eitaa logo
شمیم یار
982 دنبال‌کننده
5.1هزار عکس
3.9هزار ویدیو
24 فایل
─┅༅ـــ✾❀﷽‌❀✾ـــ༅┅─ دور هم جمع شدیم تا شمیم حضرت یار باشیم .🫂 کپی؟!مطالب کانال بغیر از 👈رمانها 👉بدون ذکر منبع از شیرِ مادر حلال تر . .🌸 پاسخگوی سوالات شرعی : @helpers_mahdi برای تبلیغات ارزان در کانال : @helpers_mahdi2
مشاهده در ایتا
دانلود
‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ 🥀 تا عصر سرکار بودم و شب هم سر ساعت۸ رفتم دنبال محدثه. با اون لباسایی که براش خریده بودم فوق العاده قشنگ شده بود. عین علی اصغر۶ ماهه امام حسین تو لباس سبز و سفید و سربند یا ابالفضلش تکون تکون میخورد. بغلش کردم و از زندایی تشکر کردم. تو ماشین که گذاشتمش خوابید. منم با خیال راحت تا حسینیه رانندگی کردم. غوغا بود تو خیابونا مخصوصا جلو مسجدا و حسینیه ها. بالاخره رسیدیم منم با شوق دخترمو بغل کردم و با هم رفتیم تو. هرکی من و دخترمو می دید با شوق نگاهمون میکرد و زیر لب چیزی میگفت. _سلام داداش. خوبی؟ به اباالفضل نگاه کردم که حالا مثل برادرم شده بود. _سلام خوبم شماچطوری؟ _عالیم با دیدن تو و سوگلیت. ببینمش این بانو رو. گرفت بغلش و کلی بوسش کرد. _اسم این بانو چیه؟ _محدثه. _ای جانم خوش نام باشه عزیزدلمون. بعد بقیه رو صدا زد. _بچه ها بیاین این فرشته کوچولو رو ببینین. مهمون امشبمونه. دخترگل آقا کارنه. همه با به به و چه چه بغلش کردن و هر کی یک بوسه گذاشت رو گونه دخترم. _خدا نگهش داره داداش. _ماشالله چه نازه خدا حفظش کنه. _علی یارش باشه. _خوش نام باشه مثل مادرمون حضرت زهرا. _ابالفضل نگه دارش باشه ماشالله خیلی خوشگله. دخترم که اومد تو بغلم لب برچیده بود و منتظر یک عکس العمل بود تا گریه کنه. فوری دم گوشش ذکر آرام بخش رو خوندم و آروم شد. اباالفضل گفت:چی خوندی دم گوشش که آروم شد؟ _" الا بذکر الله تطمئن القلوب" لبخند رضایت بخشی اومد رو لبش و با دست زد به شونه ام. _ان شالله امشب حاجتتو بگیری داداش. کم کم روحانی اومد و بعد سخنرانی طولانی و پر محتوایی که کرد ، مداح اومد و شروع کرد به خوندن نوحه و روضه. با هر جمله اشک میریختم و محدثه رو بیشتر رو دستم بالا میبردم. روضه کشیده شد به شش ماهه امام حسین که نوحه خون، محدثه رو خواست. بچمو دادم بغلش و خودم کناری ایستادم. محدثه گریه میکرد و مداح، با صدای سوزناکش روضه میخوند و مردم به سر و سینه میزدند. یک لحظه اون صحنه ای که امام حسین پسر شیش ماهش رو گرفته بود رو دستش و رو به لشکر کفار میگفت:اگه به من رحم نمیکنین به این طفل کوچک رحم کنین، جلوی چشمم تداعی شد. اون لحظه به صبر و استقامت امام حسین پی بردم و از خودم متنفر شدم. خیلی بد کردم به زهرا. خدایا منو ببخش. استغفار کردم و قسم خوردم اگه عشقم خوب بشه دیگه آدم بشم. کم کم نوحه تموم شد و سینه زنی کوتاهی کردن و آخرشم قیمه اباعبدالله رو خوردیم و رفتیم خونه. هیچوقت فکر نمیکردم قیمه اینهمه خوشمزه باشه و بهم بچسبه. وقتی رسیدیم خونه، محدثه از خستگی بیهوش شد و منم کنارش رو تخت خوابم برد. ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @shamime_yaar