخشی از روایتهای او را در ادامه میخوانید.
✨✨✨✨✨
پدرش در 17 رمضان از دنیا رفت. برای کاری به خرم آباد رفته بود و وقتی به خانه برگشت بیمار بود، چند روز بعد از دنیا رفت، جالب آنکه محمد هم وقتی بعدها به شهادت رسید درست شب 17 ماه رمضان بود.
وقتی هفت ساله بود برای اینکه فقدان پدر روی تربیت آنها اثر نداشته باشد و به راه خلاف کشیده نشوند او را برای کار همراه پسرم بزرگم میفرستادم. برای امرار معاش خودم تشک ابری درست میکردم. یکبار در حال بردن جنس به بازار بود که با رساله امام خمینی (ره) آشنا شد و از این طریق افکار ایشان را شناخت و زمینه فعالیتهای انقلابی فراهم شد.
صحبت کردن درباره محمد بسیار سخت است، او نعمتی بود که خدا به من داد و از ما گرفت. حقیقتا بچه نجیب، باحیا و آبروداری بود. چون در خانهای که زندگی میکردیم مستاجر و اهل عیال زندگی میکردند هر بار که میخواست وارد حیاط شود دائما «یا الله، یا الله» میگفت.
بعد از سربازی خیلی زود زنش دادیم. عروسیاش مثل عروسی خود من بسیار ساده برگزار شد. محمد تاکید داشت در عروسی صدای هلهله بلند نباشد. مراسم ساده و بسیار بیسر و صدایی بود.
با وجود محمد هیچ گاه فکر نکردم که بچهها پدر ندارند و من هم پدرم فوت کرده است. چنان با قدرت و انرژی با ما صحبت میکرد که کاملا روحیه میگرفتیم. به ما امید و قوت قلب میداد و در نبودش همه ما وزنه و تکیه گاهی عظیم را از دست دادیم.
حسابش را کامل از منافقین جدا کرده بود تا در دام بازیهای آنان نیفتد. وقتی مسوولیت اوین را گرفت قصد ترور او را داشتند به این صورت که یک بار شخصی به زندان رفته و گفته بود که با آقای بروجردی کار دارم. اتفاقا خود محمد هم آن لحظه همانجا بود، میگوید چه کارش دارید؟ آن فرد میگوید با او صحبت دارم. او را به داخل راهنمایی میکند و دوستانش و همکاران محمد، فرد را بازرسی میکنند و از او اسلحه میگیرند.
🌺🌺🌺🌺
شبی در خانه بودم که عروس بزرگم بدون پسرم محمدعلی آمد و بچهها را خانه ما گذاشت. پرسیدم پس چرا تنها آمدی؟ گفت محمدعلی نیامده. به بهانه رفتن به انباری برای آوردن آب از اتاق خارج شدم و پشت در ایستادم، شنیدم که عروسم به فرزندش میگوید از شهادت عمویتان چیزی به مادربزرگ نگویید. بعد هم در محله ولولهای شد، گویی همه شهر از شهادتش خبر داشتند به جز من.
📚زنان شهید
🌹🌹🌲🌲🌹🌹 #انقلاب_اسلامی