🌱بسم رب الزهرا🌱 دلم رفاقتے مےخواهد کہ سربند یا #زهرایم ببندد کہ دلم را حسینـی ڪند کہ خاکی باشـد دلم رفاقتے مےخواهد کہ #شهــــیدم ڪند... #رفاقتے_تابهشت🕊 🌱🌸🌱🌸🌱 🌸خاطره ای از خواهر زاده شهید بزرگوار یک روز با من تماس گرفته شد که فرداشب برای مصاحبه آمادگی دارید؟ من خیلی کار داشتم و اصلا آمادگی نداشتم. رفتم روبروی عکس دایی جواد ایستادم و گفتم و همه ی کارها را سپردم دست خودت، من هیچ کاری نمیتوانم انجام دهم. فقط زنگ زدم و مهمانها را دعوت کردم. تدارک شام را خانم رضایی و خانم محمدی( یکی از همکلاسی‌های دایی جواد) بر عهده گرفتند.🥺 بهترین و زیباترین سفره را انداختند. بقیه کارها هم همینطور، به شکل معجزه آسایی درست شد. ومهمانی خیلی خوبی ترتیب داده شد. فردای آن شب رفتم خانه ننه سکینه تا بهش سر بزنم، همین که من را دید گفت دیشب دایی جواد را در خواب دیدم بهش گفتم دیدی دختر خواهرت چقدر برات زحمت کشید، گفت مادر مگر ندیدی من از اول تا آخر مجلس آنجا بودم. 😭 خودم هم آن شب حضور دایی جواد را حس کردم😭 🌱🌸🌱🌸🌱 #اَللهُمَ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفـَرَج 🤲

🌹بسم رب الشهداء والصدیقین🌹 گفتم کلید قفل شــهادت شکسته است؟ یا اندر این زمانه، در بـاغ بسته است؟ خندید و گفت: ساده نباش ای قفس پرست..! در بسته نیست! بـال و پر ما شکسـته است... 🌹🌸🌹🌸🌹 🌸خاطره ی یکی از همرزمان شهید عزیز جواد از مرخصی که برگشت مقداری آهک با خودش آورده بود. خیلی برای من و بچه ها سؤال شده بود که با این آهکها می‌خواهد چکار کند؟ از خوش هم که سؤال می کردیم طفره می رفت. یک شب بیدار شدم دیدم جواد داره میره بیرون، دنبالش رفتم دیدم آهکها را برداشته و به طرف سرویس‌های بهداشتی میره، رفت آهکها را با آب قاطی کرد و شروع کرد با اینها به ضد عفونی کردن سرویس‌ها. آن زمان پشه های بدی بود با این کارش پشه ها کشته می شدند. وقتی این صحنه را دیدم با خودم گفتم جواد زمینی نیست، ماندنی هم نیست، او یک شهید است، شهید هم می شود. 🌹🌸🌹🌸🌹 🌹نسأل الله منازل الشهداء🌹

🌹 جان را سپردید و رفتید عقیده‌ تان این بود از سر مَباد کم شَوَدَش تارِ مویِ وطن ... دلگویه های مخاطب کوچک شهدایی مون برای شهید عزیز و بزرگوارمان 🌷 جواد علی حسینی 🌷 #لبیک_یا_خامنه_ای

🍃بسم رب الزینب🍃 #دایی شهیدم 🕊 بہ دلم لکـ زده....💚 با خنده تــو 'جـانـ' بدهمـ! طرح لبخند تو... پایان پریشانے هاست.😭 🍃🕊🍃🌸 🍃 🕊🍃 🌸خاطره ای از خواهر زاده ی شهید عزیز عازم سفر مشهد بودم نیت داشتم آنجا که رسیدم در حرم برای دایی جواد مراسم روضه بگیرم، و از خصوصیات و کرامات دایی برای مردم بگوییم، که دوستم زنگ زد و گفت کجایی دیشب خواب دیدم که شهید به من گفته هر جا حاج فاطمه برود من هم همراه او هستم😢، گفتم اتفاقا همین امشب قرار است که برای دایی مراسم روضه درصحن آزادی بگیریم. یک مراسم عجیب و زیبایی شده بود. جمعیت زیادی آمده بودند حتی خادمها ایستاده بودند ومداح که از کرامات دایی جواد میگفت گوش می کردند. احساس می کردم دایی جواد هم حضور دارد و خودش مهمانهایش را دعوت می کند به مراسم😭 بعد از مراسم یکی از دوستان گفت من از شهید خواستم که مشکلم را حل کند یا آرامشی به من بدهد تا بتوانم این مشکل را بگذرانم. گفت بعد مراسم یک آرامش عجیبی بر من حاکم شد که خودم هم باور نمی کردم😭 🍃🕊🍃🌸🍃🕊🍃 🍃اَخْتَمْ لَنَا بِالسَّعَادَةِ وَ الشَّهَادَةِ فِی سَبِیلِک 🍃

#شمیم‌عشق🌹🍃 یــادت باشــد☝️ شهیــد اسـمـ نیســتـ، رســـمـ استـ !!!👌 شهیــد عکسـ🎨 نیسٺـ ڪـہ اگـر از دیوار اتاقت برداشتــے📸 فراموش بشـــود!!!💔 شهیـــ🌼ـد مسیــ🚧ـر است، زندگیـست،راهـ است، مـــ👌ـرام است!☺️ شهید امتحـانـ📃 پس دادهـ استـ..👌 شهیــد راهیست بـہ سوے خــــ🌿ـدا!!!🌹 اَللهُمَ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفـَرَج بِحَقِّ الزَّهراء🤲 ┌───✾❤✾───┐ └───✾❤✾───┘

*⚘﷽⚘ مصاحبه با خانواده شهید جواد علی حسینی(قسمت پایانی) درست زمانی که فکر می‌کنی دیگر نمی‌توان کاری کرد و شکست را حتمی می‌بینی. چیزی به پیروزی نمانده است.😍👌 کافیست گام آخر را برداری تا نصرت الهی برسد و وعدهٔ خدا تحقق پیدا کند. پس دشمنان کوردل بدانند که ما تا آخرین لحظه،حتی با خنجری در سینه ، جسمی آتش‌🔥 گرفته یا گلویی بریده‌ شده‌ ایستاده‌ایم.✌️ ما پرچم🇮🇷 را به صاحبش می‌رسانیم. تعجیـل‌در‌ظهـور #امام_زمان صلـوات اَللهُمَ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَالْعَنْ أعْداءَهُم أجْمَعِینَ #امام زمان #شهیدانه ها #شهید جواد علی حسینی 🔰عضویت در روبیکا: https://rubika.ir/shahidanehha2 🔰 عضویت در ایتا: https://eitaa.com/joinchat/2459566239C17b01e12ad 🌐 سایت شهیدانه ها: shahidanehha.ir