🌾🌾 ﷽ 🌾🌾
#تشویق_فرزندان به #روزه گرفتن
🍃 به فرزندانمان یاد بدهیم هدف از گرسنه ماندن در ماه رمضان تنها این نیست که شکم ما خالی بماند.
🍃 بلکه می خواهیم با گرسنه ماندن ، گرسنگان دیگر را درک کنیم. این درک به ما کمک خواهد کرد که فقط به فکر خودمان نباشیم بلکه به فکر همه انسان ها باشیم و به اطرافیان و همنوعان خود بی تفاوت نباشیم.
🍃 حتی می توانیم بعد از افطار از آنها سوال کنیم که به نظر آنها گرسنگی و تشنگی چقدر سخت است؟ و برای گرسنگان دیگر چه کارهایی می توان انجام داد تا ذهن آنها به کار بیفتد و حس همدردی و همدلی آنها با انسان های دیگر بالا برود.
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
🌺 با ما همراه شوید با 👇👇👇
╲\╭┓
╭🌸 🍃 @shamim_mehrabane
┗╯\╲
🍀🌺🍀 ﷽ 🍀🌺🍀
🌺🍀
🍀
👏 #تشویق_فرزندان به #روزه گرفتن
🍃 به فرزندانمان یاد بدهیم هدف از گرسنه ماندن در ماه رمضان تنها این نیست که شکم ما خالی بماند.
🍃 بلکه می خواهیم با گرسنه ماندن ، گرسنگان دیگر را درک کنیم و فقط به فکر خودمان نباشیم.
🌸 بلکه به فکر همه انسان ها باشیم و به اطرافیان و همنوعان خود #بی_تفاوت نباشیم.
🍃 حتی می توانیم بعد از #افطار از آنها سوال کنیم که به نظر آنها گرسنگی و تشنگی چقدر سخت است؟
🌸 و برای گرسنگان دیگر چه کارهایی می توان انجام داد تا ذهن آنها به کار بیفتد و حس #همدردی و #همدلی آنها با انسان های دیگر بالا برود.
🌻اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْـ🌻
O God, hurry up, Lolik Al-Faraj
#شمیم_مهربانی
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@shamim_mehrabane 🏃♂🏃♂🏃♀🏃♀
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
https://eitaa.com/joinchat/2554855445C5f37156b28
🌸🌸🌸 ﷽ 🦋🦋🦋
🔷 آیتالله خوشوقت (ره)
کسی که #اخلاق_خوش در خانه دارد مانند کسی است که #روزها را #روزه دارد و #شبها را #عبادت کند.
🔹 در یک کلام زبان باعث سوراخ 🐁 کردن کیسهی اعمال است، هر چه اعضا زحمت میکشند و جمع میکنند یک حرکت زبان کیسه را سوراخ میکند! 💣
🔹 اگر از زن و فرزند😡 غضبناک شدید باید از مهلکه خارج شوید 🏃♂🏃♂ وگرنه قطعاً زمین خواهید خورد. 🤯
👈 شرط دیدن امام زمان تقواست و بس؛
مقداری هم زبان👄 را قرص داشتن است و باید ثابت کنی اختیار زبانت را داری.
🌍 اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْـ 🌈
#شمیم_مهربانی
#سبک_زندگی_اسلامی_ایرانی
✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾
@shamim_mehrabane
✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾
https://eitaa.com/joinchat/2554855445C5f37156b28
❤️🤍💚 ﷽ 🦋🦋🦋
📢 روز اول محرم،
روز مخصوص دعا برای فرزنددار شدن است.
🎤 استاد سیّد محمّدمهدی میرباقری:
🟩 «امام رضا علیهالسلام به ريانبنشبيب فرمودند که در روز اول محرم حضرت زکريا دعا کردند و دعايشان مستجاب شد. [إِنَّ هَذَا الْيَوْمَ هُوَ الْيَوْمُ الَّذِي دَعَا فِيهِ زَكَرِيَّا ع رَبَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَقَالَ رَبِّ هَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ ذُرِّيَّةً طَيِّبَةً إِنَّكَ سَمِيعُ الدُّعاءِ فَاسْتَجَابَ اللَّهُ لَهُ وَ أَمَرَ الْمَلَائِكَةَ فَنَادَتْ زَكَرِيَّا وَ هُوَ قائِمٌ يُصَلِّي فِي الْمِحْرابِ أَنَّ اللَّهَ يُبَشِّرُكَ بِيَحْيى فَمَنْ صَامَ هَذَا الْيَوْمَ ثُمَّ دَعَا اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ اسْتَجَابَ اللَّهُ لَهُ كَمَا اسْتَجَابَ لِزَكَرِيَّا... .]
🟨 تلقي من اين است که اگر کسي از اين جنس خواستهها دارد و ميخواهد نسلش آباد و در خدمت سيدالشهدا باشد و ميخواهد امکاناتش در خدمت سيدالشهدا باشد و توفيق خدمتگزاري به ساحت مقدس حضرت و تأسي به حضرت را در برنامههايش داشته باشد، راهش اين است که روز اول محرم #روزه بگيرد و #دعا کند که انشاءالله اين دعا در #روز_اول_محرم مستجاب میشود. هر دعايي وقتی دارد و بهار اين دعا در روز اول محرم است.
🟥 اگر کسي شهادت ميخواهد يا نسل پاک و آبادي ميخواهد که در مسير سيدالشهدا باشد و امکانات و مالش ميخواهد در مسير سيدالشهدا باشد از بيانات وجود مقدس امام رضا ارواحنا فداه اينطور ميفهمم که حضرت ميفرمايند روز اول محرم را روزه بگيريد و دعا کنيد دعاي شما هم مستجاب ميشود. اين يعني اول محرم فرصت اينطور درخواستها و اجابت اينطور دعاهاست؛ فرصت اول محرم يک باب خاصي به شهادت سيدالشهدا باز ميشود که از اين باب ميشود وارد شد و اجابت بشود»
🟨💫🟩💫🟥
#امام_حسین علیهالسلام
#جهاد_فرزندآوری
🌍 اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْـ 🌤
✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾
@shamim_mehrabane
✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾
شمیـــــــم مهـــــــربانے
#تنها_میان_داعش
#داستان_شب
#قسمت_هفدهم
💠 ما زنها همچنان گوشه آشپزخانه پنهان شده و دیگر کارمان از ترس گذشته بود که از وحشت اسارت به دست #داعشیها همه تن و بدنمان میلرزید.
اما #غیرت عمو اجازه تسلیم شدن نمیداد که به سمت کمد دیواری اتاق رفت، تمام رختخوابها را بیرون ریخت و با آخرین رمقی که به گلویش مانده بود، صدایمان کرد :«بیاید برید تو کمد!»
💠 چهارچوب فلزی پنجرههای خانه مدام از موج #انفجار میلرزید و ما مسیر آشپزخانه تا اتاق را دویدیم و پشت سر هم در کمد پنهان شدیم.
آخرین نفر زنعمو داخل کمد شد و عمو با آرامشی ساختگی بهانه آورد :«اینجا ترکشهای انفجار بهتون نمیخوره!»
💠 اما من میدانستم این کمد آخرین #سنگر عمو برای پنهان کردن ما دخترها از چشم داعش است که نگاه نگران حیدر مقابل چشمانم جان گرفت و تپشهای قلب #عاشقش را در قفسه سینهام احساس کردم.
من به حیدر قول داده بودم حتی اگر داعش شهر را اشغال کرد مقاوم باشم و حرف از مرگ نزنم، اما مگر میشد؟
💠 عمو همانجا مقابل در کمد نشست و دیدم چوب بلندی را کنار دستش روی زمین گذاشت تا اگر پای داعش به خانه رسید از ما #دفاع کند. دلواپسی زنعمو هم از دریای دلشوره عمو آب میخورد که دست ما دخترها را گرفت و مؤمنانه زمزمه کرد :«بیاید دعای #توسل بخونیم!»
در فشار وحشت و حملات بیامان داعشیها، کلمات دعا یادمان نمیآمد و با هرآنچه به خاطرمان میرسید از #اهل_بیت (علیهمالسلام) تمنا میکردیم به فریادمان برسند که احساس کردم همه خانه میلرزد.
💠 صدای وحشتناکی در آسمان پیچید و انفجارهایی پی در پی نفسمان را در سینه حبس کرد. نمیفهمیدیم چه خبر شده که عمو بلند شد و با عجله به سمت پنجرههای اتاق رفت.
حلیه صورت ظریف یوسف را به گونهاش چسبانده و زیر گوشش آهسته نجوا میکرد که عمو به سمت ما چرخید و ناباورانه خبر داد :«جنگندهها شمال شهر رو بمبارون میکنن!»
💠 داعش که هواپیما نداشت و نمیدانستیم چه کسی به کمک مردم در محاصره #آمرلی آمده است. هر چه بود پس از ۱۶ ساعت بساط آتشبازی داعش جمع شد و نتوانست وارد شهر شود که نفس ما بالا آمد و از کمد بیرون آمدیم.
تحمل اینهمه ترس و وحشت، جانمان را گرفته و باز از همه سختتر گریههای یوسف بود. حلیه دیگر با شیره جانش سیرش میکرد و من میدیدم برادرزادهام چطور دست و پا میزند که دوباره دلشوره عباس به جانم افتاد.
💠 با ناامیدی به موبایلم نگاه کردم و دیگر نمیدانستم از چه راهی خبری از عباس بگیرم. حلیه هم مثل من نگران عباس بود که یوسف را تکان میداد و مظلومانه گریه میکرد و خدا به اشک #عاشقانه او رحم کرد که عباس از در وارد شد.
مثل رؤیا بود؛ حلیه حیرتزده نگاهش میکرد و من با زبان #روزه جام شادی را سر کشیدم که جان گرفتم و از جا پریدم.
💠 ما مثل #پروانه دور عباس میچرخیدیم که از معرکه آتش و خون، خسته و خاکی برگشته و چشم او از داغ حال و روز ما مثل #شمع میسوخت.
یوسف را به سینهاش چسباند و میدید رنگ حلیه چطور پریده که با صدایی گرفته خبر داد :«قراره دولت با هلیکوپتر غذا بفرسته!» و عمو با تعجب پرسید :«حمله هوایی هم کار دولت بود؟»
💠 عباس همانطور که یوسف را میبویید، با لحنی مردد پاسخ داد :«نمیدونم، از دیشب که حمله رو شروع کردن ما تا صبح #مقاومت کردیم، دیگه تانکهاشون پیدا بود که نزدیک شهر میشدن.»
از تصور حملهای که عباس به چشم دیده بود، دلم لرزید و او با خستگی از این نبرد طولانی ادامه داد :«نزدیک ظهر دیدیم هواپیماها اومدن و تانکها و نفربرهاشون رو بمبارون کردن! فکر کنم خیلی تلفات دادن! بعضی بچهها میگفتن #ایرانیها بودن، بعضیهام میگفتن کار دولته.» و از نگاه دلتنگم فهمیده بود چه دردی در دل دارم که با لبخندی کمرنگ رو به من کرد :«بچهها دارن موتور برق میارن، تا سوخت این موتور برقها تموم نشده میتونیم گوشیهامون رو شارژ کنیم!»
💠 اتصال برق یعنی خنکای هوا در این گرمای تابستان و شنیدن صدای حیدر که لبهای خشکم به خنده باز شد.
به #همت جوانان شهر، در همه خانهها موتور برق مستقر شد تا هم حرارت هوا را کم کند و هم خط ارتباطمان دوباره برقرار شود و همین که موبایلم را روشن کردم، ۱۷ تماس بیپاسخ حیدر و آخرین پیامش رسید :«نرجس دارم دیوونه میشم!
تو روخدا جواب بده!»
💠 از اینکه حیدرم اینهمه عذاب کشیده بود، کاسه چشمم لرزید و اشکم چکید. بلافاصله تماس گرفتم و صدایش را که شنیدم، دلم برای بودنش بیشتر تنگ شد.
نمیدانست از اینکه صدایم را میشنود خوشحال باشد یا بابت اینهمه ساعت بیخبری توبیخم کند که سرم فریاد کشید :«تو که منو کشتی دختر!»...
ادامه دارد ...
✍ نویسنده: فاطمه ولی نژاد