eitaa logo
شمیم آشنا
16.1هزار دنبال‌کننده
37.3هزار عکس
7.5هزار ویدیو
315 فایل
🗂 بزرگترین مرجع کلیپ های کوتاه مهارت های زندگی مشترک و تربیت فرزند و محتوای سبک زندگی در کشور 👤 @AshenaOnline ادمین 🆔 http://sapp.ir/Shamimeashena سروش 🆔 https://eitaa.com/shamimeashena ایتا 🆔 https://rubika.ir/shamimeashenarubika روبیکا
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹خدای قدس همان خدای خرمشهر است 🔸بدون تردید، با همان نیرو و نگاهی که خرمشهر به ظاهر آزادنشدنی آزاد شد، روزی سرزمین‌های اشغالی فلسطین از بحر تا نهر آزاد خواهد شد و بیت‌المقدس، این اولین قبله‌گاه مسلمانان در اختیار امت اسلام قرار می‌گیرد. 🔸رهبر کبیر انقلاب اسلامی نقشه راه آزادی قدس را ترسیم کرده و این نقشه در حال اجراست. آن عزیز سفر کرده مبتنی بر سیاست محو رژیم صهیونیستی غاصب از روی کره زمین، در سال‌های اول جنگ فرمودند: «راه قدس از کربلا می‌گذرد» و در پایان جنگ تصریح کردند: «جنگ ما آزادی فلسطین را به دنبال خواهد داشت.» حضرت امام خمینی(ره) برای تحقق این آرمان انقلاب اسلامی و نابودی غده سرطانی رژیم صهیونیستی از پیکره امت اسلامی که از مهم‌ترین موانع تمدن‌سازی اسلامی به حساب می‌آید، تشکیل هسته‌های مقاومت در سراسر جهان و به ویژه در جهان اسلام را به منزله یک راهکار اساسی و راهبرد تعیین‌کننده مورد تأکید قرار دادند. 🔸اکنون جبهه مقاومت براساس راهبرد حضرت امام خمینی(ره) و هدایت‌های حضرت امام خامنه‌ای(مدظله‌العالی) شکل گرفته است. عملیات «طوفان‌الاقصی» و در امتداد آن عملیات «وعده صادق» و هر آنچه طی هفت ماه گذشته به ویژه در غزه قهرمان رخ نمود، از آزاد شدن قطعی و بدون تردید فلسطین حکایت می‌کند. 🔸رهبر حکیم انقلاب اسلامی، در تبیین و تشریح عبارت امام(ره) مبنی بر اینکه «خرمشهر را خدا آزاد کرد»، می‌فرمایند: «عامل اصلی آزادسازی خرمشهر باور و اعتقاد رزمندگان به نصرت الهی بود.» براساس این سنت الهی از یک‌سو و مجاهدت‌های رزمندگان فلسطینی، حزب‌الله لبنان، انصارالله یمن، نیروهای مقاومت در عراق و همچنین پیشگامان مقاومت در ایران و از جمله نگاه شهدایی، چون سیدالشهدای جبهه مقاومت حاج قاسم سلیمانی و شهید زاهدی مبنی بر نصرت الهی جهت آزادی فسطین، هیچ نباید تردید کرد که روزی قدس آزاد خواهد شد؛ چرا که خدای قدس، همان خدای خرمشهر است. ✍️ یدالله جوانی 🌐 shamiim.ir 🆔 @Shamimeashena 🍃 🌸✨ 🍃✨✨ 🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃🌼🍃🍃
پوستر | یک وجب از خرمشهر... ما ثابت کرده‌ایم که یک وجب از ایران را به دشمن نمی‌دهیم! 🇮🇷سوم خردادسالروز آزاد سازی خرمشهر گرامی باد. 🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃 🌐 shamiim.ir 🆔 @Shamimeashena
💠 روایتی از 45 روز اول مقاومت خرمشهر 🔹 وسط عراقی‌ها توی مرز گیر کرده بودیم. فاصله‌مان خیلی کم بود. صدایشان خیلی خوب می‌آمد. می‌گفتند «سربازان خمینی!‌ پاسداران خمینی! به ارتش آزادی‌بخش عراق بپیوندید.» مرتب این را تکرار می‌کردند. خیلی خوب فارسی حرف می‌زدند. می‌گفتند «اگر نمی‌خواهید با ما همکاری کنید، شما را به هر کشور اروپایی که دوست داشته باشید، می‌فرستیم.» گفتم «هر کی می‌خواد بره، ولی خیالتون تخت باشه که اون‌ها بیش از یک گلوله به کسی نمی‌دن!» دیدند ما تسلیم نمی‌شویم، تیراندازی کردند. به بچه‌ها گفتم «این همان پاسپورت‌هاییه که می‌گفتن! کلاه‌هاتون‌رو بگیرین هوا، پاسپورت جمع کنید!» ✍ لعیا رزاق‌زاده 📗 از کتاب «خونین شهر» از مجموعه روزگاران، ناشر: روایت فتح 🌐 shamiim.ir 🆔 @Shamimeashena 🍃 🌸✨ 🍃✨✨ 🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃🌼🍃🍃
💠 روایتی از 45 روز اول مقاومت خرمشهر 🔸 عده زیادی مانده بودند توی شهر که دفاع کنند، ولی کسی نبود که جمعشان کند. سرخود آن‌طرف و این‌طرف می‌رفتند. عراقی‌ها آدم‌هاشان را می‌فرستادند بین مردم. چو می‌انداختند که «قراره از فلان‌جا حمله کنن.» همه که می‌رفتند آن‌طرف، عراقی‌ها با خیال راحت از سمت دیگر می‌آمدند جلو. ✍ لعیا رزاق‌زاده 📗 از کتاب «خونین شهر» از مجموعه روزگاران، ناشر: روایت فتح 🌐 shamiim.ir 🆔 @Shamimeashena 🍃 🌸✨ 🍃✨✨ 🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃🌼🍃🍃
💠 روایتی از 45 روز اول مقاومت خرمشهر 🔹 می‌خواستم بروم خانه. تنها بودم. تمام راه را دویدم. توی خیابان‌ها پشه پر نمی‌زد. آسمان سیاه شده بود؛ پر از دود خمپاره. یک بویی می‌آمد. حس می‌کردم بوی گوشت سوخته است. قاطی شده بود با بوی خون و دود و آتش. حال آدم را به هم می‌زد. تا مدت‌ها دیگر نمی‌توانستم لب به گوشت بزنم. ✍️ لعیا رزاق‌زاده 📗 از کتاب «خونین شهر» از مجموعه روزگاران، ناشر: روایت فتح 🌐 shamiim.ir 🆔 @Shamimeashena 🍃 🌸✨ 🍃✨✨ 🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃🌼🍃🍃
💠 روایتی از 45 روز اول مقاومت خرمشهر 🔸 خانمم باردار بود. هفت‌ ماهش می‌شد. من هم که همه‌اش توی درگیری‌ها این‌ور و آن‌ور بودم. نمی‌توانستم بهش برسم. هرچه کردم از شهر نرفت. دیدم کاری از دستم برنمی‌آید، بهش چیزهایی یاد دادم که بتواند از خودش دفاع کند. چند تا هم نارنجک دادم دستش و رفتم. ✍️ لعیا رزاق‌زاده 📗 از کتاب «خونین شهر» از مجموعه روزگاران، ناشر: روایت فتح 🌐 shamiim.ir 🆔 @Shamimeashena 🍃 🌸✨ 🍃✨✨ 🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃🌼🍃🍃
💠 روایتی از 45 روز اول مقاومت خرمشهر 🔹 رادیوی کوچکی داشتیم. یکی از بچه‌ها از خانه‌شان آورده بود. همه‌اش روشن بود. صدای امام را که می‌شنیدیم، روحیه می‌گرفتیم. رادیو که سرودهای حماسی می‌‌گذاشت، باهاش تکرار می‌کردیم و کار می‌کردیم. ما بچه‌های ایران جنگیم تا رهایی ترسی به دل نداریم از رنج و بی‌پناهی فریادمان بلند است نهضت ادامه دارد حتی اگر شب و روز بر ما گلوله بارد ✍️ لعیا رزاق‌زاده 📗 از کتاب «خونین شهر» از مجموعه روزگاران، ناشر: روایت فتح 🌐 shamiim.ir 🆔 @Shamimeashena 🍃 🌸✨ 🍃✨✨ 🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃🌼🍃🍃
💠 روایتی از 45 روز اول مقاومت خرمشهر 🔹 برای بچه‌هایی که تازه رسیده بودند، پی جا می‌گشتم. یک پسربچه را دیدم. گفت «با بچه‌های تهران اومده‌ام. من رو جا گذاشته‌اند و رفته‌اند.» بچه بود. دست‌خالی و تنها، ولی معلوم بود که نمی‌ترسد. گفتم «خب اشکالی نداره، تو هم بیا پیش ما.» بعدها فهمیدیم. «فهمیده» بود؛ محمدحسین فهمیده. ✍️ لعیا رزاق‌زاده 📗 از کتاب «خونین شهر» از مجموعه روزگاران، ناشر: روایت فتح 🌐 shamiim.ir 🆔 @Shamimeashena 🍃 🌸✨ 🍃✨✨ 🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃🌼🍃🍃
💠 روایتی از 45 روز اول مقاومت خرمشهر 🔸 اولش که آمده بود، بچه بود. می‌گفتیم «تفنگش از خودش بزرگتره» یک روز شنیدیم می‌گفتند «یک تانک زده!» دیدمش. سینه‌اش را راست گرفته و می‌آمد. جلو رفتم. بغلش کردم. احساس کردم چه قدر بزرگ شده. ✍️ لعیا رزاق‌زاده 📗 از کتاب «خونین شهر» از مجموعه روزگاران، ناشر: روایت فتح 🌐 shamiim.ir 🆔 @Shamimeashena 🍃 🌸✨ 🍃✨✨ 🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃🌼🍃🍃
💠 روایتی از 45 روز اول مقاومت خرمشهر 🔹 بعد از بمباران مدرسه، جهان‌آرا پیغام داده بود «همه جمع شوند کوی بهروز.» شب بود. جلوی کلاس‌ها توی محوطه جمع شده بودیم. جهان‌آرا گریه می‌کرد. می‌گفت«وعده وعیدها به ما زیاد دادن. گفتن توپ‌خونه قزوین توی راهه. تیپ فلان داره میاد کمکتون، ولی از هیچ‌کدام خبری نشد. هیچ کمکی نمی‌رسه. تنها نیرومون ایمانه. شما تکلیفتون‌رو انجام داده‌‌این. می‌تونین برین یا بمونین. اگه دلتون می‌سوزه‌ بایستین کنار بچه‌ها ما تا آخرین لحظه وای‌میستیم. وظیفه‌مون‌رو انجام می‌دیم.» بعضی‌ها اون موقع می‌گفتند هرکی‌ بره، نامرده.» حرف جهان‌آرا با بقیه خیلی فرق می‌کرد، ما‌ را آزاد گذاشته بود. ✍️ لعیا رزاق‌زاده 📗 از کتاب «خونین شهر» از مجموعه روزگاران، ناشر: روایت فتح 🌐 shamiim.ir 🆔 @Shamimeashena 🍃 🌸✨ 🍃✨✨ 🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃🌼🍃🍃
💠 روایتی از 45 روز اول مقاومت خرمشهر 🔸 عقب‌نشینی کردیم. آمدیم نزدیک پلیس‌راه. دیدم محمد جهان‌آرا اسلحه گرفته دستش و آنجا ایستاده. تعجب کردیم. گفتیم «محمد! تو چرا؟» گفت «خب من هم باید بجنگم.» هرچه گفتیم «تو فرماندهی اگه خدای‌نکرده طوریت بشه، بچه‌ها از هم می‌پاشن.» قبول نکرد بچه‌ها را بگذارد و برود. همان‌جا ماند پیش ما. ✍ لعیا رزاق‌زاده 📗 از کتاب «خونین شهر» از مجموعه روزگاران، ناشر: روایت فتح 🌐 shamiim.ir 🆔 @Shamimeashena 🍃 🌸✨ 🍃✨✨ 🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃🌼🍃🍃
💠 روایتی از 45 روز اول مقاومت خرمشهر 🔹 بعد از بمباران مدرسه، جهان‌آرا پیغام داده بود «همه جمع شوند کوی بهروز.» شب بود. جلوی کلاس‌ها توی محوطه جمع شده بودیم. جهان‌آرا گریه می‌کرد. می‌گفت«وعده وعیدها به ما زیاد دادن. گفتن توپ‌خونه قزوین توی راهه. تیپ فلان داره میاد کمکتون، ولی از هیچ‌کدام خبری نشد. هیچ کمکی نمی‌رسه. تنها نیرومون ایمانه. شما تکلیفتون‌رو انجام داده‌‌این. می‌تونین برین یا بمونین. اگه دلتون می‌سوزه‌ بایستین کنار بچه‌ها ما تا آخرین لحظه وای‌میستیم. وظیفه‌مون‌رو انجام می‌دیم.» بعضی‌ها اون موقع می‌گفتند هرکی‌ بره، نامرده.» حرف جهان‌آرا با بقیه خیلی فرق می‌کرد، ما‌ را آزاد گذاشته بود. ✍️ لعیا رزاق‌زاده 📗 از کتاب «خونین شهر» از مجموعه روزگاران، ناشر: روایت فتح 🌐 shamiim.ir 🆔 @Shamimeashena 🍃 🌸✨ 🍃✨✨ 🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃🌼🍃🍃