#مترسکی_میان_ما
#قسمت22
هاشم حرفی نمیزد و فقط گوش میداد،پدرش به عمو گفت:
* من تعهد میدم که هاشم مرد زندگی باشه...
عمو نگاهی به من بعد به هاشم کرد و گفت:
*خود اقا هاشم باید تعهد بده...البته بعدش ما میشینیم و حرف میزنیم و تصمیم میگیریم...
هاشم با لکنت گفت :
*هر چی اقام بگه همونه...
خاله زیور گفت:
*پس تا موقعی که اینجایید فکراتون رو بکنید تا ما انگشتر بیاریم و شیرینی این دوتا بچه رو به اسم هم بخوریم...عمو موافقت کرد و قول داد سریع بهشون خبر بدیم...
*****************
بعد از رفتنشون عمو گفت :
*رعنا نظرت چیه؟
چیزی برای گفتن نداشتم ...سکوت کردم ...
عمه گفت:
*به نظرم که ادمهای خوب و با خدایی هستن ،رعنا عمه موافقت کن ،من دلم روشنه که هاشم مرد زندگیه...
عمو گفت :
*منم میگم ادمهای خوبین اما من از اینکه این پسره حرفهای پدرش رو تایید کرد و خودش تعهد نداد یکم دل چرکینم یعنی میترسم ...
خاله حلیمه گفت:
*یعنی چی؟
عمو یک یا علی گفت و بلند شد... وقتی در کلبه رو باز کرد تا بیرون بره گفت:
*یعنی دو دلم...
*******************
حمید
مزرعه رو سپردم دست یکی از بچه های روستا و خودم به شهر رفتم تا با مادرم برای خواستگاری از رعنا برگردم...
وقتی به مادرم جریان رو گفتم ،همون حرفهای تکراری رو زد...وقتی دیدم هیچ کمکی برای رسیدن به رعنا نمیکنه بهش گفتم:
-شما وقتی به انتخاب من احترام نمیزارید توقع ازدواجمم نداشته باشید من یک بار انتخاب میکنم شد ،شد...نشد،نشد...حالا هم برمیگردم ولی بدونید من دیگه زن بگیر نیستم..
*****************
به روستا برگشتم دست و دلم به کار نمیرفت... مهر رعنا بدجور به دلم افتاده بود...عشقم سوزناک نبود ،ساده اما از ته دل بود...
دلشکسته تو اتاقکم نشسته بودم و به آواز محلی که از رادیو پخش میشد گوش میدادم که صدای بوق ماشین دایی من رو از جایم پروند...
از خوشحالی به در و دیوار میخوردم تا زودتر خودم رو بهشون برسونم...
دوست داشتم رعنا شاهد اومدنشون باشه تا بدونه منم عین هاشم دارم تمام سعیم رو واسه به دست اوردنش میکنم...
از دور بلند سلام دادم دایی تک بوقی برایم زد و دستش رو برایم بلند کرد...
در ماشین رو برای مادرم باز کردم و گفتم
-منت رو سرم گذاشتی خانم!!!
مادرم پشت چشمی برایم نازک کرد و گفت:
*بهت قول نمیدم همه چی جور بشه اما رعنا رو خواستگاری میکنم تا ببینم چی پیش میاد...
سرش رو بوسیدم و گفتم :
-جور میشه مادر جور میشه!!!
*****************
داییم کلا مخالف بود فقط واسه این اومده بود که مادرم تنها نباشه...
مادرم به زن عموی رعنا گفته بود که شب برای خواستگاری میایم ...تو دلم غوغایی بود،لباسهام رو اماده میکردم که مادرم گفت:
*حمید جان این جلسه رو خودمون میریم جلسه بعد تو بیا...
از تصمیم مادرم حسابی جا خوردم توقع همچین برنامه ای رو نداشتم اما مجبور بودم قبول کنم با خودم گفتم""ایرادی نداره جلسه دیگه میرم و حرف دلم رو به رعنا میزنم""
ادامه دارد...
نویسنده: آرزو امانی
#شمیم_یار
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
https://eitaa.com/joinchat/1939406895Ceace4493e3
❣ #سلام_امام_زمانم ❣
🌾هر #صبح 🌤که بلند می شوم .....
🌼آراسته روی قبله 🙂می ایستم و
🍁می گویم:
🌾"السلام علیک یا اباصالح المهدی"
🌼وقتی به این #فکر میکنم که خدا
🍁جواب #سلام را واجب کرده است،
🌾قلبم 💚از ذوق اینکه شما به اندازه
🌼 یک جواب سلام به من #نگاه می
🍁کنی از جا کنده می شود.
🌾آقاجانم! #دوستت دارم.😍
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🌸🍃
سلام پدر مهربان ما صبحت بخير
#تلنگرانه✨❌
حسین فریاد میزند:«هل من ناصر ینصرنی»؟😔
و من در حالی که نمازم قضا شده است میگویم:
لبیک یا حسین(ع)!لبیک...✋😊
حسین نگاه میکند لبخندی میزند🙂 و به سمت دشمن تاخت میکند،🏇
و من باز میگویم:
لبیک یا حسین(ع)!لبیک...✋😊
حسین شمشیر میخورد،من سر مادرم داد میزنم و میگویم:😡
لبیک یا حسین(ع)!لبیک...✋😊
حسین سنگ میخورد،من در مجلس غیبت🗣 میگویم:
لبیک یا حسین(ع)!لبیک...✋😊
حسین از اسب به زمین می افتد عرش به لرزه در می اید و من در پس نگاه های حرامم👀 فریاد میزنم:
لبیک یا حسین(ع)!لبیک...✋😊
حسین رمق ندارد باز فریاد میزند:«هل من ناصر ینصرنی؟»😔
من محتاطانه دروغ میگویم🙊 و باز فریاد میزنم:
لبیک یا حسین(ع)!لبیک...✋😊
حسین سینه اش سنگین شده است،کسی روی سینه است،حسین به من نگاه میکند میگوید:تنهایم یاری ام کن...😭
من گناه میکنم و باز فریاد میزنم:لبیک...😢✋
خورشید غروب کرده است...🌄
من لبخندی میزنم و میگویم:😊
اللهم عجل لولیک الفرج...🙏
به چشمان مهدی خیره میشوم و میگویم:
دوستت دارم تنهایت نمیگذارم...!❤️✋
مهدی(عج)به محراب میرود و برای گناهان من طلب مغفرت میکند...😭
مهدی تنهاست...حسین تنهاست...😔
من این را میدانم اما... :)
#الهم_عجل_لولیک_الفرج 🍃
✨ https://eitaa.com/joinchat/1939406895Ceace4493e3
گفتم : بهشتت؟
گفت: لبخند مهدی(عج)....🦋
گفتم : جهنمت؟
گفت : دوری از مهدی(عج)...😣
گفتم : دنیات؟
گفت : موکب ولادت مهدی(عج)...😍
گفتم : مرگت؟
گفت : شهادت در راه مهدی(عج)و خدایِ مهدی(عج)...🕊🍃
گفتم : حرف آخرت؟
گفت : السَلامُ عَلَیکَ یا ابا صالِحَ المَهدی ( ارواحُنافِداه )💙
ای به فدایت بشوم من جانا..
https://eitaa.com/joinchat/1939406895Ceace4493e3
💐 اَلسَّلامُ عَلیکَ یا تالیَ کِتابِ اللهِ وَ تَرجُمانَه
✍ امام مهدی (عج):
🍃 حقّ با ما و در میان ماست، کسی جز ما چنین نگوید، مگر آن که دروغگو و افترا زننده باشد.
https://eitaa.com/joinchat/1939406895Ceace4493e3
💎امام مهدى عليه السلام :
إنَّ الأرضَ لا تَخلُو مِن حُجَّةٍ إمّا ظاهِرا و إمّا مَغمُورا ؛
زمين از حجّتى آشكار يا نهان خالى نيست .
📚كمال الدّين ، ج 2 ، ص 511 .
➿〰➿〰➿〰➿〰➿〰➿
#حدیث_مهدوی
☀️امام زمان عليه السلام:
⭕️درهاى سئوال از چيزهايى را كه براى شما مفيد نيست ببنديد و خود را در مورد دانستن چيزهاى غيرلازم به زحمت نيندازيد و درمورد تعجيل فرج زياد دعا كنيد زيرا كه موجب فرج خواهدشد.
📝بحارالانوار 53: 181.
🔽🔽
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
https://eitaa.com/joinchat/1939406895Ceace4493e3
🕊🥀 غربت امام زمان (عج) 🥀🕊
✍ #غربت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف از غربت امام رضا (ع) و امام حسين(ع) نيز بيشتر است.
💚 اگر حسين بن علی علیه السلام به دليل کمی ياران و اعوان، غريب بود، فرزندش مهدی(ع) از او نيز غريبتر است. چراکه همان هفتاد و دو يارِ امام حسين(ع)، در محشر عاشورا تا پای جان، امام خويش را نصرت کردند؛ اما بيش از هزار سال است که امام زمان(عج) ،در رسيدن به سيصد و سيزده ياور مخلص، انتظار میکشد.[۱]
🕊 آری! امام زمان (عج) غريب است، نه در ميان خِيل گرگان درنده در صحرای کربلا يا در کاخ مأمون؛ بلکه در ميان محبّان و شيعيانش که اگر به اندازه ی جرعه ی آبی او را طلب می کردند، امروز ایشان در کنارمان بودند...😔
📒 [۱]کمالالدين، ج۲، ص۳۷۸
#خورشید_دوازدهم
https://eitaa.com/joinchat/1939406895Ceace4493e3
😍 #حنانهخانمخلفی✨
نابغه ی قرآنی و اعجوبه ی حفظ قرآن کریم که در هفتسالگی حافظ کل قرآن شد. و امسال در سن ۱۳ سالگی موفق به اخذ کارشناسی و قبولی در کارشناسیارشد شد☺️❤️
اما هیچ یک از شبکه های مثلا
حامیحقوقزنان از ایشون یاد نکردند چرا؟🤔
چون ایشون محجبه بود و امثال
مسیحعلینژاد حجاب رو مانع پیشرفت میدونند اما موفقیت ایشون در این سن با این حجاب تودهنی محکمی برای مسیح علی نژاد و امثال مسیح هست😌
اما سوال بنده این است چرا رسانه های خودی و انقلابی ، این موفقیت رو بازتاب نمیدن و این نخبه ها رو الگو سازی نمیکنند و به مردم معرفی نمی کنند⁉️
چرا طوبی کرمانی ها و حنانه خلفی ها ناشناخته مانده اند؟
چرا حنانه ها به عنوان الگوی موفق و قرآنی به دختران سرزمینمان معرفی نمیشوند؟🙄
🔴 چرا الگوهای غربی برای کودکانمان شناخته تر هست❓