#شهید_بابایی ۱۱
#نوکر_بسیجی
در قرار گاه رعد ، یک سالن را برای استراحت برادران بسیجی قرار داده بودند . وقتی شهید بابایی برای هماهنگی عملیات به قرارگاه می آمد ، تا آماده شدن هواپیما ، بیکار نمی نشست و از بسیجی ها پذیرایی می کرد .
روزی من ایشان را در سالن قرارگاه با یک سینی چایی دیدم . خواستم آن را از دستش بگیرم ، ولی او گفت : من نوکر بسیجی ها هستم و افتخار می کنم در خدمت آنها باشم !
وقتی بابایی چایی را به بسیجی ها تعارف می کرد ، آنها گمان کردند که کارگر خدماتی است ، لذا بسیجی ای با تندی به او گفت : چرا به من چای ندادی ؟
بابایی گفت : ببخشید ! الآن می روم و برایتان چای می آورم ! اما جوان کم حوصله ، او را هل داد و تعادل بابایی بهم خورد ، ولی خودش را کنترل کرد و رفت چایی بیاورد !
بعد مسئولین ، جوان را به بیرون سالن برده و به او تذکر دادند که ایشان چه کسی است ، در همین حین بابایی با سینی چای وارد سالن شده و دنبال آن بسیجی می گشت !
پرواز تا بی نهایت ، ص ۲۲۸
@shamimemalakut