❇️دیدار یار...✨✨
قسمت دوم
┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••
خوشحال شدم، بعد از ظهر به مسئول بخش گفتم: اجازه دارم امشب در مراسم جشن مسجد شرکت کنم؟ گفت: برای چه؟ گفتم: شاید آقا نظر لطفی کند و مورد عنایت قرار گیرم و شفا پیدا کنم. گفت: آقای جاوید شما آدم تحصیل کرده ای هستی و من در این مدت متوجه شدم که به چند زبان آشنایی کامل داری، شما چرا از این حرف ها میزنی؟! اگر این خبر ها بود که این همه تخت در بیمارستانها نبود...!
✨💫✨
به گفتارش اعتنا نکردم و گفتم: فقط خواستم شما را در جریان قرار داده باشم. گفت: من برای خودت می گویم، صاحب اختیاری... شب به مسجد رفتم و در جشن آقا شرکت کردم و با حالت کری و ناتوانی چند بیت شعری هم متناسب ولادت با سعادت منجی انسانها خواندم و توسل به وجود نازنینش پیدا کردم و اینطور حدیث نفس می کردم:
✨💫✨
«آقا من اگر ۷۰ مرتبه هم بمیرم و زنده شوم در راه اسلام و قرآن و شما باکم نیست و دوست دارم شهادت در رکاب شما نصیبم شود، اما برای اینکه دشمنانت شما را بشناسند و بیدار شوند، شما عنایتی بفرمایید.» شب که خوابیدم، در عالم رویا دیدم، در مسجد هویزه هستم و بچه های جبهه دورم جمع اند. نشسته بودیم؛ ناگاه صدایی بلند شد: آقا آمد! صاحب الزمان علیه السلام تشریف آورده اند! همه از جا بلند شدیم و آمدیم آقا را زیارت کنیم که از خواب بیدار شدم. وقتی بیدار شدم، دیدم...
🔺ادامه دارد...
🌻اللهم ارنی الطلعه الرشیده🌻
#تشرف
#سوریه
@shamimm313🌹
🌃🌱دلم را نمیتوانم از خانهای که به عشقِ تو آباد است بکَنم و به خانۀ خودم برگردم. هر چه از خوشیهای زندگی میخواهم در این خانه موج میزند. آرامش میخواهم هست، همدلی و همزبانی فراوان، تعاون بر نیکی و تقوا همیشه، لبخندهای حقیقی هر چه دلت بخواهد، گریههایی که از شادی بهجتآفرینترند و ... .
🌱من به دنیا آمدهام تا به چیزی برسم که در این خانهها همیشه پیدا میشود. پایم را از این خانهها که بیرون میگذارم، وحشت وجودم را میگیرد. احساس میکنم از بلندی سقوط کردهام. خودم را معلق میان زمین و آسمان میبینم.
🌱با این که در خیالم دارم در این خانهها زندگی میکنم؛ اما من به این خانهها وابسته شدهام آقا! کاش یکی از این خانهها را نشانم میدادی! میخواهم به اهالیاش التماس کنم مرا به غلامی قبول کنند.
🌱شبت بخیر ارباب!
#محسن_عباسی_ولدی
💌#دلنوشته_مهدوی #سوریه
#امام_زمان
@shamimm313🌹
🌃🌱تنها کسی که میتواند مرا از خانهای که یادآباد توست بیرون ببرد تویی! کشش حال و هوای این خانهها به وجود توست، نورشان از نور نام تو و عطرشان از شمیم یاد توست. پس جز تو چه کسی میتواند مرا از این خانه بکَند؟
🌱من خو گرفتهام به در و دیوار این خانهها. اگر مرا از این خانهها بیرون ببرند و در جایی نفس بکشم که عطر نام تو در آن نپیچیده، نفسها حکم سوهان جانم را پیدا میکنند و با هر نفسی احساس مرگ خواهم کرد.
🌱آقای مهربانم! مرا مثل اهالی این خانهها لبریز از عشق خودت کن تا نفس کشیدنم در هر جا که باشم، بانی انتشار عطر تو شود. آن وقت دیگر فرقی نمیکند کجا باشم وقتی جانم معطر به یاد تو شود!
🌱شبت بخیر ذکر خدا!
💌#دلنوشته_مهدوی
#محسن_عباسی_ولدی
#یلدا #سوریه
@shamimm313🌹
💌شمیم گل نرگس
❇️دیدار یار...✨✨ قسمت دوم ┈••••✾•🌿🌺🌿•✾••• خوشحال شدم، بعد از ظهر به مسئول بخش گفتم: اجازه دارم امشب
❇️دیدار یار...✨✨
قسمت سوم
┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••
وقتی بیدار شدم، دیدم در اتاق بخش اعصاب بیمارستان طالقانی هستم نه هویزه، اما حالت وجد و سروری در خود احساس کردم و این که امیدوار باشم این خواب اثراتی دارد. اول صبح همان روز، پرستار به عادت همیشه آمد و دارو داد، وقتی از اتاق بیرون رفت و درب اتاق را بست، متوجه شدم برای اولین بار صدای درب را شنیدم، خیلی تعجب کردم. به رئیس بخش مراجعه کردم و گفتم: مرا به بخش گوش و حلق و بینی ببرید، مثل اینکه گوشم صدا می شنود.
✨💫✨
مرا آنجا بردند و پس از معاینه دکتر متخصص گفت: بحمدلله، پرده گوش، جوش خورده و باید کاملا مواظب باشی، حمام نروی، آب به آن نرسانی و... و ضمنا تحت مراقبت باشی و مرتب ما را در جریان قرار دهی.
اول دستور سمعکی هم به من دادند، اما الان که با شما صحبت می کنم بحمدلله خوب خوبم و بدون سمعک می شنوم.
✨💫✨
نویسنده (جناب آقای قاضی زاهدی) گوید: من خود العیان دیدم که به عنایت آقا امام زمان علیه السلام، آقای جاوید گوشش کاملا شنوایی دارد و مثل افراد معمولی صدا ها را درک می کند، و تمام مدارک دوره درمان او در بیمارستان مشار الیه موجود است.
این موضوع را ایشان در شب ۱۷ رمضان المبارک ۱۴۱۵ برابر ۲۷ بهمن ۷۳، در دفتر ثبت کرامات مسجد جمکران، به خط خود نوشته و نویسنده در روز پنجشنبه۷۴/۲/۲۵ با ایشان ملاقات داشته است.
📚مجله منتظران شماره 49
🌻اللهم ارنی الطلعة الرشیدة🌻
#یلدا
#سوریه
#وعده_صادق
@shamimm313🌹
5.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 یکی از تکان دهنده ترین قسمت های زندگی پس از زندگی
🔹ظهور امام زمان (صلوات للّه علیه)نزدیکه
#امام_زمان #سوریه
#کلیپ_مهدوی
@shamimm313🌹
✨تشنهی دیدار توام!
🍃هر وقت دلم تشنهی یک لیوان آب میشود؛ یاد شما میافتم!
✨این همه «چشمِ منتظر» میبینیم و... ✨اینهمه «دلِ بیقرار»!
🍃و جای خالی تو را که هنوزم که هنوز، خالی است!
✨از آن زمان که شنیدم شما فرمودید:
✨✨«اگر شیعیان ما، به اندازه آب خوردنی ما را میخواستند،
غیبت و دوران انتظار اینقدر طولانی نمیشد»
🍃بیشتر به یادتان میافتم!
✨ #اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#سوریه #امام_زمان
@shamimm313🌹
❇️دیدار یار...✨✨
قسمت دوم
┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••
💥چای آماده شد، یک استکان چای ریختم و در مقابل آن بزرگوار گذاشتم، فرمود: نه، ما از اینها نمی نوشیم. عرض کردم: پس دعایی بخوانید تا به عنوان شفا به حاج آقا بدهم. ایشان تبسمی کردند و استکان را تا نزدیک دهانشان بردند و مشغول دعا خواندن شدند، سپس استکان را سر جایش گذاشتند و بعد از خداحافظی با حاج آقای رفیعی، از جایشان بلند شدند.
✨💫✨
وقتی نزدیک درب اتاق رسیدند، روی مبارکشان را به طرف من کرده و سفارشاتی راجع به حاج آقای رفیعی کردند. من نیز در جواب می گفتم: چشم، چشم. در ضمنِ کلامشان و سفارشهایشان یک مطلبی را فرمودند که کسی از آن خبر نداشت، در آن وقت من متوجه نبودم. ایشان خداحافظی کردند و از اتاق خارج شدند، با خود گفتم: خوب است ایشان را تا درب حیاط بدرقه کنم، پشت سرشان به راه افتادم، هنوز از خانه خارج نشده بودند که از مقابل دیدگانم ناپدید شدند. وحشت و حیرت مرا گرفت. دوان دوان از خانه خارج شدم که شاید ایشان را یکبار دیگر ببینم.
✨💫✨
اما جز زن همسایه، کس دیگری در کوچه نبود، به آن زن گفتم: ندیدید آقایی که با این خصوصیات، همین الان از خانه ما خارج شدند، به کدام طرف رفتند؟ آن زن با تعجب گفت: هیچکس را ندیدم از خانه شما خارج شود، شاید خواب دیده ای! من دانستم که آقا وجود مقدس حضرت ولی عصر روحی فداه بودند که برای تفقّد و عیادت حاج آقای رفیعی به منزل ما آمده بودند.
📗مجله منتظران شماره ۳۲
🌻اللهم ارنی الطلعة الرشیده🌻
#تشرف
#سوریه
@shamimm313🌹
🌃🌱شنیدم کسی میگفت اگر همین حالا امامَت بیخبر درِ خانهات را بزند، آیا مهیای پذیرایی از او هستی؟ چقدر باید پشت در بماند تا تو خانه را مهیای آمدنش کنی؟ از هر کسی پرسید، جز سکوت جوابی نشنید.
🌱آقا! من درِ خانۀ خیالیام همیشه باز است و منتظرم هر لحظه که اراده کردی، قدم بگذاری روی چشمانم. من از حیاط تا توی خانهام گلدان چیدهام. هر روز به گلدانها آب میدهم و سرزنده نگهشان میدارم برای استقبال از تو.
🌱پاییز و زمستان که میشود، مینشینم و با گلدانها حرف میزنم، نازشان را میکشم و التماسشان میکنم که سرحال بمانند تا وقتی که تو بیایی. گلهای زیادی در انتظارتان سر حال ماندند، اما عمرشان به دنیا نبود و خشکیدند.
🌱خشکیدۀ همۀ گلها را نگه داشتهام برای لحظۀ آمدنت. وقتی که آمدی به خانهام، گلبرگهای منتظرِ خشکیده را روی سرت میپاشم.
🌱شبت بخیر گل سرسبد هستی!
💌#دلنوشته_مهدوی
#محسن_عباسی_ولدی
#سوریه
@shamimm313🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌿🌻امام زمان عل الله تعالی فرجه الشریف:
💌بر شما لازم است برای فرج من دعا کنید...
#امام_زمان #سوریه
#اللهمعجللولیکالفرج
@shamimm313🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌به امام زمان (عج) پناهنده شو نجاتت میده..!
امام_زمان❤
#استاد_دانشمند🌱
العجل، یا منتقم فاطمه
#سوریه
#کلیپ_مهدوی
@shamimm313🌹
❇️دیدار یار...✨✨
┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••
💥در زمان علامه حلی یکی از مخالفین و اهل سنت کتابی در ردّ مذهب شیعه نوشته بود و در مجالس عمومی و خصوصی خویش از آن بهره گرفته، افراد زیادی را نسبت به طریقه امامیه بدبین و گمراه می نمود. از طرفی کتاب را هم در اختیار کسی نمی گذاشته تا در دست دانشمندان شیعه قرار بگیرد و جوابی بر آن ننویسند و ایرادی بر آن نگیرند. علامه حلی بدنبال بدست آوردن آن کتاب به مجلس درس آن مخالف می رود و برای حفظ ظاهر خود را شاگرد او می خواند و بعد از مدتی علاقه و رابطه استاد و شاگردی را بهانه می کند و تقاضای دریافت آن کتاب را می نماید.
✨💫✨
آن شخص در یک حالت عاطفی قرار می گیرد و چون نمی تواند دست رد بر سینه او بزند لاجرم می گوید: من نذر کرده ام که کتاب را جز یک شب به کسی واگذار نکنم. علامه به ناچار می پذیرد و همان یک شب را غنیمت می شمرد، آن شب با یک دنیا شعف و خرسندی به رونویسی آن کتاب قطور می پردازد! نظر او این بود که هر چه مقدور شد از آن کتاب را یادداشت نموده و سپس در فرصتی به پاسخش اقدام نماید. اما همین که شب به نیمه می رسد، او را خواب فرا می گیرد،
✨💫✨
در همین هنگام میهمان جلیل القدری داخل اطاق او می شود و با او هم صحبت می گردد و پس از صحبتهائی میفرماید: علامه تو بخواب و نوشتن را به من واگذار. علامه بی چون و چرا اطاعت می کند و به خواب عمیقی فرو می رود. وقتی از خواب برمی خیزد، از میهمان نورانیش اثری نمی بیند! چون سراغ نوشته اش می رود، کتاب را می بیند که به صورت تمام و کمال نوشته شده است و در پایان آن، نقشی را به عنوان امضاء چنین مشاهده می کند:
« کَتَبهُ الْحُجَّة» حجت خدا آن را نگاشت.
📗ملاقات با امام زمان ص 216
🌻اللهم ارنی الطلعة الرشیدة🌻
#سوریه
#تشرف
@shamimm313🌹