❤️🤍💚 ﷽ 🦋🦋🦋
🍀 راهکاری ساده برای شیـ❤️ـفته کردن بانویِ خانه 😉
👌دنبال بهانهای برای تعریف کردن او باشید:
🍏 از ظاهرش
🍎 از جملاتش
🍋 از نگاهش
🍓 از دست پختش
🍐 از رفتارش
🍒 از هنرش و ...
💠 از لحاظ روانی، #تعریف_و_تمجید از زن به او #آرامش داده و او را برای #مهربانی کردن و #عشقورزی با همسر انرژی خواهد داد.
میگین نه ...
امتحان کنید😊
#همسرانه
🌍 اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْـ 🌤
✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾
@shamim_mehrabane
✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾
شمـیـمـ مـهـربانی
❤️🤍💚 ﷽ 🦋🦋🦋
🌀 آقای خونـه
#حفظ_اقتدارتون در خونه مهمترین عامل در تأمین #آرامش و #امنیت خانه شماست،
💕 اما این اقتدار زمانی حفظ میشود که بر قلب اهل خانه سلطنت کنید،
نه بر جسم آنها ‼️
🌍 اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْـ 🌤
#همسرونه
✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾
@shamim_mehrabane
✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾
شمیـــــــم مهـــــــربانے
11.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❤️🤍💚 ﷽ 🦋🦋🦋
نوجوانان عزیز حتما گوش ڪنید
♻️ یک راه حل عملی
برای رسیدن به #آرامش😊😌
👤استاد پناهیان
#آرامش
🌍 اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْـ 🌤
✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾
@shamim_mehrabane
✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾
شمیـــــــم مهـــــــربانے
❤️🤍💚 ﷽ 🦋🦋🦋
🧔 آقایون محترم
🌀 بافت شخصيتی زنان،
♨️ طوری است كه با #درد_دل كردن تخليه ميشوند؛
🌀 اين فرصت را برای همسـ💘ـرتان فراهم كنيد
♨️ تا احساس سبكی و #آرامش پيدا كند 😌
#همسرداری
🌍 اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْـ 🌤
✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾
@shamim_mehrabane
✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾
شمیـــــــم مهـــــــربانے
❤️🤍💚 ﷽ 🦋🦋🦋
تو دنیا دنبال چی می گردی تا به #آرامش برسی؟؟!🤔
خونه بزرگ؟
ماشین آخرین مدل؟
ثروت زیاد؟
امام صادق علیه السلام:
💠 سه كس مايه انس و الفت هستند:
1- #همسر موافق
2- #فرزند نيک رفتار
3- #رفيق بى غل و غش.
🌍 اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْـ 🌤
#سبک_زندگی_اسلامی_ایرانی
✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾
@shamim_mehrabane
✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾
شمیـــــــم مهـــــــربانے
❤️🤍💚 ﷽ 🦋🦋🦋
✴️ مردها قدرتمند و قویاند 💪
❤️ قدرت اینو دارن که به یک زن #انگیزه بدهند، انگیزه ی اینکه خودش رو زیبا ببینه و به #زیبایی هاش بپردازه.
💚 یا در عرض چند ساعت حال ِ بد ِ یک زن ناامید و خسته رو تبدیل به حال #خوش کنن،
💙 یا سنگینی و رخوت روحی یک زن رو به سبکی و #آرامش و خلاقیت برسونن.
💜 یا اینکه زنی #عاشقانه دوستشون داشته باشه.
💛 و یک موجودِ ظریف با خیالِ راحت بهشون تکیه کنه و از هیچ چیز آشفته و نگران نشه، و اونو #بخندونن 😁
🧡 و کاری کنن که روزهای یکنواخت و تکراری زندگی خانمش پر از #هیجان شه.
آقایون محترم لطفاً از قدرت تون استفاده کنید 😉😁😜
#همسرانه
🌍 اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْـ 🌤
✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾
@shamim_mehrabane
✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾
شمیـــــــم مهـــــــربانے
2.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❤️🤍💚 ﷽ 🦋🦋🦋
✴️ هر چی بیشتر
به پـ💓ـدر و مـ💓ـادرت
🤝 خدمت کنی
بیشتر آسمونی میشی 🌙🌟
#پدر #مادر
#آرامش
#سبکزندگیاسلامیایرانی
🌍 اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْـ 🌤
✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾
@shamim_mehrabane
✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾
شمیـــــــم مهـــــــربانے
❤️🤍💚 ﷽ 🦋🦋🦋
🌀 استادے مۍگفتن:
" عوذ " معنایۍ فراتر از پناهگاه داره ڪه مهجورتره " عوذ یعنۍ آغوش ..."
این " اعوذ بالله "و " اعوذ برب" ڪه موقع قرآن خوندن میگۍ یجورایۍ عامیانهش یعنی:
" خدایا بغلم ڪن " 😍😍
#آرامش
🌍 اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْـ 🌤
✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾
@shamim_mehrabane
✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾
شمیـــــــم مهـــــــربانے
❤️🤍💚 ﷽ 🦋🦋🦋
⚜خوبـــــہ بدونیـــــــم👇
💥👈 آیات #قرآن برای #آرامش در زندگی بهترین و پایدارترین آثار را برای هر شخصی در هر موقعیت و شرایط زندگی فراهم خواهد کرد،
🔰چرا که آثار این آیات برای کسب آرامش در زندگی ثابت شده است،
#قرآن_در_زندگی
🌍 اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْـ 🌤
✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾
@shamim_mehrabane
✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾
شمیـــــــم مهـــــــربانے
❤️🤍💚 ﷽ 🦋🦋🦋
💔 ایجــاد فرصـت بـرای همســـر
💁♀ بافت شخصيتی زنان طوریه كه
با درد دل كردن
#تخليه ميشن،
اين #فرصت را
برای همممممسـ🌸ـرتان فراهم كنيد
تا احساس #سبـكی
و #آرامـش پيدا كند❣
#همسرداری
🌍 اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْـ 🌤
✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾
@shamim_mehrabane
✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾
شمیـــــــم مهـــــــربانے
❤️🤍💚 ﷽ 🦋🦋🦋
از بوسیدن همسـ❤️🔥ـرتان
قبل و بعد از خواب غافل نشوید 😉
با بوسیـ😘ـدنش
به او #آرامش هدیه میکنید 🎁
#همسرانه
🌍 اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْـ 🌤
✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾
@shamim_mehrabane
✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾
شمیـــــــم مهـــــــربانے
#تنها_میان_داعش
#داستان_شب
#قسمت_سی_و_چهارم
💠 چانهام روی دستش میلرزید و میدید از این #معجزه جانم به لب رسیده که با هر دو دستش به صورتم دست کشید و #عاشقانه به فدایم رفت :«بمیرم برات نرجس! چه بلایی سرت اومده؟» و من بیش از هشتاد روز منتظر همین فرصت بودم که بین دستانش صورتم را رها کردم و نمیخواستم اینهمه مرد صدایم را بشنوند که در گلویم ضجه میزدم و او زیر لب #حضرت_زهرا (سلاماللهعلیها) را صدا میزد.
هر کس به کاری مشغول بود و حضور من در این معرکه طوری حال حیدر را به هم ریخته بود که دیگر موقعیت اطراف از دستش رفت، در ماشین را باز کرد و بین در مقابل پایم روی زمین نشست.
💠 هر دو دستم را گرفت تا مرا به سمت خودش بچرخاند و میدیدم از #غیرت مصیبتی که سر ناموسش آمده بود، دستان مردانهاش میلرزد. اینهمه تنهایی و دلتنگی در جام جملاتم جا نمیشد که با اشک چشمانم التماسش میکردم و او از بلایی که میترسید سرم آمده باشد، صورتش هر لحظه برافروختهتر میشد.
میدیدم داغ غیرت و غم قلبش را آتش زده و جرأت نمیکند چیزی بپرسد که تمام توانم را جمع کردم و تنها یک جمله گفتم :«دیشب با گوشی تو پیام داد که بیام کمکت!» و میدانست موبایلش دست عدنان مانده که خون #غیرت در نگاهش پاشید، نفسهایش تندتر شد و خبر نداشت عذاب عدنان را به چشم دیدهام که با صدایی شکسته خیالش را راحت کردم :«قبل از اینکه دستش به من برسه، مُرد!»
💠 ناباورانه نگاهم کرد و من شاهدی مثل #امیرالمؤمنین (علیهالسلام) داشتم که میان گریه زمزمه کردم :«مگه نگفتی ما رو دست امیرالمؤمنین (علیهالسلام) امانت سپردی؟ به¬خدا فقط یه قدم مونده بود...»
از تصور تعرض عدنان ترسیدم، زبانم بند آمد و او از داغ غیرت گُر گرفته بود که مستقیم نگاهم میکرد و من هنوز تشنه چشمانش بودم که باز از نگاهش قلبم ضعف رفت و لحنم هم مثل دلم لرزید :«زخمی بود، #داعشیها داشتن فرار میکردن و نمیخواستن اونو با خودشون ببرن که سرش رو بریدن، ولی منو ندیدن!»
💠 و هنوز وحشت بریدن سر عدنان به دلم مانده بود که مثل کودکی از ترس به گریه افتادم و حیدر دستانم را محکمتر گرفت تا کمتر بلرزد و زمزمه کرد :«دیگه نترس عزیزدلم! تو امانت من دست #امیرالمؤمنین (علیهالسلام) بودی و میدونستم آقا خودش مراقبته تا من بیام!»
و آنچه من دیده بودم حیدر از صبح زیاد دیده و شنیده بود که سری تکان داد و تأیید کرد :«حمله سریع ما غافلگیرشون کرد! تو عقب نشینی هر چی زخمی و کشته داشتن سرشون رو بریدن و بردن تا تلفاتشون شناسایی نشه!»
💠 و من میخواستم با همین دست لرزانم باری از دوش دلش بردارم که #عاشقانه نجوا کردم :«عباس برامون یه #نارنجک اورده بود واسه روزی که پای داعش به شهر باز شد! اون نارنجک همرام بود، نمیذاشتم دستش بهم برسه...» که از تصور از دست دادنم تنش لرزید و عاشقانه تشر زد :«هیچی نگو نرجس!»
میدیدم چشمانش از عشقم به لرزه افتاده و حالا که آتش غیرتش فروکش کرده بود، لالههای #دلتنگی را در نگاهش میدیدم و فرصت عاشقانهمان فراخ نبود که یکی از رزمندهها به سمت ماشین آمد و حیدر بلافاصله از جا بلند شد.
💠 رزمنده با تعجب به من نگاه میکرد و حیدر او را کناری کشید تا ماجرا را شرح دهد که دیدم چند نفر از مقابل رسیدند. ظاهراً از #فرماندهان بودند که همه با عجله به سمتشان میرفتند و درست با چند متر فاصله مقابل ماشین جمع شدند.
با پشت دستم اشکهایم را پاک میکردم و هنوز از دیدن حیدر سیر نشده بودم که نگاهم دنبالش میرفت و دیدم یکی از فرماندهها را در آغوش کشید.
💠 مردی میانسال با محاسنی تقریباً سپید بود که دیگر نگاهم از حیدر رد شد و محو سیمای #نورانی او شدم. چشمانش از دور به خوبی پیدا نبود و از همین فاصله آنچنان آرامشی به دلم میداد که نقش غم از قلبم رفت.
پیراهن و شلواری خاکی رنگ به تنش بود، چفیهای دور گردنش و بیدریغ همه رزمندگان را در آغوش میگرفت و میبوسید. حیدر چند لحظه با فرماندهان صحبت کرد و با عجله سمت ماشین برگشت.
💠 ظاهراً دریای #آرامش این فرمانده نه فقط قلب من که حال حیدر را هم بهتر کرده بود. پشت فرمان نشست و با آرامشی دلنشین خبر داد :«معبر اصلی به سمت شهر باز شده!»
ماشین را به حرکت درآورد و هنوز چشمانم پیش آن مرد جا مانده بود که حیدر ردّ نگاهم را خواند و به عشق سربازی اینچنین فرماندهای سینه سپر کرد :«#حاج_قاسم بود!»
💠 با شنیدن نام حاج قاسم به سرعت سرم را چرخاندم تا پناه مردم #آمرلی در همه روزهای #محاصره را بهتر ببینم و دیدم همچنان رزمندهها مثل پروانه دورش میچرخند و او با همان حالت دلربایش میخندد...
ادامه دارد ...
✍ نویسنده: فاطمه ولی نژاد