🔺جنگ نرم مثل خمپاره ۶۰ میمونه
نه صدا داره نه سوت.
⚠️ فقط وقتی متوجه میشی
که رفیقت نه مسجد میاد نه هیئت
🌷 شهید حجت الله رحیمی
#زندگی_به_سبک_شهدا
#جنگ_نرم
#تلنگر
https://eitaa.com/joinchat/3754491954C2162614bc6
*🌴داستان های عبرت آموز*
#جنگ_نرم❗️
🔹کشاورز فقیر برغالهای را از شهر خرید. همانطور که با بزغاله به سمت روستای خود باز میگشت، تعدادی از اوباش شهر فکر کردند که اگر بتوانند بزغاله را از او بگیرند از خوردن گوشت تازه لذت میبرند. اما مرد روستایی قوی و درشت هیکل بود و آنها نمیتوانستند با او درگیر شوند پس تصمیمی گرفتند.
وقتی مرد روستایی شهر را ترک میکرد یکی از اوباش جلو آمد و بعد از سلام به بالا نگاه کرد و گفت: «چرا این سگ را بر روی شانههایت حمل میکنی؟»
مرد روستایی خندید و گفت: «دیوانه شدهای؟ این سگ نیست! این یک بز است.»
ولگرد گفت: «نه اشتباه میکنی، این یک سگ است و اگر اینگونه وارد روستا شوی مردم فکر میکنند دیوانه شدهای.»
مرد روستایی به حرفهای ولگرد خندید و به راهش ادامه داد. در راه پاهای بز را لمس کرد و خیالش راحت شد که حیوان روی دوشش بزغاله است. در پیچ بعدی اوباش دوم سخنان دوستش را تکرار کرد. مرد روستایی خندید و گفت: « این بزغاله است و نه یک سگ.»
ولگرد گفت: «چه کسی به تو گفته این بزغاله است؟ حتما سرت کلاه گذاشته» و به راهش ادامه داد.
روستایی بز را از دوشش پایین آورد تا ببیند موضوع چیست؟ اما آن قطعاً یک بزد بود. فهمید هر دو نفر اشتباه میکردند اما ترسی در وجودش افتاد که شاید دچار توهم شده. همانطور که به سمت روستا برمیگشت نفر سوم را دید که گفت: «سلام، این سگ را از کجا خریدهای؟»
مرد روستایی دیگر شهامت نداشت تا بگوید که این یک بز است. برای همین گفت: «آن را از شهر خریدهام.»
مرد روستایی پس از جدا شدن از نفر سوم، ترسی وجودش را گرفته بود. با خود فکر کرد که شاید بهتر باشد این حیوان را با خود به روستا نبرد چرا که شاید مورد سرزنش قرار بگیرد از طرفی برای خرید آن حیوان پول داده بود و دودل بود، که اوباش چهارم از راه رسید و به مرد روستایی گفت: «عجیب است! من تا به حال کسی را ندیدهام که سگ را بر روی دوش خود حمل کند. نکند فکر میکنی که این یک بز است؟»
مرد روستایی دیگر واقعاً نمیدانست که این حیوان بز است و یا یک سگ. برای همین ترجیح داد خود را از شر آن حیوان خلاص کند. اطراف را نگاه کرد و دید کسی نیست. بز را آنجا رها کرد و به روستا برگشت. ترجیح داد از پول خود بگذرد تا اینکه اهالی روستا او را دیوانه خطاب کنند. با این حقه اوباشها توانستند بز را به راحتی و بدون هیچ گونه درگیری تصاحب کنند.
*👌مراقب باشیم رسانه ها با این روش، داشته هایمان و از همه مهمتر اعتقاداتمان را از ما نگیرند!*‼️
*👈و موضوع این داستان همان معنای جنگ نرم است.*
#داستانک
لینک کانال واتساپ
https://chat.whatsapp.com/HIpugAgZEgVD3kqDfD6QfY
لینک کانال تلگرام
https://t.me/joinchat/AAAAAFRJBiyokCIfcM_P2Q
لینک کانال ایتا
https://eitaa.com/joinchat/3754491954C2162614bc6