eitaa logo
شمیم یار
1هزار دنبال‌کننده
5.1هزار عکس
3.8هزار ویدیو
24 فایل
─┅༅ـــ✾❀﷽‌❀✾ـــ༅┅─ دور هم جمع شدیم تا شمیم حضرت یار باشیم .🫂 کپی؟!مطالب کانال بغیر از 👈رمانها 👉بدون ذکر منبع از شیرِ مادر حلال تر . .🌸 پاسخگوی سوالات شرعی : @helpers_mahdi برای تبلیغات ارزان در کانال : @helpers_mahdi2
مشاهده در ایتا
دانلود
گناه به بهانه خانواده؛ خسران تام « یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ * وَ أُمِّهِ وَ أَبِیهِ * وَ صٰاحِبَتِهِ وَ بَنِیهِ » [۱] . کتاب‌های شیعه و اهل سنت از پیامبر روایت کرده اند که: مادری با فرزندش که هر دو بار گناه سنگین دارند وارد عرصه قیامت می‌شوند. مادری که کانون مهر و محبت و عشق ورزی به فرزند است ؛ مادری که ضرب المثل مهر و محبت است ؛ این مادر در قیامت به فرزندش می‌گوید: به یاد داری نه ماه تو را در شکم خود حمل کردم و دو سال در آغوشم به تو شیر دادم و چگونه در هر موقعیتی از تو نگه داری و حفاظت کردم و برای به ثمر رسیدنت چه رنج‌هایی را تحمل نمودم، اکنون بیا مقداری از بار گناه من را به پرونده خود منتقل کن تا مرا به دوزخ نبرند. ولی فرزند با شنیدن این پیشنهاد از مادر می‌گریزد و فرار را بر قرار ترجیح می‌دهد تا دیگر بار این پیشنهاد را نشنود!! حال اگر کسی برای خانواده به گناه بیافتد چه مقدار در خسران است....؟ ---------- عبس: ۳۴ - ۳۶. ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ https://eitaa.com/joinchat/1939406895Ceace4493e3
یک راست وارد اتاقم شدم گره ی کور مانتو ام را باز کردم لباس هایم را از تنم در آوردم و بی حوصله گوشه ای پرت کردم... تنم را روی تخت انداختم و گوشی ام را روبه رویم گرفتم... مادرم وارد اتاق شد صدای تق تق صفحه کلید آزارش می داد...گفت: -دختر باز تو اومدی خونه!!!بلند شو آخه من از دست تو چی کار کنم؟؟؟ بغض کردم از روی تخت بلند شدم لباس هایم را جمع کردم و گذاشتم داخل کمدم! مادرم در را پشت سرش محکم کوبید و رفت... چشم هایم را روی هم فشردم...باید فکری می کردم! زندگیم یک نواخت شده! دست هایم را روی صورتم گذاشتم و اشک هایم انگشتانم را خیس کرد! دست هایم را روی صورتم کشیدم نگاهم را به سقف دوختم آهی کشیدم... روی میز نشستم و گوشی ام را روبه رویم گرفتم... اوه خدای من!! اصلا یادم نبود... صفحه کلیدم را روبه روی چشمانم قرار دادم شماره گرفتم... بعد چند بوق گوشی را برداشت: -بله؟ -سلام خانم خوب هستین؟شرمنده من دیر زنگ زدم!برای کار موسسه مزاحم شدم. -سلام.چرا انقدر دیر تماس گرفتید؟ -شرمنده! -نمیتونم کاری کنم براتون! خیلی دیر تماس گرفتید.اما منتظر زنگ ما باشید اگر تونستم براتون کاری جور کنم زنگ می زنم! -ممنونم... -خدانگهدار. یک بدشانسی دیگر...گوشی را پرت کردم گوشه ای از اتاق رفتم بیرون... . مادر که چشمش خورد من به گفت: -دختر!آخه من دلمو به چیه تو خوش کنم!!!نه تیپ درست و حسابی داری.نه نماز درست و حسابی و نه ادب داری! -مامان آخه مگه چی گفتم باز داری غر می زنی!!! مادر هیچ چیز نگفت و ساکت موند! باز هم بغض کردم و رفتم داخل اتاق روی تخت دراز کشیدم و بعد از کمی گریه خوابم برد... ادامه دارد... ✍مریم سرخه ای ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ https://eitaa.com/joinchat/1939406895Ceace4493e3