eitaa logo
شمیم یار
1هزار دنبال‌کننده
5.1هزار عکس
3.8هزار ویدیو
24 فایل
─┅༅ـــ✾❀﷽‌❀✾ـــ༅┅─ دور هم جمع شدیم تا شمیم حضرت یار باشیم .🫂 کپی؟!مطالب کانال بغیر از 👈رمانها 👉بدون ذکر منبع از شیرِ مادر حلال تر . .🌸 پاسخگوی سوالات شرعی : @helpers_mahdi برای تبلیغات ارزان در کانال : @helpers_mahdi2
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
AUD-20220912-WA0007.mp3
7.11M
🌸🌱 📝صوتِ " زیارتِ آل یاسین" 🎤 سید هادی گرسویی
AUD-20210805-WA0006.mp3
11.48M
🎵 🗣️ هدیه میڪنیــم به امام زمــان ارواحنافداه ❤️🌹✨🍃
4_265388460171329771.mp3
1.21M
✳️تغییر مقدرات الهی با مداومت بر خواندن دعای عهد... 🌸امام خمینی ره: اگر هرروز (بعد از نماز صبح) خواندی،مقدراتت عوض میشود....⚡️ ⛅️الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـ الْفَــرَج⛅️ ✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
◾️ شهادت امام جواد(ع) تسلیت باد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🏴🏴كان يَقُولُ لَهُ الرِّضا عليه السلام: 🏴اَلصّـادِقُ، وَ الصّـابِرُ، وَ الفـاضِلُ، وَ قُرَّةُ أعْيُنِ الْمُؤْمِنينَ وَ غَيْظُ الْمُلْحِدينَ. 🏴🏴مولانا امام رضا عليه السلام اوصاف امام جواد را چنين بيان مى كرد: 🏴او راستگو، صبور و بردبار، داراى فضيلت، 🏴نورچشم مؤمنان و مايه خشم كفار است. مستدرك عوالم العلوم 23 : 27 . 🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 🏴🏴كانَ النّاسُ يَقُولُونَ فيهِ: اُعْجُوبَةُ أَهلِ الْبَيْتِ، نادِرَةُ الدَّهْرِ، وَ بَديعُ الزَّمانِ 🏴وَ عيسَى الثانى وَ ذُوالْكِراماتِ، وَ الْمُؤَيَّدُ بِالْمُعجِزاتِ وَ سُلالَةُ رَسُولِ اللّه ِ… 🏴🏴مردم در مورد امام جواد عليه السلام چنين مى گفتند: 🏴اعجوبه خاندان پيامبر، نادره روزگار، شخصيّت بى همتاى زمان، 🏴عيساى دوم، داراى كرامات، تأييد شده با معجزات و سلاله رسول خدا و… مستدرك عوالم العلوم 23 : 29 . 🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 شهادت مظلومانه و جانسوز ابن الرضا علیه السلام حضرت مولانا امام محمد بن علی الجواد علیهماالسلام تسلیت باد 🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️ یاد حضرت در دقایق زندگی ◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️ 🔴 راه نجات در آخرالزمان 🔵 امام جواد علیه السلام فرمودند: 🌕 (مهدی) را غيبتي است طولاني كه در آن زمان مخلصين انتظار ظهور او را دارند، اهل شك و شبهه منكر وجود حضرت مى شوند، بى دينان نام و ياد او را به استهزاء و مسخره مى گيرند، گروهى به دروغ براي ظهور وقت تعيين مى كنند، كسانى كه عجله كنند هلاك مى شوند، و اهل تسليم نجات پيدا مى كنند. 📚 كمال الدين ، ج‏ ۲ ،ص ۳۷۸ آجرک الله یا صاحب الزمان علیه السلام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 داستان 《 اثر مظفر سالاری 》 🔹قسمت نوزدهم ........ صبح، موقع خوردن صبحانه، ام حباب به من گفت: خوشحالم که می بینم پس از مدتی، امروز با اشتها صبحانه می خوری و حالت بهتر شده است. گفتم: کاش می رفتی و بار دیگر از ریحانه برایم خبری می آوردی. --- فکر می کردم ریحانه را فراموش کرده ای. به هر حال من به خانه آنها نخواهم رفت. --- باید بروی. --- نمی روم. کار بی فایده را باید رها کرد. --- لازم هم نیست بروی. شوخی کردم. من و پدربزرگ، روز جمعه به خانه شان خواهیم رفت. --- باور نمی کنم. برای چه؟ --- می توانی از پدربزرگ بپرسی.ابوراجح ما را دعوت کرده. --- مرا دعوت نکرده؟ --- نه. --- چه بد! --- اتفاقا" این طور بهتر است. اگر ریحانه و مادرش تو را با ما ببینند می فهمند که من، تو را‌ آن روز به خانه شان فرستاده بودم. آن وقت ابوراجح متوجه می شود که من به ریحانه علاقه دارم و از اینکه ما را به خانه شان دعوت کرده پشیمان می شود. --- علاقه ای که نتوان آن را اظهار کرد، به چه دردی می خورد؟ تا کی می خواهی به این بازی بی نتیجه ادامه بدهی؟ به خاطر ریحانه قنواء را هم از دست خواهی داد. جوابی نداشتم به او بدهم. با وجود این احساس می کردم که میهمانی روز جمعه، تغییری در وضعیت من و ریحانه ایجاد خواهد کرد. قنواء و امینه مشغول بازی با دو میمون کوچک بودند. میمون ها لباس های ابریشمی رنگارنگی به تن داشتند. اتاق تغییری نکرده و همچنان خالی بود باز هم از وسایل کار من، خبری نبود. مطمئن شدم که مرا برای کار به دارالحکومه دعوت نکرده اند. بدون آنکه حرفی بزنم، از اتاق بیرون آمدم تا باز گردم. قنواء به سرعت، خودش را به من رساند و گفت: صبر کن هاشم. به حرفش توجهی نکردم و خودم را به پله ها رساندم. قنواء به نگهبانی که پایین پله ها ایستاده بود، اشاره ای کرد. نگهبان جلوی پله ها ایستاد و راهم را بست. به طرف قنواء چرخیدم و با خشم نگاهش کردم. آهسته گفت اینجا برای صحبت، مناسب نیست. از پله ها فاصله گرفتیم و به طرف نرده هایی که مشرف به حیاط بود، رفتیم. --- قرار بود امروز مشغول کار شوم؛ اما هیچ خبری از وسایل و ابزار نیست. دیگر خودم هم نمی دانم برای چه به دارالحکومه می آیم و می روم. قنواء به یکی از ستون ها تکیه داد و گفت: فرض کن نمایشی در کار است و از تو دعوت شده در این نمایش، بازی کنی. من به خاطر تو حماد و پدرش را از سیاهچال نجات دادم. آیا این به عنوان سهمی از دستمزدت، منصفانه نیست؟ --- از تو متشکرم که آنها را از آن دخمه بیرون کشیدی. باور کن من به تو احترام می گذارم. دوست داشتم خواهری مانند تو داشته باشم. ولی خوب است به من بگویی من تا کی باید به دارالحکومه بیایم و کاری انجام ندهم؟ اگر کاری انجام نداده باشم، دستمزد هم نمی گیرم. --- بسیار خوب، امروز قبل از آنکه بروی به تو خواهم گفت. اکنون به دیدن حماد و پدرش می رویم. مانند دفعه قبل، از راهروی نیمه تاریک و در چوبی کلفتی که بست های فلزی و گل میخ های بزرگی داشت گذشتیم و به حیاط زندان رسیدیم. این بار کسی در حیاط نبود و صدای ناله ای هم شنیده نمی شد.‌رئیس زندان با خوشرویی ما را به اتاق خودش راهنمایی کرد. دقیقه ای بعد، صفوان و حماد با همراهی یکی از نگهبان ها وارد اتاق شدند. با ورود آنها،:رئیس زندان برخاست و گفت: اگر اجازه بدهید، شما را تنها می گذاریم. او و نگهبان بیرون رفتند. صفوان مرد چهارشانه و خوشرویی بود. او مرا در آغوش کشید و تشکر کرد. حماد نیز چنین کرد و مانند پدرش با نوعی کنجکاوی به من نگریست. معلوم بود می خواهند بدانند که من کیستم و برای چه به آنها کمک کرده ام. همه روی سکوی گوشه اتاق نشستیم. ظرفی از میوه و خرما کنارمان بود. صفوان آهی کشید و گفت: هر چند از شما متشکرم که ما را از سیاهچال نجات دادید، اما وقتی به دوستانم فکر می کنم که در آن شرایط سخت به سر می بردند نمی توانم خوشحال باشم. کاش می توانستم حداقل این میوه و خرما را به دهان آنها برسانم. قنواء به شوخی گفت: اگر خیلی ناراحت هستید، شما را به آن پایین باز خواهیم گرداند. حماد گفت: من حاضرم به سیاهچال برگردم و به جای من، پیرمرد بیماری که آنجاست آزاد شود. حماد چهره ای مصمم و گیرا داشت. جای حلقه ی زنجیر روی مچ دستهایش دیده می شد. قنواء از او پرسید: به راستی حاضری این کار را انجام دهی؟ --- من هنوز می توانم سیاهچال را تحمل کنم؛ ولی آن پیرمرد نمی تواند. خدا می داند چقدر دلم می خواهد کُند و زنجیر۰ را از دست و پا و گردن نحیف او بر می داشتند و پس از حمام بردن و لباس تمیز پوشاندن، به نزد بستگانش باز می گرداندند. صفوان صحبت را عوض کرد و رو به من و قنواء گفت: ما چگونه می توانیم بزرگواری شما را جبران کنیم؟ ...ادامه👇
قنواء سرش را روی شانه امینه گذاشت و ساکت ماند. پرسیدم: حالا از چه ناراحتی؟ از آینده وحشت دارم. از این می ترسم که ناچار ش وم با کسی زندگی کنم که نه او به من علاقه داشته باشد و نه من به او. برای همین، گاهی به مردم کوچه و بازار غبطه می خورم که زندگی بی آلایش و صادقانه دارند. --- به خدا توکل. به نظر من بهتر است با پدرت و با رشید حرف بزنی و بگویی تنها با کسی ازدواج خواهی کرد که او را شایسته خودت بدانی. به آب نمای میان باغ و چند نفری که اطراف آن بودند نگاه کردم. از وضعیتی که داشتم ناراحت بودم. من هم مانند قنواء از آینده نگران بودم. نمی توانستم با کسی که دوستش داشتم زندگی کنم. به خاطر او حاضر نبودم با قنواء که دختری سرزنده و باهوش بود ازدواج کنم. حق با ام حباب بود که گفته بود: 《 به خاطر ریحانه، قنواء را هم از دست خواهی داد 》. دلم می خواست از آنجا بروم و به کارگاه پدربزرگم پناه ببرم. دارالحکومه به همین زودی برایم کسل کننده شده بود. از بیکاری و ولنگاری بدم می آمد. آنجا بوی دسیسه و قدرت طلبی می داد. انسان چگونه می توانست با بی تفاوتی، در جایی به زندگی راحت خود مشغول باشد که در کنارش، ده ها نفر بی گناه در سیاهچال، بدترین لحظه ها را می گذراندند و هیچ امیدی به ادامه حیات خود نداشتند. بیهوده نبود که قنواء می خواست از آنجا فاصله بگیرد و مانند مردم کوچه و بازار، زندگی کند. شاید برای همین بود که بارها با تغییر قیافه به میان مردم رفته بود تا از نزدیک شاهد صداقت و صمیمیت آنها باشد. نمی دانستم بیشتر افسوس خودم را بخورم یا برای قنواء دل بسوزانم. برای امینه هم ناراحت بودم. معلوم نبود چه سرنوشتی در انتظار اوست. ناگهان از آنچه کنار آب نما دیدم، دهانم از تعجب باز ماند. مسرور را دیدم که با عجله از پله ها پایین می رفت. می خواست از دارالحکومه بیرون برود. نتوانستم حدس بزنم که برای چه به دارالحکومه آمده بود و چرا با عجله آنجا را ترک کرد........... پایان قسمت نوزدهم........ 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @shamime_yaar
‍ 📝 وقتے امام زمان (عج) ظهور میڪند؛ سایر چه میشود⁉️ ✅پاسخ: 👈ﻣﻄﺎﺑﻖ ﺭﻭﺍﻳﺎﺕ، ﺍﻣﺎﻡ ﻗﺎﺋﻢ (ﻋﺞ) ﺑﺎ ﻣﻌﺘﻘﺪﺍﻥ ﺑﻪ ﺍﺩﻳﺎﻥ ﻣﺨﺘﻠﻒ، ﻣﻨﺎﻇﺮﻩ ﻭ ﺍﺣﺘﺠﺎﺝ ﻣﻲ‌ﻛﻨﺪ ﻭ ﺑﺎ ﺗﻮﺭﺍﺗﻴﺎﻥ ﺑﻪ ﺗﻮﺭﺍﺕ، ﺑﺎ ﺍﻧﺠﻴﻠﻴﺎﻥ ﺑﻪ ﺍﻧﺠﻴﻞ، ﺑﺎ ﺻﺤﻔﻴﺎﻥ ﺑﻪ ﺻﺤﻒ ﻭ ﺑﺎ ﻗﺮﺁﻧﻴﺎﻥ ﺑﻪ ﻗﺮﺁﻥ ﻭ...، ﻭ ﻫﻤﻪ ی ﺁﻧﻬﺎ ﺑﻪ ﺣﻘّﺎﻧﻴّﺖ ﺍﻣﺎﻡ ﻋﺼﺮ (ﻋﺞ) ﭘﻲ ﻣﻲ‌ﺑﺮﻧﺪ ﻭ ﺳﻮﮔﻨﺪ ﻳﺎﺩ ﻣﻲ‌ﻛﻨﻨﺪ ﻛﻪ ﺗﻮﺭﺍﺕ ﻭ ﺍﻧﺠﻴﻞ ﻭ ﺻﺤﻒ ﻭ ﻗﺮﺁﻥ ﺣﻘﻴﻘﻲ ﻫﻤﺎﻧﺴﺖ ﻛﻪ ﺍﻣﺎﻡ (ﻋﺞ) ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﻧﺸﺎﻥ ﻣﻲ‌ﺩﻫﺪ. ﺳﺮ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﻪ ﺍﺳﻠﺎﻡ ﺣﻘﻴﻘﻲ ﻣﻲ‌ﮔﺮﻭﻧﺪ. 📚سند روایت: «ﺑﺤﺎﺭﺍﻟﺎﻧﻮﺍﺭ»، ﺝ 52، ﺹ 351
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
منتظران‌ ظهور ⚠️ بی‌خیالی و بی‌قراری‼️ 🔺 می‌خواهند ظهور امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف را عقب بیندازند⁉️ 👤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 اگر ظهور به مشیت الهی است، چرا باید برای ظهور دعا کنیم؟! 🎙 استاد_جعفری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔹لولا أنَّ اللّهَ تَبارَكَ وتَعالى خَلَقَ أميرَ المُؤمِنينَ عليه السلام لِفاطِمَةَ، ما كَانَ لَها كُفؤٌ عَلى ظَهرِ الأَرضِ؛ مِن آدَمَ ومَن دونَهُ. 🔹اگر [اين گونه] نبود كه خداوند تبارك‌ و تعالى، امير مؤمنان سلام الله علیه را براى فاطمه سلام الله علیها آفريد؛ در روى زمين، از آدم و غيرِ آن، همسنگى براى او يافت نمى‌شد. 📚 الكافي : ج ۱ ص ۴۶۱
✨🔮✨🔮✨🔮✨🔮✨ یاد حضرت در دقایق زندگی ✨🔮✨🔮✨🔮✨🔮✨ 🔴 امام زمان علیه‌السلام در رفت و آمد کوچه و بازار 🔵 امام علی(علیه السلام) می ‌فرمايد: در دوره‌ ی غیبت بسياری از مردم گمان خواهند كرد كه حجت الهی از دنیا رفته و امامت پايان پذيرفته است. ولی سوگند به خدا، در چنين دوره‌ای حجت خدا در بين مردم است و در كوچه و بازار و در ميان آنان رفت و آمد می ‌كند. در منزل و كاخ‌های مردم آمد و شد دارد. غرب و شرق زمين را در مي‌نوردد. حرف‌ های مردم را می ‌شنود.به مردم سلام می ‌كند. آنان تا زمان معينی كه خداوند مقرر كرده است قادر به دیدن آن حضرت نخواهند بود. 📚 بحارالانوار، ج ٢٨، ص٧٠
🔰امام صادق عليه السلام :  ✍لَولا أنَّ اللّه َ خَلَقَ أميرَ المُؤمِنينَ لِفاطِمَةَ ما كانَ لَها كُفوٌ عَلَى ظَهرِ الأرضِ. 🔴اگر خداوند اميرمؤمنان را براى فاطمه نمى آفريد ، در زمين همتايى براى او نبود. 📚الکافی، ج۱،ص۴۶۱.
🌹 🌼🍃همیشه... مراقب حرف هایی که میزنی باش!! مخصوصا وقتی عصبی یادلخور هستی. بعضی کلمات همچو تَرکِشی می ماند که کنارِ قلب می نشیند. نمی کُشد!!‌ ولی..... تاآخر عمر عذاب می دهد.🌼🍃 ✍عین ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @shamime_yaar
✨🔮✨🔮✨🔮✨🔮✨ یاد حضرت در دقایق زندگی ✨🔮✨🔮✨🔮✨🔮✨ 🔴 در آخرالزمان همه هلاک می شوند، مگر کسانی که... 🔹حضرت امام حسن عسکری (ع) میفرمایند : 🔸 کسی در آخرالزمان از هلاکت و نابودی نجات پیدا نمی کند ، مگر این که خداوند او را به دعا برای تعجیل فرج و ظهور موفق بگرداند. 📚 بحار الانوار، ج۱۰۲، ص۱۱۲ 🔹 آیت الله بهجت : بهترین کار برای به هلاکت نیفتادن در آخرالزّمان ، دعای فرج امام زمان(ع) است ؛ البته دعایی که در همه اعمال ما اثر بگذارد. قطعاً اگر کسانی در دعا جدّی و راستگو باشند ، مبصراتی (دیدنی هایی) خواهند داشت. باید دعا را با شرایط آن خواند و «توبه از گناهان» از جملة شرایط دعا است. 🌕 با خود قرار بگذاریم که بعد از هر نماز در سجده ی شکر ، و در تعقیبات نماز دعا برای ظهور را با حضور ذهن و توجه به معنی و مفهوم آن ، از عمق وجودمان از خدا درخواست کنیم.
🔰حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام: ✍يَظْهَرُ فِي آخِرِ اَلزَّمَانِ وَ اِقْتِرَابِ اَلسَّاعَةِ وَ هُوَ شَرُّ اَلْأَزْمِنَةِ نِسْوَةٌ كَاشِفَاتٌ عَارِيَاتٌ مُتَبَرِّجَاتٌ مِنَ اَلدِّينِ دَاخِلاَتٌ فِي اَلْفِتَنِ مَائِلاَتٌ إِلَى اَلشَّهَوَاتِ مُسْرِعَاتٌ إِلَى اَللَّذَّاتِ مُسْتَحِلاَّتٌ لِلْمُحَرَّمَاتِ فِي جَهَنَّمَ خَالِدَاتٌ. 🔴در آخرالزمان نزدیک به قيامت زنانى ظاهر شوند ؛ بى‌ حجابان برهنه ، خود آراستگان براى غير شوهران ، رها كردگانِ آئين ، داخل‌ شدگان در آشوب ها ، قائلان به شهوات و مسائل جنسى ، شتاب‌ كنندگان بسوى لذات و خوشگذرانى‌ ها ، حلال شمارندگان محرّمات الهى ، و وارد شوندگان در دوزخ. 📚من لايحضره الفقيه، جزء۳،ص۳۹۰
♨️نمازشب در سیره شهدا 💠شهید مهدی زین‌الدین؛ 🔸شهید زین الدین اهمیت بسیار زیادی برای نماز شب قائل بود و در یکی از سخنرانیهایش در مقر انرژی اتمی اهواز می گفت: «بچه ها! من نیمه شبها می آیم از نزدیک نگاه می کنم، می بینم نماز شب خوانها بسیار اندکند!» 🔸 تاسف می خورد که چرا سرباز امام زمان عجل الله نسبت به نماز شب باید این قدر بی تفاوت باشد. نماز_شب_را_به_نیت_ظهور_میخوانیم ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @shamime_yaar